زهی با لعل تو شهد و شکر هیچ
خهی با روی تو شمس و قمر هیچ
لبم را بر لبت نه تا ببینم
که با او نسبتی دارد شکر هیچ
دهانت دیدم وآن گشت باطل
که می گفتم نیاید در نظر هیچ
وزین معنی عجب دارم که چون من
جهانی دل نهادستند بر هیچ
ز دندان تو نیز اندر شگفتم
که چندین در نهان چونست در هیچ
درین مدت که از روی تو دورم
که چون عمرت ندیدم برگذر هیچ
شکیبایی و دل آبند و روغن
ندارند الفتی با یکدگر هیچ
تو مست حسن و من مست تو ونیست
ترا از من مرا از خود خبر هیچ
همی ترسم که عشق سیف با تو
شود چون کار دنیا سربسر هیچ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی معشوق است. شاعر بیان میکند که زیبایی و جذابیت معشوقش هیچ چیز دیگری را در زندگیاش بیمقدار کرده و هر چیزی که نسبت به او باشد هیچ ارزی ندارد. او از دوری از معشوق و تاثیر آن بر زندگیاش ابراز درد میکند و به مقایسه ویژگیهای معشوق با چیزهای دیگر پرداخته و میگوید هیچ چیز نمیتواند به اندازه عشق و زیبایی معشوقش اهمیت داشته باشد. در نهایت، شاعر نگران این است که عشقش به معشوق، مانند بسیاری از کارهای دنیا، به سرانجامی بینتیجه برسد.
هوش مصنوعی: شیرینی و زیبایی لبان تو به اندازهای است که هیچ چیز دیگری نمیتواند با آن مقایسه شود. چهرهی تو آنقدر درخشان است که هیچ خورشید و ماهی نمیتواند به پای آن برسد.
هوش مصنوعی: لبم را بر لب تو میگذارم تا ببینم آیا ارتباطی با او دارد یا نه، که هیچ خوشی در این موضوع نیست.
هوش مصنوعی: من دهان تو را دیدم و متوجه شدم که آنچه میگفتم بیمعناست و نباید در نظر هیچ کسی بیفتد.
هوش مصنوعی: من تعجب میکنم که چرا جهانیان، مثل من، دل خود را بر چیزی نمیگذارند.
هوش مصنوعی: من از دندانهای تو شگفتزدهام که چگونه میتواند اینقدر در نهان باشد و در هیچچیز پیدا نیست.
هوش مصنوعی: در این مدت که از تو فاصله گرفتهام، انگار که هیچ چیز از عمرت را ندیدهام.
هوش مصنوعی: صبر و تحمل و دل مانند آب و روغن هستند که هیچگاه با هم مخلوط نمیشوند و نمیتوانند با هم سازگاری داشته باشند.
هوش مصنوعی: تو غرق زیبایی و من نیز تحت تاثیر زیبایی تو هستم، اما تو از وجود من بیخبر هستی و من نیز از وجود خودم چیزی نمیدانم.
هوش مصنوعی: من نگرانم که عشق سیف به تو مثل کارهای دنیا به هیچ و پوچ تبدیل شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از آن دولت که باد اعداش بر هیچ
به همّت یارییی خواهم دگر هیچ
نداری از خدا آخر خبر هیچ
که کار دیو میخواهی دگر هیچ
زهی با لعل میگونت شکر هیچ
خهی با روی پر نورت قمر هیچ
عزیزش کن بدندان گر بیفتد
ملاقاتی لبت را با شکر هیچ
دلم را در نظر آمد دهانت
[...]
ز لعلت آن ز وی قدر شکر هیچ،
ندارم رنگ جز خون جگر هیچ
به گرد آن میان گشتم کمروار
بسی، وز وی ندیدم جز کمر هیچ
دهانت نیست جز هیچ و میان نیز
[...]
زیان و سود عالم سر بسر هیچ
همین عشقست در عالم، دگر هیچ
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.