گنجور

 
۱۸۸۱

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۲ - تنقید از حاسدین و مناقب علی ابن ابیطالب علیه‌السلام

 

... از وصی میپرسم احکام نبی را وین رواست

کسب فیض این برادر زان برادرم میکنم

هرکسی دارد پناهی در جز امن چون صغیر ...

صغیر اصفهانی
 
۱۸۸۲

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲۶ - تضمین غزل خواجه حافظ علیه‌الرحمه

 

... نه پسر غیرتی از ذلت مادر دارد

نه برادر غمی از خفت خواهر دارد

زن به دل کینه دیرینه ز شوهر دارد

هیچ رحمی نه برادر به برادر دارد

هیچ شفقت نه پدر را به پسر می بینم ...

صغیر اصفهانی
 
۱۸۸۳

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

... مرد آن بود که میگسلد این کمند را

بس سرکش است جان برادر سمند نفس

هان تا عنان رها نکنی این سمند را ...

صغیر اصفهانی
 
۱۸۸۴

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۰

 

ای برادر چند دل آلوده دنیا کنی

تا بکی خود را اسیر نفس بی پروا کنی ...

صغیر اصفهانی
 
۱۸۸۵

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۳

 

... آخر کار اگر چاره نباشد جز مرک

ای برادر چه گدایی و چه شاهنشاهی

عاقبت منزل تو قطعه زمینی است اگر ...

صغیر اصفهانی
 
۱۸۸۶

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - آیت کبری

 

... تا کی و چند این بهم آویختن

خون برادر به زمین ریختن

چند وفا پشت سر انداختن ...

صغیر اصفهانی
 
۱۸۸۷

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - رؤیای صادقه

 

... بهر کفی فتنه همی سر کنند

سعی به اعدام برادر کنند

وا اسفا نیست کس انباز من ...

صغیر اصفهانی
 
۱۸۸۸

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۴ - علم و عمل

 

... تاجر و داروگر و عطار شو

جان برادر ز صغیر این نیوش

بهر عمل در طلب علم کوش ...

صغیر اصفهانی
 
۱۸۸۹

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۸ - قدک و صباغ

 

... عاقبت این رنگ بر ام د زخم

گفت برادر قد کت گشتم گم

مرد بر آشفت که ای اوستاد ...

صغیر اصفهانی
 
۱۸۹۰

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۱ - در مذمت نوشابه

 

... رحم برد تا شود از سرکشی

خیره برادر به برادرکشی

حق اخوت که بود از ازل ...

صغیر اصفهانی
 
۱۸۹۱

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۵ - حکایت

 

... داغ تو بر باد دهد حاصلم

گفت برادر تو مرا یاوری

پشت و پناه من غم پروری ...

... از تو بود قوت زانوی من

جان برادر چو روی از جهان

بعد تو ام دل نشود شادمان ...

... بر من غمدیده چه خواهد رسید

جان برادر تو اگر عارفی

بی سخن از صحبت من واقفی ...

صغیر اصفهانی
 
۱۸۹۲

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵۹ - حکایت

 

... به شادی روان شد به سوی وطن

توهم ای برادر بکن فکر خویش

که اینجا نمانی ز یک عمر بیش ...

صغیر اصفهانی
 
۱۸۹۳

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰۴ - آقای بهمنی یکی از شعرای گستاخ

 

... کند با مشت خاکی عشقبازی

الا ای بهمنی جان برادر

مکن از این چرا و چون سخن سر ...

صغیر اصفهانی
 
۱۸۹۴

میرزاده عشقی » جمهوری نامه » بخش ۵ - باور مکن

 

... دولتیان ده نکنند ابتیاع

نیت بد جان برادر مکن

بشنو و باور مکن ...

میرزاده عشقی
 
 
۱
۹۳
۹۴
۹۵