... بیاکه طره سنبل زشوق گشت پریش

بیا که دیده نرگس به راه باز آمد

به یاد حضرت زردشت جام باده بنومن ...

... نیکخواهان را ز فرط خام کاری می کشند

بهر قربان بر سر راه حسودان دورو

غمگساران را به جای غمسگاری می کشند ...

آن چه شعله است کزان راهگذار می آید

یا چه برقیست که دایم به نظر می آید ...

... خوش بود فتنه گر از دور قمر می آید

پا و سر می شکند راه خرابات ولی

مرد وارسته ازبن راه بسر می آید

ای دل از کو تهی دست طلب شکوه مدار ...

... هرکجا بگذرد آن سرو خرامنده بهار

خاک راهش به نظرکحل بصر می آید

... یاد پروانه هستی شده بر باد کنید

بیستون بر سر راه است مباد از شیرین

خبری گفته و غمگین دل فرهاد کنید ...

... داد مجو زان که نیست دادرس امروز

آن که به پیمان و عهد او شدم از راه

نیست بجز کشتن منش هوس امروز ...

... من ز آدم و از حوا می سوزم و می سازم

از خلد به راه آورد انباز منست این درد

تا پا نکشم ز اینجا می سوزم و می سازم ...

... بار دیگر به مراد دل خود باز رسم

بود آیا که ز ری راه صفاهان گیرم

وز صفاهان به طربخانه شیراز رسم ...

... یک سحر چون گل به عشق او گریبان چاک کن

هرکه بار او سبکتر راه او نزدیکتر

بار تن بگذار و سیر انجم و افلاک کن ...

... مرغ جایی می رود کانجاست آب و دانه ای

تا نفرمایی که بی پروا نه ای در راه عشق

شمع وش پیش تو سوزم گر دهی پروانه ای ...

... که بی خبر شوم از قید خاکی و بادی

به شهربند حقیقت رسی ز راه مجاز

بلی نتیجه شاگردیست استادی ...

... بگوید شمه ای از عالم روح

ز راه و رسم پاداش و مجازات

قضا را دوست پیشی جست از من ...

... این نقشه خیر مرتسم کرد

مار ستانی ز راه خیرات

آن دانشمند محتشم کرد ...

... بگذار که چشم کودکانم

بر یاد پدر به راه باشد

بگذار به مرگ عندلیبان ...

... گفته تبریک به شهزاده در این عید سعید

سخنش بس که بلند است هم از راه سخن

می توان بر لب او بوسه زد از راه بعید

شعر شیرین ز فصیح الملک امروز خوش است ...

... بختی و ناقه اشهب و استر

راه داران شه گرفتندش

ازپس حرب و کوشش منکر ...

... خنده مادر و خموشی او

پسرش را ز راه برد بدر

تا به اینجا کشید کار او را ...

... هماره شاد بماناد روح کیخسرو

که جز به راه وطن دوستی نکرد گذر

بود امید که دوشیزگان روشندل ...

... مگری برآن که رخت به منزل کشید و رفت

بر خویشتن گری که به راه اندری هنوز

... در جهان این یک اشتباهم بس

ترک سرکرده ام به راه وطن

دست در آستین گواهم بس

... وان شیخ می نمود مکرر مقال خویش

گفتم به شیخ راه ضلال این قدر مپوی

کاین شوخ منصرف نشود از خیال خویش ...

... روی ازین ره بتافت زيرا بود

راه باريک و ره نورد بزرگ

پاره شد نسخه پزشک آری ...