زهی با لعل تو شهد و شکر هیچ
خهی با روی تو شمس و قمر هیچ
لبم را بر لبت نه تا ببینم
که با او نسبتی دارد شکر هیچ
دهانت دیدم وآن گشت باطل
که می گفتم نیاید در نظر هیچ
وزین معنی عجب دارم که چون من
جهانی دل نهادستند بر هیچ
ز دندان تو نیز اندر شگفتم
که چندین در نهان چونست در هیچ
درین مدت که از روی تو دورم
که چون عمرت ندیدم برگذر هیچ
شکیبایی و دل آبند و روغن
ندارند الفتی با یکدگر هیچ
تو مست حسن و من مست تو ونیست
ترا از من مرا از خود خبر هیچ
همی ترسم که عشق سیف با تو
شود چون کار دنیا سربسر هیچ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از آن دولت که باد اعداش بر هیچ
به همّت یارییی خواهم دگر هیچ
نداری از خدا آخر خبر هیچ
که کار دیو میخواهی دگر هیچ
زهی با لعل میگونت شکر هیچ
خهی با روی پر نورت قمر هیچ
عزیزش کن بدندان گر بیفتد
ملاقاتی لبت را با شکر هیچ
دلم را در نظر آمد دهانت
[...]
ز لعلت آن ز وی قدر شکر هیچ،
ندارم رنگ جز خون جگر هیچ
به گرد آن میان گشتم کمروار
بسی، وز وی ندیدم جز کمر هیچ
دهانت نیست جز هیچ و میان نیز
[...]
زیان و سود عالم سر بسر هیچ
همین عشقست در عالم، دگر هیچ
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.