گنجور

 
۱۹۸۴۱

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۲ - باباشمل‌نامه

 

... گیرد از دولت به هر کیفیتی

خرج راهی حکم ماموریتی

فاصله گیرد جناب اوستا ...

... من چو کنعان زاده نوحم درست

کاز پدر برگشت و راه کوه جست

نوح و اهلش جمله در کشتی شدند ...

... من پدر را ترک کردم بیدرنگ

راه جستم بر سرکوه فرنگ

روز طوفان بر زبان این المفر ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۴۲

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۷ - کلبه بینوا!

 

... فرو برده دست دی و بهمنش

در آهار یخ کهنه پیراهنش

ز دیواره اش خاک ها ریخته ...

... بفرمای و بنشین به مشکوی اوی

ز هر چیزکاینجا فراهم شود

بیاریم تا دلت خرم شود ...

... جوان جست آسیمه از خوابگاه

بر آن دسته شوم بربست راه

یکی مشت زد بر سرکینه جوی ...

... گرفتش کمربند و برداشت خوار

سپر کردش اندر به راه سوار

عروس از پس پشت او بیدرنگ ...

... چوخورشید سر برزد از کوهسار

از آن کوه جستند راه فرار

به زیر درختان بی برگ و بار ...

... مگر خواهد از دشمنان زینهار

ز دره بپیچید و شد سوی راه

ز جان شسته دست و دلی بیگناه ...

... بترسید کان راز گوید همی

که دشمن به زن راه جوبد همی

درین بود کامد ز ره دسته ای ...

... شده تازه از کوشش جانتان

فراهم ازو روغن و نانتان

همان پنبه و پشم و مرغ و بره ...

... ور از آب مستی است آگاه نیست

بجز منع می در جهان راه نیست

تو بیخ می از انجمن برفکن ...

... نگه کرد قاضی در آن داوری

در آن راه و رسم سخن کستری

چنین گفت کاین گفته ها باطلست ...

... که جوید نشان جوان از گروه

شبانی نیاموخته رسم و راه

ندانسته هرگز ثواب از گناه ...

... نه کرده دبیری نه خوانده کتاب

نه آمخته راه خطا از صواب

چنین خوی نیک ازکه آموخته ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۴۳

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۸ - خانهٔ آهن

 

... شراری چنین بی امان از چه بود

پس از جهد بسیار بردند راه

به دود دل عاجزی بی گناه

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۴۴

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۰ - گل پیشرس

 

... به غفلت فریب جهان خورده ام

سبک راه صد ساله پیموده ام

به بیگاه رخساره بنموده ام ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۴۵

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۳ - دیدار گرگ

 

... همانا بره گرگ دیدی بسی

بدو گفت دانا که در راه من

نیامد به جز فکر آگاه من ...

... سفرپیشگان رنجبر مردم اند

که در راه و بیراه سر در گم اند

بودگرگ این مفتی و آن امیر ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۴۶

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۷ - ترجمهٔ اشعار شاعر انگلیسی

 

... ز یاد خود ایدر مرا شاد کن

درین راه دورم یکی یاد کن

به نیمه ره زندگی راه جوی

ز چشم حسودان بی آبروی ...

... کند روشن این تیره چاه مرا

گشاید سوی شرق راه مرا

مرا آرزوها روایی کنند ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۴۷

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۰ - آلفته

 

... وز آنجا به سوی چغاخور براند

یکی بار خربوزه همراه داشت

ز بار گران ناله و آه داشت ...

... ندارد چو آلفته غیرت کسی

چو شد چند فرسنگ بیرون ز راه

هوا گشت تفتیده در گرمگاه ...

... به خودگفت یاران سفر می کنند

ازین راه دایم گذر می کنند

ازین خربزه من ببرم کمی ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۴۸

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۴ - رفیق بد

 

... بر پاک یزدان نیازی کنم

ز مسجد مرا دیو کج کرد راه

شدم با رفیقی سوی خانقاه ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۴۹

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۵ - فرشتهٔ عشق

 

... بناگه در خانه دل زدند

به دیوانگی راه عاقل زدند

دل از جای برجست و در برگشاد ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۵۰

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۰ - شاه حریص ترجمهٔ یکی از قطعات فرانسه

 

... همانگه بسنده است بادی بگاه

که تا خاک کارتاژ باز است راه

کنون گفت بر بندگان شه درست ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۵۱

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۱ - بخون و بدان آنگهی کارکن

 

... رضای خدا جوی و خیر بشر

به راهی که پایان ندارد مرو

چو رفتی از آن راه واپس مشو

به کاری که نیکو ندانیش بن ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۵۲

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » شکوه

 

... گر ره مدحش به پیش گیرم ننگست

ورکنمش هجو راه قافیه تنک است

صرف نظر گر کنم ز بسکه دبنگست ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۵۳

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » تهنیت فتح آذربایجان

 

... جمله هزیمت شدند جانب کوه و دره

گرفته راه فرار شکسته پای سکون

مژده که بالا گرفت دولت ستارخان ...

... سازد این قوم را یکسره خار و زبون

ای گره شه پرست روی به راه آورند

روی به راه آورید پشت به شاه آورید

لشکر ملت رسید عذر گناه آورید ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۵۴

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » در منقبت حضرت حجة (‌ع‌)

 

... کالبد مستنیر و جان ممثل

راه بدی را یکی فروخته مشعل

هادی و مهدی سمی احمد مرسل ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۵۵

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » اعلان جنگ

 

... صنعت و علم و تجارت شرف و مجد و وقار

راه آهن که ازو ملک شود با مقدار

عدل و دانش که ازو خاک شود سنگین سنگ

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۵۶

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » جمهوری نامه

 

چه ذلت ها کشید این ملت زار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

ترقی اندرین کشور محال است ...

... که گردد شرح بدبختی پدیدار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

اگر پیدا شود در ملک یک فرد ...

... به فرق خویشتن آن تاج بگذار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

نخستین بار سازیم آفتابی ...

... بود خود پادشاهی را سزاوار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

حقیقت بارک الله چشم بد دور ...

... نباشد هیچ در قوطی عطار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

چو جمهوری شود آقای دشتی ...

... ز حلاج و ز رواس و ز مسمار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

صبا آن بی شعور بدقیافه ...

... ز علاف و ز بقال و ز نجار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

ز عدل الملک بشنو یک حکایت ...

... که سازد این دو را با یکدگر یار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

ببین آن کهنه الدنگ قلندر ...

... ولی غافل زگردن بند و افسار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

از ایران رهنما گشته روانه ...

... نه من گویم خودش کرده است اقرار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

تقلاها نماید اندرین بین ...

... بباید جست از دست طدکار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

ضیاء الواعظین آن لوس ریقو ...

... همان طوری که کزد آن مرد افشار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

دبیر اعظم آن رند سیاسی ...

... که جمهوری نباشد کار دشوار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

نمایش می دهد این هفته عارف

به همراهی اعضای معارف

شود معلوم با جزیی مصارف ...

... که مشروطه ندارد یک طرفدار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

نمودم من جراید را اداره ...

... به زورکنفرانس و نطق و اشعار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

به عالم پیش رفته بالاصاله ...

... بدون وحشت از اعیان و تجار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

که مستوفی است شخصی لاابالی ...

... به غیر از ذات اشرف لیس فی الدار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

بود حاجی معین محتاط و معقول ...

... ز خراز و ز رزاز و بنکدار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

تدین گفته مجلس هست با من ...

... به زور مشت فیصل می دهم کار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

به تعلیم قشون اندر ولایات ...

... ز بلدان و ز اقطار و ز امصار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

زتبریز و ز قزوین و ز زنجان ...

... تقاضاها رسد خروار خروار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

ز ملاها جوی وحشت نداریم ...

... بگیرد حضرت اشرف به دربار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

به تهران نیست یک تن انقلابی ...

... بنام ارتجاعیون و اشرار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

موافق گشته لندن این سخن را ...

... کریم رشتی آن شیاد طرار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

نباید کرد دیگر هیچ مس مس ...

... بپیچیمش به دور حلق دستار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

به قدری این سخن ها کارگر شد ...

... ز آقای صبا تا شیخ معمار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

نمایان شد تجمع های فردی ...

... ولو گشته میان کوچه بازار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

ازین افکار مالیخولیایی ...

... از آن سیلی که خورد آن مرد دیندار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

از آن سیلی ولایت پر صدا شد ...

... برای ضرب و شتم و خشم وکشتار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

ز جمهوری به ما یک گام ره بود ...

... خطر دارد چو نادان اوفتد یار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

قشونی خلق را با نیزه راندند ...

... بباید خواست از مخلوق زنهار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

بپا شد در جماعت شور و شرها ...

... چرا کردی به مجلس این چنین کار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

بسی پیر وجوان سر نیزه خوردند ...

... به ضرب ته تفنگ و زیر آوار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

رضاخان شد از این حرکت پشیمان ...

... ز جمهوری نگوید هیچ گفتار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

ز قم برگشت و عاقل شد ولی حیف ...

... بجز شش هفت تن بیکار و بیعار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

از او بالمره مجلس بدگمان شد ...

... که از میدان بدر رفته است سردار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

به مجلس قاصدی از راه آمد

که اکنون تلگراف از شاه آمد

رضاخان عزل بی اکراه آمد

شه از مجلس عقیدت خواه آمد ...

... دگر کس ملک را باید پرستار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

به تعلیمات مرکز با گزافات ...

... سوی مرکز پی تنبیه احرار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

امیر لشکر شرق آن یل راد ...

... ولی بر توپ خانی نیست آثار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

وکیلان این تشرها چون شنیدند ...

... سلیمان بن محسن شد علمدار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

ولیکن چارده مرد مصمم ...

... به آزادی ببسته عهد محکم

اقلیت از ایشان شد فراهم

وطن خواهی از ایشان گشت پادار

رضاخان را زبون کردند ازین کار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۵۷

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » سعدی

 

... دل ز باغ سخنت ورد کرامت بوید

پیرو مسلک تو راه سلامت پوید

دولت نام تو حاشا که تمامت جوید ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۵۸

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » ترانهٔ ملی

 

... هر یک سرگرم زندخوانی

من بی خبرانه رفتم از راه

از آن نغمات آسمانی ...

... جان داده و آبرو فزوده

در راه بقای کامکاری

وین گلشن تازه را نموده ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۵۹

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » منقبت

 

... این چنین گفت مرا پیر ره از روز نخست

دل گر از راه برون رفت به راه آورمش

پرده خود سری وکبر ز هم بر درمش ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۶۰

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » توپ روس

 

... بر شیعیان که بر همه غم ها مقدم است

گویی دراهل فرش بود ماتمی عظیم

کافغان وشور وولوله درعرش اعظم است

یاخود عزای تازه و سوگ دوباره ای

این مه بر آل محمد فراهم است

پیغمبر خدای چرا نوحه می کند ...

... آتش به قلب احمد مرسل زدند آه

تاریک شد زمانه و گم گشت راه دین

مغلوب شد زکثرت اعدا سپاه دین

شد بی حقوق هرکه نشان داد راه حق

شد بی پناه هرکه شد اندر پناه دین ...

... چندان غبار فتنه و بدعت پدیدگشت

کاینک به راه کفر بدل گشته راه دین

نی حاکمی که دفع کند اشتغال ملک ...

... حیران شدیم ای مدد حق عنایتی

گرگم نگشته بودی در شرع راه ما

پهلو بر اوج چرخ زدی بارگاه ما ...

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۹۹۱
۹۹۲
۹۹۳
۹۹۴
۹۹۵
۱۰۱۶