گر دست دوست وار در آری بگردنم
پیوسته بوی دوستی آید ز دشمنم
دیده رخ چو آتش تو دید برفروخت
قندیل عشق در دل چون آب روشنم
در سوز و در گداز چو شمعم که روز و شب
سوزی فتیله وار و گدازی چو روغنم
گر یکدم آستین کنم از پیش چشم دور
از آب دیده تر شود ای دوست دامنم
هرگه شراب عشق تو در من اثر کند
گر توبه آهنست بخامیش بشکنم
چون که ز دانه هیچ نگردم ز تو جدا
گرچه به باد بردهی ای جان چو خرمنم
در فرقت تو زین تن بی جان خویشتن
در جامه ناپدید از جان بی تنم
گر همچو میخ سنگ جفا بر سرم زنی
آن ظن مبر که خیمه ز پهلوت برکنم
ور تار ریسمان شود این تن عجب مدار
غمهای تست در دل چون چشم سوزنم
فردا که روز آخر خواندست ایزدش
اول کسی که با تو خصومت کند منم
من جان چو سیف پیش محبان کنم سپر
گر تیغ برکشی که محبان همی زنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل بیانگر احساسات عمیق عاشقانه و وابستگی به معشوق است. شاعر از دوستی و عشق سخن میگوید و به تأثیر آن بر زندگی خود اشاراتی دارد. او با توصیف سوز و گداز خود به مانند شمع، از درد جدایی و وابستگی به معشوق میگوید. شاعر ابراز میکند که حتی در سختیها و جفاها، از معشوق دور نخواهد شد و میخواهد که همواره به عشق او پایبند باشد. در پایان، او برای حفاظت از عشق و جان خود در برابر دشمنان به صراحت اعلام میکند که خود را برای دفاع از عشق آماده خواهد کرد.
هوش مصنوعی: اگر دوست همیشگی را به گردن خود آویزان کنی، بوی دوستی از دشمنان هم به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: چشمم وقتی روی ماه تو را دید، مانند آتش افروخته شد. عشق در دلم مانند آب زلال و روشن است.
هوش مصنوعی: من مانند شمعی هستم که در حال سوختن و ذوب شدنم. روز و شب در آتش عشق میسوزم و مانند فتیلهای که شعله را روشن نگه میدارد، در این سوختن رنج میبرم، و مانند روغن، ذوب میشوم.
هوش مصنوعی: اگر فقط یک لحظه آستین خود را از پیش چشمانت کنار بزنم، دامنم از اشک دیدگانم تر میشود، ای دوست.
هوش مصنوعی: هر بار که عشق تو در وجودم تأثیر بگذارد، اگر چه تصمیم به توبه داشته باشم، آن را زیر پا میگذارم و آن را میشکنم.
هوش مصنوعی: اگرچه از دانه جدا نشوم، زیرا تو را دارم و حتی اگر به دست باد هم بروم، باز هم به تو متصل خواهم ماند، ای جان من.
هوش مصنوعی: در دوری تو، این جسم بیحالم گویی از جانم خالی شده و مانند لباسی ناپدید شده است.
هوش مصنوعی: اگر تو همچون میخی بر سرم سختی کنی و بیرحمی نمایی، نه گمان کن که من چادر و پناهم را برخواهم چید و از تو دور میشوم.
هوش مصنوعی: اگر این بدن مانند رشتهای نازک شود، برایت عجب نیست؛ چرا که غمهای تو در دل مانند سوزنی سرزده است.
هوش مصنوعی: فردا که آخرین روز است، خدایی که دارم، اولین کسی که با تو درافتد و دشمنی کند، خود من خواهم بود.
هوش مصنوعی: اگر تو به سمت من حمله کنی و تیغ بکشیدی، من جانم را همچون سپری در برابر محبان قرار میدهم؛ زیرا محبان همیشه به دفاع از من میپردازند و نمیگذارند آسیب ببینم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرگه که من به زلف وی اندر نگه کنم
شادی و خرمی ز دل خویش برکنم
گردد روان سرشکم و گردد تپان دلم
گردد نژند جانم و گردد نوان تنم
هرگه که دست بر شکن زلف او برم
[...]
ای نجم دین به خط تو عثمان نداد سیم
نه جمله بی میخم باوی چه فن زنم
دل برکنم ز سیم تو تا از برای سیم
آلات روی عثمان چون سیم برکنم
تو بشکنی برای آنچه دهی خط نجم را
[...]
ای بارگاه صاحب عادل خود این منم
کز قربت تو لاف زمین بوس میزنم
تا دامن بساط ترا بوسه دادهام
بر جیب چرخ میسپرد پای دامنم
تا پای بر مساکن صحنت نهادهام
[...]
جان میبرد به عشرت حوران گلشنم
تن می کشد به خدمت دیوان گلخنم
عیسی است جان پاک و خرست این تن پلید
پیکار خر همی همه بر عیسی افکنم
تن دیو و جان فرشته و من نقش دیو شوم
[...]
کوه بلاشدست ز رنج جرب تنم
بیچاره من که کوه بناخن همی کنم
رگهای من چو چنگ برون آمده ز پوست
پس من بناخنان خود آن رگ همی زنم
چون چوب خرگهست برو برپشیزها
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.