گر دست دوست وار در آری بگردنم
پیوسته بوی دوستی آید ز دشمنم
دیده رخ چو آتش تو دید برفروخت
قندیل عشق در دل چون آب روشنم
در سوز و در گداز چو شمعم که روز و شب
سوزی فتیله وار و گدازی چو روغنم
گر یکدم آستین کنم از پیش چشم دور
از آب دیده تر شود ای دوست دامنم
هرگه شراب عشق تو در من اثر کند
گر توبه آهنست بخامیش بشکنم
چون که ز دانه هیچ نگردم ز تو جدا
گرچه به باد بردهی ای جان چو خرمنم
در فرقت تو زین تن بی جان خویشتن
در جامه ناپدید از جان بی تنم
گر همچو میخ سنگ جفا بر سرم زنی
آن ظن مبر که خیمه ز پهلوت برکنم
ور تار ریسمان شود این تن عجب مدار
غمهای تست در دل چون چشم سوزنم
فردا که روز آخر خواندست ایزدش
اول کسی که با تو خصومت کند منم
من جان چو سیف پیش محبان کنم سپر
گر تیغ برکشی که محبان همی زنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرگه که من به زلف وی اندر نگه کنم
شادی و خرمی ز دل خویش برکنم
گردد روان سرشکم و گردد تپان دلم
گردد نژند جانم و گردد نوان تنم
هرگه که دست بر شکن زلف او برم
[...]
ای نجم دین به خط تو عثمان نداد سیم
نه جمله بی میخم باوی چه فن زنم
دل برکنم ز سیم تو تا از برای سیم
آلات روی عثمان چون سیم برکنم
تو بشکنی برای آنچه دهی خط نجم را
[...]
ای بارگاه صاحب عادل خود این منم
کز قربت تو لاف زمین بوس میزنم
تا دامن بساط ترا بوسه دادهام
بر جیب چرخ میسپرد پای دامنم
تا پای بر مساکن صحنت نهادهام
[...]
جان میبرد به عشرت حوران گلشنم
تن می کشد به خدمت دیوان گلخنم
عیسی است جان پاک و خرست این تن پلید
پیکار خر همی همه بر عیسی افکنم
تن دیو و جان فرشته و من نقش دیو شوم
[...]
کوه بلاشدست ز رنج جرب تنم
بیچاره من که کوه بناخن همی کنم
رگهای من چو چنگ برون آمده ز پوست
پس من بناخنان خود آن رگ همی زنم
چون چوب خرگهست برو برپشیزها
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.