قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳
... رفتی و برخاست فغانم ز دل
آمدی از راه و نشستم خموش
بر من و یاران شب یلدا گذشت ...
قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴
... آن برد از چشم خواب و این برد از گوش هوش
حسن او دل را به رقص آرد ولی از راه چشم
صوت او جان را به وجد آرد ولی از راه گوش
شوق دیدار نکویش پیر را سازد جوان ...
قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹
... مگر ای جوان رهانی ز غم جهان پیرم
تو به راه باد گویا سر زلف خود گشودی
که ز مغز جای عطسه همه می جهد عبیرم ...
قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱
... گفت بلی تا به مهر دوست نشستیم
گفتمش ایثار راه میر چه باید
گفت دل و جان نهاده بر کف دستیم ...
... گفتم ما را بلند ساخته جاهش
گفت ولیکن به خاک راهش پستیم
گفتم قرینست تا که مادح اویم ...
قاآنی » ترکیببندها » شمارهٔ ۳ - در ستایش هلاکو میرزا شجاعالسلطنه حسنعلی میرزا گوید
... با خصم او به پایه شود توامان یزید
ای خاک راه گشته عبیر از عبور تو
در اهتزاز و وجد سریر از سرور تو ...
قاآنی » ترکیببندها » شمارهٔ ۷ - در ستایش پادشاه اسلام پناه ناصرالدین شاه غازی خلدالله ملکه گوید
... با بغض تو هرجا ملک شاه نشانیست
آن شاه نشان همچو گدا راه نشین باد
در روی زمین هرکه بود خصم تو بر وی ...
قاآنی » ترکیببندها » شمارهٔ ۸ - در ستایش شاهزاده شجاع السلطنه حسنعلی میرزاگوید
... بهشتی ز آتش نمرود رخسار
بر ابراهیم بن آزرگشودند
گره کردند باز از زلف مشکین ...
... و یا بر فرق عکس خویش در آب
ز راه خودپرستی سایه بان شد
به شاخ سرو قمری داستان زن ...
... بسوز این ساز را دمساز می کن
رهاوی را به راه راست می زن
پس ازکوچک حجاز آغاز می کن ...
قاآنی » ترکیببندها » شمارهٔ ۱۱ - در ستایش شاهنشاه ماضی محمدشاه غازی طابالله ثراه گوید
... پر فرشته ای ز چه آلوده ای به گرد
مانا که خاک راه شهنشاه رفته ای
قاآنی » ترجیع بند
... از وجودش جان بود خرسند و از جودش جهان
یک جهان جان خاک راه این وجود و جود باد
بر در معبود چون شاهان به طاعت صف کشند ...
قاآنی » مثنوی
... خرد را شمارد همی رهنمون
گرش از خرد راه بیرون بدی
شناساییش لختی افزون بدی ...
... موی همه چین و به چین مشک ناب
راهزن زهره دو هاروت او
لعل جگر خون ز دو یاقوت او ...
... بهر من این خانه خریدست شاه
تا نبرد کس سوی این خانه راه
فارغ از اندوه شد آمد شوم ...
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۳ - در ستایش امیرالامراء العظام میرزا نبیخان رحمهلله فرماید
... ز خیل زنگی خال نمود میدان را
دو چشم من به ره مهر آسمان که ز راه
نمود ماه زمین چهره درخشان را ...
... رواج نیست به بازار حسنشان جان را
غرض غلام من آمد بشیروار ز راه
پی اشاره بهم زد ز دور مژگان را ...
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۱
گر بداند لذت جان باختن در راه عشق
هیچ عاقل زنده نگذارد به عالم خویش را ...
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۹۷
... نه کاسه گر نه کاسه فروشم نه کاسه لیس
نه کیسه بر نه راه نشین نه قلندرم
نه مرد تیغ سازم و نه گرد تیغ باز ...
... زان چند تن هم ارچه بود خاطرم ملول
لیکن به آنکه راه مکافات نسپرم
حاشاکه سرکشم ز خط حکمشان برون ...
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۲۰
... هفته ای می رودکه چشم امید
از توام مانده همچنان در راه
باد عمرت دراز گر ز کرم ...
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۴۴
چو کفر و دین حجاب رهست ای رفیق راه
بگذار هر دو بگذرد ازین مایی و منی ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰
... به پیری لاجرم بر کعبه بگزیدم کلیسا را
ز خضر راه رو گردان بر گمرهان واثق
به خر کردند تبدیل از خری آخر مسیحا را ...