ای شاه حسنت را مدد از کبریای خویشتن
عاشق نباشد همچو تو کس بر لقای خویشتن
مه پیش خورشید رخت از حسن لافی می زند
برخیز و این سرگشته را بنشان بجای خویشتن
گل را ز شرم روی تو باران عرق شد بر جبین
تا خار خجلت چون کشد مسکین ز پای خویشتن
ای از جبینت لمعه یی بر روی مر خورشید را
هر شب رخ مه را دهی نور از قفای خویشتن
اندر مصاف عشق او تو نفس را بشکن علم
بر فرق اکوان نصب کن زآن پس لوای خویشتن
ای خوب رویانت حشم ایشان نه چون تو محتشم
از سفره ایشان ببر نان گدای خویشتن
ای دل ربوده از برم گر نیز گویی جان بده
عاشق ندارد جان دریغ از دلربای خویشتن
وی ماه خوبان تابکی چون ذره سر گردان کند
خورشید رویت خلق را اندر هوای خویشتن
بیمار عشق تو شدیم ای جان طبیب ما تویی
ما دردمندان عاجزیم اندر دوای خویشتن
چون مردگان آگه نینداز زندگی جان و دل
آنها که در نان یافتند آب بقای خویشتن
تا شد چراغ خور روان اندر زجاج آسمان
بی عشق کس نوری ندید از شمع رای خویشتن
آنرا که بر دیوار در، بر بام نبود روزنی
هرگز نبیند آفتاب اندر سرای خویشتن
آنکو بمالد روی خود چون باد بر خاک درت
روشن نگشت و تیره کرد آب صفای خویشتن
چشم تو بیمارست رو از خون ما داروش کن
زیرا طبیبان عاجزند اندر دوای خویشتن
دنیا و عقبی دادم و وصلت مرا حاصل نشد
هم تو بتو داناتری خودکن بهای خویشتن
با عاشقان شو همنشین خود را مبین آنگه ببین
مرآسمان را چون زمین سر زیر پای خویشتن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در وصف عشق و زیبایی محبوب سروده شده است. شاعر از محبوبی میگوید که هیچکس به اندازه او عاشق نیست و زیباییاش فراتر از هر چیز دیگری است. او به محبوب خطاب میکند که با نگاهی بر این سرگشته (شاعر) او را آرامش دهد. شاعر از درد عشق و بیتابی خود سخن میگوید و بیان میکند که حتی اگر جانش را نیز بدهد، عاشق هیچ دردی از دلربای خود نمیورزد. او زیبایی محبوب را به خورشید و ماه تشبیه میکند و از او میخواهد که به حال بیماران عشق (عاشقان) رسیدگی کند. شعر در نهایت به این نکته میرسد که عشق بدون آن محبوب، مانند زندگی بدون نور است و بدون عشق هیچچیز واقعی نیست.
هوش مصنوعی: ای شازده زیبایی، یاری تو از عظمت و بزرگی خودت میباشد؛ هیچ عاشقی مانند تو نیست که به زیبایی و حضور خود دل ببندد.
هوش مصنوعی: ماه به خاطر زیباییهایش در برابر خورشید کمنور شده است، از جا بلند شو و این دلسپرده را به جای خودت بنشان.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و شرم روی تو، عرق بر پیشانی گل مانند باران رویید. حالا خاری که به خاطر خجالت از خود به وجود آمده، به زحمت از پایش دور میشود.
هوش مصنوعی: تو با جلوه زیبای خود، نوری به خورشید میدهی و هر شب با درخشش جبینت، ماه را روشنایی میبخشی.
هوش مصنوعی: در نبرد عشق او باید خود را فدای او کنی و نفستان را نادیده بگیری. سپس علم و آگاهی را بر سر همه موجودات قرار ده و بعد از آن، پرچم هویت و وجود خود را به اهتزاز درآور.
هوش مصنوعی: ای زیبا رویان، خدمتگزاران آنها مانند تو با وقار نیستند. از سفرهی آنها نان بردار و به گدای خودت بده.
هوش مصنوعی: ای دل، اگر چه از من دوری، اگر بگویی جانم را بده، باز هم عاشق کسی نیست که برای خودش دلربا باشد.
هوش مصنوعی: او مانند دانهای ریز و گردان، زیباییاش را به نمایش میگذارد و با چهرهی درخشانش، دیگران را در آرزوی خود غرق میکند.
هوش مصنوعی: ما به خاطر عشق تو بیمار شدهایم، ای جان! تو پزشک ما هستی. ما دردمندان ناتوانی هستیم که به درمان خود نیاز داریم.
هوش مصنوعی: زندگی کسانی که مانند مردگان بیخبرند، هیچ ارزشی ندارد و تنها کسانی که در تلاش برای تأمین نان و روزی خود هستند، میتوانند به معنای واقعی زندگی و ادامه وجود خود پی ببرند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که چراغ خورشید در آسمان روشن است، بدون عشق کسی نخواهد توانست نوری از شمع تفکر و اندیشه خود ببیند.
هوش مصنوعی: کسی که در بالای خانهاش هیچ روزن یا پنجرهای ندارد، هرگز نور آفتاب را در درون خانهاش نخواهد دید.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد روی خود را به مانند بادی که بر خاک میوزد، بمالد، نشان از این است که در درونش روشنی وجود ندارد و آبی که میتوانست صفای درونش را نمایان کند، به تیرهای تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: چشمان تو به خاطر ما بیمار شدهاند، پس با نگاهی به ما به درمان آنها بپرداز؛ چرا که حتی پزشکان هم نمیتوانند برای خودشان چارهای پیدا کنند.
هوش مصنوعی: دنیا و آخرت را به تو دادم اما نتوانستم تو را به دست بیاورم. خودت بهتر میدانی که چقدر ارزشمند هستی.
هوش مصنوعی: با عاشقان دوست شو و به ظاهر خود توجه نکن، سپس نگاه کن که در آسمان چه میگذرد؛ زیرا همچون زمین، زیر پای تو است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
منگر تو در روی بتان بهر هوای خویشتن
در آتش سوزان مرو ای دل بپای خویشتن
هرگو دلش از دشت برد مهر بتان سنگدل
در دوزخ نقد اوفتاد دید او جزای خویشتن
با عشق خوبان خو مکن جز جانب حق رو مکن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.