همه جان و دلست دلبر من
گرچه نگذاشت جان و دل بر من
دل ز روزن چو گرد بیرون شد
کو چو باد اندر آمد از در من
مرغ شوقش مرا چو دانه بخورد
باز مهرش همی کند پر من
ز ابروی چون کمان خدنگ مژه
راست چون کرد در برابر من
علم صبر بر زمین انداخت
دل که او بود قلب لشکر من
ای غمت خاک کوی را هر شب
آب داده ز دیده تر من
خامی من نگر که در هوست
دیگ سوداست کاسه سر من
من خطیب ثنای حسن توام
نه فلک پایهای منبر من
همچو آتش هرآنچه دید بسوخت
عود غم در دل چو مجمر من
مصر جامع منم غمان ترا
اشک و شعرست نیل و شکر من
تا من از مجلس تو دور شدم
پر شد از خون دیده ساغر من
گوییا چون بریشم چنگست
هر رگی بهر ناله در بر من
گر کسی از تو حال من پرسد
تو بگو ای بغمزه دلبر من
بی نواییست بهر آوازی
همچو پرده ملازم در من
از همه خلق سیف فرغانیست
بارادت غلام و چاکر من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو کنی فعل من نکو در من
مهربانتر ز من تویی بر من
بود تا گاه روز در بر من
پر ز کافور و مشک بستر من
سایهٔ غم برفت از سر من
کافتاب اندر آمد از در من
سر شیخی چو نیست در سر من
نبود هیچ مرغ همپر من
در برابر نگر برادر من
که به خوبیست صد برابر من
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.