دل روشن من چو برگشت از اوی
سوی تخت شاه جهان کرد روی
که این نامه را دست پیش آورم
ز دفتر به گفتار خویش آورم
بپرسیدم از هر کسی بیشمار
بترسیدم از گردش روزگار
مگر خود درنگم نباشد بسی
بباید سپردن به دیگر کسی
و دیگر که گنجم وفادار نیست
همین رنج را کس خریدار نیست
بر این گونه یک چند بگذاشتم
سخن را نهفته همی داشتم
سراسر زمانه پر از جنگ بود
به جویندگان بر جهان تنگ بود
ز نیکو سخن بهْ چه اندر جهان
به نزد سخن سنج فرّخ مهان
اگر نامدی این سخن از خدای
نبی کِی بدی نزد ما رهنمای
به شهرم یکی مهربان دوست بود
تو گفتی که با من به یک پوست بود
مرا گفت خوب آمد این رای تو
به نیکی گراید همی پای تو
نبشته من این نامهٔ پهلوی
به پیش تو آرم مگر نغنوی
گشاده زبان و جوانیت هست
سخن گفتن پهلوانیت هست
شو این نامهٔ خسروان باز گوی
بدین جوی نزد مهان آبروی
چو آورد این نامه نزدیک من
بر افروخت این جان تاریک من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
فردوسی در این ابیات به دشواریهای خود در آغاز سرودن «شاهنامه» اشاره
میکند. او از تردیدهایش درباره پایان این کار عظیم و نگرانی از بیثباتی
روزگار سخن میگوید. فردوسی از مشکلات مالی خود و نبود خریدار برای این
زحمات هم یاد میکند. در این میان، دوست مهربانی به او پیشنهاد میکند که
شاهنامه را از پهلوی به فارسی روان کند و به واسطه این کار، نزد بزرگان و
مخاطبان قدرتمند آبرو و جایگاه کسب کند. این پیشنهاد باعث میشود که فردوسی
دوباره انگیزه بگیرد و کار سرودن شاهنامه را با شوق ادامه دهد.
وقتی که من از دقیقی ناامید شدم به سمت شاه جهان (اشاره به پادشاه یا مرجع بزرگی) روی آوردم.
تصمیم گرفتم که این نامه (شاهنامه) را با دست خود بگیرم و آن را از دفتر (متن اصلی) به زبان و گفتار خود درآورم.
از بسیاری از افراد درباره آن پرسوجو کردم، اما از تغییرات و ناپایداری روزگار بیم داشتم.
زیرا ممکن بود فرصت زیادی برایم باقی نماند، و ناچار شوم کار را به کسی دیگر واگذار کنم.
از طرفی، گنج و ثروت من هم وفادار نیست (احتمالاً تمام خواهد شد)، و کسی هم خریدار این زحمتی که من کشیدهام نیست.
به همین دلیل، مدتی کار را متوقف کردم، و سخن (سرودن شاهنامه) را پنهان نگه داشتم.
در آن زمان، سراسر دنیا پر از جنگ و درگیری بود، و به جویندگان علم و فرهنگ، شرایط زندگی تنگ و دشوار شده بود.
چه چیزی بهتر از سخن نیکو در این جهان وجود دارد؟ بهویژه نزد کسانی که سنجیده و درست به سخن نگاه میکنند، یعنی بزرگانی که قدر سخن خوب را میدانند.
اگر این سخن از طرف خدا نیامده بود، چگونه پیامبری به عنوان راهنما نزد ما بود؟
در شهرم دوستی مهربان داشتم، که گویی با من یک دل و یک تن بود.
آن دوست به من گفت: این تصمیم و اندیشه تو بسیار خوب است، و گامهای تو به سوی نیکی حرکت میکند.
من این نامه (شاهنامه) را به زبان پهلوی نوشتهام، برای تو میآورم تا ببینی که برای این کار نمیتوانی آرام و قرار داشته باشی.
تو زبانی فصیح و باز داری و جوانی، و در سخن گفتن پهلوانی توانایی داری.
برو و این نامه شاهان (شاهنامه) را دوباره بگو و روایت کن، و با این کار، نزد بزرگان برای خود آبرویی کسب کن.
وقتی که این نامه (متن پهلوی) را نزد من آورد، جان تاریک و اندوهگین من روشن شد و به هیجان آمد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.