... سوارش بزد غوطه در موج خون

چه مور و ملخ ازدم تیغ شاه

پراکنده گشتند کوفی سپاه ...

... که ای زیور و زیب گاه مهی

سپاهی بیامد چو مور و ملخ

به دروازه ی کوفه بستند نخ ...

... که پر از سنبل چون دامن دشت و دمن است

لیک عیبی نبود ران ملخ بردن مور

زی سلیمان که برین قاعده رسمی کهن است ...

... بینی اندر هر بلد جوق پلیسان را چنانک

مور در خرمن شپش در تن ملخ در سنبله

همچنین امنیه را بینی بهر منزل گهی ...

... وز گربه همی پرهیز ای موش ستمکاره

ای خرمگس عیار بر گو به ملخ لبیک

هان ای شپش خونخوار کن همنفسی با کیک ...

... نکته الا بسلطان یاد گیر

ورنه چون مور و ملخ در گل بمیر

از طریق زادن ای مرد نکو ...

... برای کشت ز سنگ آبداده دهقان

کم از ملخ حذر جنس …وش نبود

چه شد که بخش من از دور زندگانی تلخ ...

... که بدو گوییم از مال کسان بهره مبر

صعوه را گوییم از صید ملخ دست بدار

باشه را گوییم از خون چکاوک بگذر ...

... وز دو سو بی حرکت پهن دو رویین شهپر

کرده گفتی دو ملخ صید و گرفته به دهان

وآن دو صید از دو طرف سخت به قوت زده پر ...

... با خود آیید که بازار تهی شد ز اموال

هیچ با حاصل دهقان نکند سیل ملخ

آنچه با حاصل این ملک نمودید امسال ...

... این یک گوید که های کوشش و اقدام

کشتن پور ملخ به خوار و ورامین

عکس فلان کنت کاو به سال گذشته ...

... به چنگ اندرش گرز خارا شکن

بجوشید هندی چو مور و ملخ

برآورد آوا چو زاغ و زغن ...

... هر چیز را خورند و ستانند و بگذرند

همچون ملخ که بگذرد از باغ و بوستان

از بهر دفع آنان بیرون شود یکی ...

... در جدال و گیر و دار آید همی

چون بر ایوب نبی زرین ملخ

تودها بر ما نثار آید همی ...

... بداند کزان اوستادانه فخ

مگس چه که جان برنیارد ملخ

به آرامی از تارها بگذرد ...

... از این مور ناچیز و این ناتوان

پذیرند ران ملخ ارمغان

... ما همچو جعل در پی سرگین شقاوت

ایشان چو ملخ در پس زانوی ریاضت

مامور میان بسته دوان بر در و دشتیم ...

... ز خوان دهر همان دست شسته مهمان باش

میان مبند چو مور از برای ران ملخ

بدیو نفس مسلط شو و سلیمان باش ...

... زیرا که وقت خواب تو در موسم چراست

دانی ملخ چه گفت چو سرما و برف دید

تا گرم جست و خیز شدم نوبت شتاست ...

... که شد اندام ضعیفش همه خاکستر

هر چه کشتی ملخ و مور بیغما برد

وین چنین خشک شد این مزرعه اخضر ...