دلبر من که همه مهر جمالش دارند
هست چون آیت رحمت که بفالش دارند
این هما سایه که مرغان سپید ارواح
حوصله پر زسیه دانه خالش دارند
پادشاهی که زر سکه او مهر ومه است
نه اجیریست که خشنود بمالش دارند
جان فدا کرده و از شرم بضاعت خجلند
تنگ دستان که تمنای وصالش دارند
عاشقان گشته چو موسی همه دیدار طلب
کاشکی تاب تجلی جمالش دارند
خلق بی دیده همه چیز ببینند چو چشم
گر در آیینه دل نقش خیالش دارند
او بمعنی ملک و صورت انسان دارد
همچو ریحان که در اشکسته سفالش دارند
لیلی من که جهانی چو منش مجنونند
خسروان حسرت شیرین مقالش دارند
آل رخ بر سر یرلیغ چمن زآن زده اند
لاله وگل که مثال از رخ آلش دارند
سیف فرغانی در عشق اگرش حالی هست
اهل معنی خبر از صورت حالش دارند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاید این طلعت میمون که به فالش دارند
در دل اندیشه و در دیده خیالش دارند
که در آفاق چنین روی دگر نتوان دید
یا مگر آینه در پیش جمالش دارند
عجب از دام غمش گر بجهد مرغ دلی
[...]
شاهدی کاهل نظر عشق جمالش دارند
دل بجا باشد اگر محو مثالش دارند
حسن او را همه دستی ز ارادت بدعاست
نی که اندیشه ز آسیب زوالش دارند
غیر مثلش که در اندیشه بود فرض محال
[...]
همه صحبت ز فراق وز وصالش دارند
عمر خود صرف جهانی بخیالش دارند
همه جویندهٔ آن جان جهانند ولی
اهل دل بهره ز دیدار جمالش دارند
خم از آن قامت عشاق بود کاندر دل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.