گنجور

 
اوحدی

چمن پر گهر شد ز باران ژاله

زمین پر کواکب ز یاقوت لاله

ز شبنم فرو هشت نسرین حمایل

ز سنبل بر افگند سوسن کلاله

به جای می‌لعل پر کرده گلها

ز سیماب رخشنده زرین پیاله

صبا را چمن کرده هر بامدادی

به گلزار پردامنی زر حواله

ز زرورق غنچه بر خوان گلبن

همی پیچد از بهر بلبل نواله

به هر گوشه بینی خرامان و خرم

غزلخوان غزالی به رخ چون غزاله

گرم دستگاه گل و لاله بودی

به گنجی گران می‌نبشتم قباله

کنونست وقت، اوحدی، گر جوانی

چو مرغان عاشق در آیی بناله

بهاری چنین باد و شش ساله ماهی

صبوحی کن از بادهٔ پنج ساله