زهی با لعل میگونت شکر هیچ
خهی با روی پر نورت قمر هیچ
عزیزش کن بدندان گر بیفتد
ملاقاتی لبت را با شکر هیچ
دلم را در نظر آمد دهانت
عجب چون آمد او را در نظر هیچ
عرق بر عارض تو آب بر آب
حدیثم در دهانت هیچ در هیچ
ز وصف آن دهان من در شگفتم
که مردم چون سخن گویند بر هیچ
من از عشق تو افتاده بدین حال
نمی پرسی ز حال من خبر هیچ
چنان بیگانه کشتستی که گویی
ندیدستی مرا بر ره گذر هیچ
نشستم سالها بر خوان عشقت
بجز حسرت ندیدم ماحضر هیچ
دلی از سیف فرغانی ببردی
چه آوردی تو ما را از سفر هیچ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به وصف زیباییها و ویژگیهای معشوق میپردازد و احساسهای عمیق خود را از عشق و دلتنگی به تصویر میکشد. او به زیبایی لبها و روی معشوق اشاره میکند و از بیخبری و بیتوجهی او به حال خود مینالد. شاعر احساس میکند که سالها در انتظار عشق گذرانده و جز حسرت چیزی را تجربه نکرده است. در آخر، از رفتن معشوق و نداشتن خبری از او ابراز ناامیدی میکند و به این نتیجه میرسد که عشقش به او نتیجهای نداشته است.
هوش مصنوعی: به چه زیبایی و لطافتی که تو با لبهای قرمز و گلیات به جهان میبخشی، که شکر و شیرینی هیچ چیزی نمیتواند با این زیبایی برابری کند و چهرهی تابناک تو نسبت به هر ماهتابی بینظیر است.
هوش مصنوعی: اگر محبوبت را با دندان ببوسی و اتفاقی لبهایش را با شکری شیرین ملاقات کنی، این زیباست.
هوش مصنوعی: دل من به یاد دهانت، شگفتانگیز شد، اما او را در چشم هیچ کس نمیبینم.
هوش مصنوعی: عرق بر صورت تو مانند آب بر روی آب است. هر چه در دهان توست بیمعنی و پوچ است.
هوش مصنوعی: من از توصیف آن دهان حیرت زدهام که مردم چگونه صحبت میکنند و به هیچ چیزی اهمیت نمیدهند.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق تو به این وضعیت دچار شدم، اما تو اصلاً از احوال من سؤال نمیکنی.
هوش مصنوعی: چنان بیگانه با من برخورد کردی که انگار هیچگاه در مسیرت مرا ندیدی.
هوش مصنوعی: سالها در کنار عشق تو نشستم و جز حسرت چیزی ندیدم.
هوش مصنوعی: دل را از سیف فرغانی با خود بردی، اما تو از این سفر چه چیزی برای ما به ارمغان آوردی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از آن دولت که باد اعداش بر هیچ
به همّت یارییی خواهم دگر هیچ
نداری از خدا آخر خبر هیچ
که کار دیو میخواهی دگر هیچ
زهی با لعل تو شهد و شکر هیچ
خهی با روی تو شمس و قمر هیچ
لبم را بر لبت نه تا ببینم
که با او نسبتی دارد شکر هیچ
دهانت دیدم وآن گشت باطل
[...]
ز لعلت آن ز وی قدر شکر هیچ،
ندارم رنگ جز خون جگر هیچ
به گرد آن میان گشتم کمروار
بسی، وز وی ندیدم جز کمر هیچ
دهانت نیست جز هیچ و میان نیز
[...]
زیان و سود عالم سر بسر هیچ
همین عشقست در عالم، دگر هیچ
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.