پیر مغان جام میم داد دوش
از دو جهان بانگ برآمد که نوش
میروی و از عقبت میرود
جان و تن و دین و دل و عقل و هوش
رفتی و برخاست فغانم ز دل
آمدی از راه و نشستم خموش
بر من و یاران شب یلدا گذشت
بس که ز زلف تو سخن رفت دوش
آب دو چشمم همه عالم گرفت
وآتش جانم ننشیند ز جوش
کاش بسازند ز خاکم سبو
بو که حریفان بکشندم به دوش
سرد شد از حکمت ناصح دلم
کآتش من بیند و گوید مجوش
تا به جمال توگشودیم چشم
از سخن خلق ببستیم گوش
ناصح از آن چهره نپوشیم چشم
گر تو توانی نظر از ما بپوش
رعد بنالد ز تجلی برق
از تو کنون جلوه و از ما خروش
پردهٔ دعوی بدرد دست غیب
گر نبود فضل خدا عیبپوش
نالهٔ قاآنی اگر بشنود
از جگر سنگ برآید خروش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از چشیدن طعم شراب و جذابیت معشوق سخن میگوید. او با اشاره به شب یلدا و صدای دلش که به خاطر عشقش به معشوق بلند شده، احساس تنهایی و شوریدگی را توصیف میکند. شاعر از غم و شوری که در وجودش بر اثر این عشق به وجود آمده، شکایت دارد و آرزو میکند که از خاک او تکیهگاهی بسازند. او به حکمت ناصح اشاره میکند که از عشق او نهی میکند، اما شاعر از زیبایی معشوق چشم برنمیدارد. در نهایت، او از خروش دل و تاثیر زیبایی معشوق بر خود میگوید و به تاثیر عشق بر انسانها اشاره دارد.
هوش مصنوعی: دیشب، پیر رندی خمارهای به من داد که از دو کائنات صدایی به گوش رسید که به نوشیدن دعوت میکند.
هوش مصنوعی: تو میروی و همراه تو، جان و بدن و ایمان و دل و عقل و درک نیز از پی تو میروند.
هوش مصنوعی: پس از رفتنت، دل من پر از ناله و فریاد شد. تو که از راه آمدی، من در سکوت نشستم.
هوش مصنوعی: شبی که باید با دوستانم بگذرانم، به خاطر یاد تو و صحبتهایی که در مورد موهایت داشتیم، خیلی طولانی و سخت شد.
هوش مصنوعی: دو چشم من به قدری اشک میریزد که تمام دنیا را پر کرده است و آتش درونم خاموش نمیشود حتی با این اشکها.
هوش مصنوعی: ای کاش از خاک من ظرفی بسازند، تا دوستانم آن را بر دوش بکشند و با خود ببرند.
هوش مصنوعی: دل من از نصیحت خردمند سرد شد، زیرا او میبیند که آتش دلم شعلهور است و به من میگوید آن را خاموش کن.
هوش مصنوعی: تا زمانی که به زیبایی تو چشم گشودیم، از حرفهای مردم گوش بستهایم.
هوش مصنوعی: اگر تو میتوانی از ما چشم بپوشی، ما از آن چهرهات دیگر نمیتوانیم چشم بپوشیم.
هوش مصنوعی: رعد از زیبایی برق تو ناله میکند، هماکنون جلوهگری کن و از ما صدا و فریاد برآور.
هوش مصنوعی: اگر لطف و فضل خداوند نبود، پردهای برای پنهانکردن عیوب و نقصها وجود نداشت.
هوش مصنوعی: اگر ناله و شکایت قاآنی را بشنوند، حتی سنگ دلها هم از عمق وجود خود فریاد برمیآورند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
می که فریدون نکند با تو نوش
رشته ضحاک برآرد ز دوش
مست شدم تا به خرابات دوش
نعرهزنان رقصکنان دردنوش
جوش دلم چون به سر خم رسید
زآتشِ جوشش دلم آمد به جوش
پیر خرابات چو بانگم شنید
[...]
شد سحر ای ساقی ما نوش، نوش
ای ز رخت در دل ما جوش، جوش
بادهٔ حمرای تو همچون پلنگ
گرگ غم اندر کف او موش، موش
چونک برآید به قصور دماغ
[...]
گر یکی از عشق برآرد خروش
بر سر آتش نه غریب است جوش
پیرهنی گر بدرد ز اشتیاق
دامن عفوش به گنه بربپوش
بوی گل آورد نسیم صبا
[...]
پیر خرابات به من گفت دوش
ای پسر از خویش مگوی و خموش
گر سر ما داری و پروای ما
ناز مکن درد کش و دُرد نوش
سوخته باید که بود مرد کار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.