ای دوستتر از جانم زین بیش مرنجانم
گر زخم زنی شاید بر دیده گریانم
در نرد هوس خوبان بسیار مرا بردند
تا عشق تو میبازم خود هیچ نمیدانم
بر فرش وصال تو آن روز که پا کوبم
بر تارک عرش آید دستی که برافشانم
چون پای فراغت را در دامن صبر آرم
تا دست غمت نبود کوته ز گریبانم
پیوند غمت ما را ببرید ز شادیها
من کند بدم عشقت مالید بر افسانم
گفتی چه شود دانی کز مشک سیه گردی
بر عارضم افشاند این زلف پریشانم
یعنی که محقق دان نسخ همه خوبان را
چون گرد عذار آمد آن خط چو ریحانم
در کارگه وصلت گر نیست مرا کاری
هم دولت من روزی کاری بکند دانم
بخت من مسکین بین کز دولت عشقت من
سعدی دگر گشتم زآن روی گلستانم
گویند که می دارد دل خسته تو را؟ گویم
این دوست که من دارم و آن یار که من دانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دوستتر از جانم زین بیش مرنجانم
مگذر ز وفاداری مگذار برین سانم
جان بود و دلی ما را دل در سر کارت شد
جان مانده چه فرمایی در پای تو افشانم
من با تو جفا نکنم تو عادت من دانی
[...]
در عشق سلیمانی من همدم مرغانم
هم عشق پری دارم هم مرد پری خوانم
هر کس که پری خوتر در شیشه کنم زوتر
برخوانم افسونش حراقه بجنبانم
زین واقعه مدهوشم باهوشم و بیهوشم
[...]
آن دوست که من دارم وان یار که من دانم
شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم
بخت این نکند با من کان شاخ صنوبر را
بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم
ای روی دلارایت مجموعه زیبایی
[...]
در دیده چه کار آید؟ این اشک چو بارانم
بر دیده اگر، جانا، سروی چو تو بنشانم
خود را به سر کویت بدنام ابد کردم
از هر چه جز این کردم، از کرده پشیمانم
جانم به فدات آن دم کز بعد دو سه بوسه
[...]
آن دوست که میبینم، آن دوست که میدانم
تا آنکه رخش دیدم، او من شد و من آنم
در آینه جز رویی ننمود مرا، زین رو
ای کاج! بدانم تا: بر روی که حیرانم؟
هر چند که میران را از مورچه عار اید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.