گنجور

 
۱

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب

 

... خداوند کیوان و گردان سپهر

فروزنده ماه و ناهید و مهر

ز نام و نشان و گمان برتر است ...

فردوسی
 
۲

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱۰ - بنیاد نهادن کتاب

 

... نبی کی بدی نزد ما رهنمای

به شهرم یکی مهربان دوست بود

تو گفتی که با من به یک پوست بود ...

فردوسی
 
۳

فردوسی » شاهنامه » کیومرث » بخش ۱

 

... کیومرث را دل بدو زنده بود

به جانش بر از مهر گریان بدی

ز بیم جداییش بریان بدی ...

فردوسی
 
۴

فردوسی » شاهنامه » هوشنگ » بخش ۳

 

... شد آن هوش هوشنگ با فر و سنگ

نپیوست خواهد جهان با تو مهر

نه نیز آشکارا نمایدت چهر

فردوسی
 
۵

فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۲

 

... پسر بد مر این پاکدل را یکی

کش از مهر بهره نبود اندکی

جهانجوی را نام ضحاک بود ...

فردوسی
 
۶

فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۳

 

... شه تازیان چون به نان دست برد

سر کم خرد مهر او را سپرد

سیم روز خوان را به مرغ و بره ...

... همیشه بزی شاد و فرمانروا

مرا دل سراسر پر از مهر تو است

همه توشه جانم از چهر تو است ...

فردوسی
 
۷

فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۴

 

... سپه کرده و جنگ را ساخته

دل از مهر جمشید پرداخته

یکایک ز ایران برآمد سپاه ...

... جز آواز نرمت نیاید به گوش

یکایک چو گیتی که گسترد مهر

نخواهد نمودن به بد نیز چهر ...

فردوسی
 
۸

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۴

 

... بسر بر همی گشت گردان سپهر

شده رام با آفریدون به مهر

همان گاو کش نام بر مایه بود ...

... فرانک بدش نام و فرخنده بود

به مهر فریدون دل آگنده بود

پر از داغ دل خسته روزگار ...

فردوسی
 
۹

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۶

 

... بیامد بکشت آن گرانمایه را

چنان بی زبان مهربان دایه را

وز ایوان ما تا به خورشید خاک ...

فردوسی
 
۱۰

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۹

 

... که مگذار یک پشه را تا نخست

جوازی بیابی و مهری درست

فریدون چو بشنید شد خشمناک ...

... فروزنده چون مشتری بر سپهر

همه جای شادی و آرام و مهر

که ایوانش برتر ز کیوان نمود ...

فردوسی
 
۱۱

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۰

 

... سرش را بدین گرزه گاو چهر

بکوبم نه بخشایش آرم نه مهر

چو بشنید ازو این سخن ارنواز ...

فردوسی
 
۱۲

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۲

 

... چو شب گردش روز پرگار زد

فروزنده را مهره در قار زد

بفرمود تا برنهادند زین ...

فردوسی
 
۱۳

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱

 

... بیاراست با کاخ شاهنشهی

به روز خجسته سر مهر ماه

به سر بر نهاد آن کیانی کلاه ...

... همه عنبر و زعفران سوختند

پرستیدن مهرگان دین اوست

تن آسانی و خوردن آیین اوست

اگر یادگار ست ازو ماه مهر

بکوش و به رنج ایچ منمای چهر ...

فردوسی
 
۱۴

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۵

 

... بدو داد کورا سزا بود تاج

همان کرسی و مهر و آن تخت عاج

نشستند هر سه به آرام و شاد ...

فردوسی
 
۱۵

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۶

 

... اگر مهترم من به سال و خرد

زمانه به مهر من اندر خورد

گذشته ز من تاج و تخت و کلاه ...

فردوسی
 
۱۶

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۷

 

... نگردد دگر گرد بالین تو

تو گر پیش شمشیر مهرآوری

سرت گردد آشفته از داوری ...

... نگه کرد پس ایرج نامور

برآن مهربان پاک فرخ پدر

چنین داد پاسخ که ای شهریار ...

... ز تو پر خرد پاسخ ایدون سزید

دلت مهر پیوند ایشان گزید

ولیکن چو جانی شود بی بها ...

فردوسی
 
۱۷

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۸

 

... فرستید با زی منش ارجمند

نهادند بر نامه بر مهر شاه

ز ایوان بر ایرج گزین کرد راه ...

فردوسی
 
۱۸

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۹

 

... سپه سربسر باز بردند پیش

چو دیدند روی برادر به مهر

یکی تازه تر برگشادند چهر ...

... که او بد سزاوار تخت و کلاه

بی آرامشان شد دل از مهر او

دل از مهر و دیده پر از چهر او

سپاه پراگنده شد جفت جفت ...

فردوسی
 
۱۹

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۰

 

... چو از خیمه ایرج به ره بنگرید

پر از مهر دل پیش ایشان دوید

برفتند با او به خیمه درون ...

فردوسی
 
۲۰

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۱

 

... بخواهد ربودن چو بنمود چهر

مبر خود به مهر زمانه گمان

نه نیکو بود راستی در کمان

چو دشمنش گیری نمایدت مهر

و گر دوست خوانی نبینیش چهر

یکی پند گویم ترا من درست

دل از مهر گیتی ببایدت شست

سپه داغ دل شاه با های و هوی ...

فردوسی
 
 
۱
۲
۳
۱۹