اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۰
... حالیست که مشکل بتوان گفت به یاران
ما را به بهار و سمن و لاله چه خوانی
دریاب کزین لاله چه روید به بهاران
آهن که چه دید از غم آن چهره بگویید ...
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۹
... چندان که دارم دسترس باشم به جست و جوی او
بر عید گاه ار بگذرد چوگان به دست از لاله رخ
جز تن نشاید خاک ره جز سر نزیبد گوی او ...
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۸
ای نور چشم من ز رخ لاله رنگ تو
سوگند سخت من به دل همچو سنگ تو ...
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰
... رونق گل می برد همیشه
عارض چون لاله دسته تو
آن شکرینی که وقت بوسه ...
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۸
آن گل سوریست در کلاله نهفته
یا به عبیرست برگ لاله نهفته
در دهن کوچک چو پسته او بین ...
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۳
ساقیا خیز و یک دو جام بده
می گلرنگ لاله فام بده
دهن همچو قند را بگشای ...
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۶
... رندان سیکی خواره را گر ساغری داری بده
زین حرفهای لاله گون چون لاله میسوزد دلم
روی تو ما را لاله بس ممزوج گلناری بده
اکنون که آب از کار شد بر خیز و آب کار کن ...
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۳
چمن پر گهر شد ز باران ژاله
زمین پر کواکب ز یاقوت لاله
ز شبنم فرو هشت نسرین حمایل
ز سنبل بر افگند سوسن کلاله
به جای می لعل پر کرده گلها ...
... غزلخوان غزالی به رخ چون غزاله
گرم دستگاه گل و لاله بودی
به گنجی گران می نبشتم قباله ...
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۴
دل جفت درد و غم شد زان دیلمی کلاله
گل را قبول کم شد زان روی همچو لاله
بس غصه داد و رنجمزان منزل سپنجم ...
... با مهر چرخ دی گفت این بت تر است مانا
گفتا منش رقیبم وین بت مرا سلاله
ای مدعی کزان لب خواهی علاج کردن ...
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۶
... به کام خود چو پیش آمد ببوسیدم به کام دل
لبی چون لاله در بستان رخی چون آتش اندر دی
رقیب آن دید و با من گفت هی هی چیست این عادت ...
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۹
... امروز گو شکفته مشو هیچ گل که تو
صد گلبن شکفته و صد لاله دسته ای
گل نقل نیست باده بنه کز دهان و لب ...
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۳
... آب اندران فگندی آتش از آن نهادی
هم سرو لاله رویی هم ماه مشک مویی
هم ترک تند خویی هم شاه حورزادی ...
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۵
... نسبتی کرده به چیزی و تو چیز دگری
لاله خوانند ترا آه ز تاریک دلی
سرو گویند ترا وای ز کوته نظری ...
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۷
... تا تو بنشینی و بنشانی ز هر دستی نگاری
بر مثال لاله دارم سینه ای پر خون که از وی
ناله زارم برآید چون ببینم لاله زاری
ای که غافل می نشینی سوی صحرا رو که بینی ...
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۹
... تا می تواند از تن کردن بدل گذاری
آن کش نشسته باشد در خانه لاله رویی
حاجت نباشد او را رفتن به لاله زاری
چون تاختن کند غم آهنگ سبزه ای کن ...
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۰
... کردند بهر بزم چمن ساقیان ابر
در جامهای لاله ز هر گوشه راوقی
بر روی گل طراوت شبنم نگاه کن ...
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۸
از چهره لاله سازی و از زلف سنبلی
تا از خجالت تو نروید دگر گلی ...
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۰
... اگر ز روی چو گل پرده بر گرفتی دوست
به خون لاله خطی از بهار بستدمی
لب چو شکر او گر شکار من گشتی ...
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۹
... بسر تو کین دل خسته را به نسیم خود خبری کنی
ز شمایل تو خجل شود رخ سرخ لاله سحرگهی
که چو گل شکفته ز عکس می به چمن چمان گذری کنی ...
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۹
... با قد آن صنم ز چمن سرو گو مبال
با روی آن پری ز زمین لاله گو مروی
ای اوحدی تو خاک سر کوی دوست باش ...