گنجور

 
سیف فرغانی

زهی با لعل میگونت شکر هیچ

خهی با روی پر نورت قمر هیچ

عزیزش کن بدندان گر بیفتد

ملاقاتی لبت را با شکر هیچ

دلم را در نظر آمد دهانت

عجب چون آمد او را در نظر هیچ

عرق بر عارض تو آب بر آب

حدیثم در دهانت هیچ در هیچ

ز وصف آن دهان من در شگفتم

که مردم چون سخن گویند بر هیچ

من از عشق تو افتاده بدین حال

نمی پرسی ز حال من خبر هیچ

چنان بیگانه کشتستی که گویی

ندیدستی مرا بر ره گذر هیچ

نشستم سالها بر خوان عشقت

بجز حسرت ندیدم ماحضر هیچ

دلی از سیف فرغانی ببردی

چه آوردی تو ما را از سفر هیچ

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
نظامی

از آن دولت که باد اعداش بر هیچ

به همّت یاری‌یی خواهم دگر هیچ

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نظامی
عطار

نداری از خدا آخر خبر هیچ

که کار دیو می‌خواهی دگر هیچ

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
سیف فرغانی

زهی با لعل تو شهد و شکر هیچ

خهی با روی تو شمس و قمر هیچ

لبم را بر لبت نه تا ببینم

که با او نسبتی دارد شکر هیچ

دهانت دیدم وآن گشت باطل

[...]

جامی

ز لعلت آن ز وی قدر شکر هیچ،

ندارم رنگ جز خون جگر هیچ

به گرد آن میان گشتم کمروار

بسی، وز وی ندیدم جز کمر هیچ

دهانت نیست جز هیچ و میان نیز

[...]

هلالی جغتایی

زیان و سود عالم سر بسر هیچ

همین عشقست در عالم، دگر هیچ

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه