اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۸
... چون ذره فتادیم به دام نظر خویش
تا کعبه به یک گردش چشم تو دویدیم
شرمنده نگشتیم ز عزم سفر خویش ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۳
... دل گفتن غم بشنیدنی کو
اسیر از گردش چشم تو شد مست
قدح را فرصت پرسیدنی کو
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۴
... زد فلک از اخترم بر سر گل سرگشتگی
بسکه دید از گردش چشم تو سرگردان مرا
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶۴
دلم در اضطراب اضطراب است
که هر گردش طلسم فتح باب است
بنازم همت دست تهی را ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۳۵
جلوه سرو روان قافله بیهوشی است
گردش چشم سیه مکتب بازیگوشی است
باده از دست تو مستی نکند داد از تو ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۶۸
... تیره آن بزم که بی شمع رخ ساقی بود
تلخ آن عمر که بی گردش پیمانه گذشت
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۱۷
عیشم از دولت بیدار اثرها دارد
شبم از گردش پیمانه سحرها دارد
همچو گوهر نظر از پاکی دل یافته ایم ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۱۸
... دید تا چشم تو دانست که روزش سیه است
چشم عاشق خبر از گردش اختر دارد
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۳۵
... عمرها بر خویش می سنجم ز تاب سنبلی
گردش ساغر هلاک گلرخی یا نو خطی
گردن مینا اسیر طره ای یا کاکلی
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱
دم صبح است ای ساقی ز رو بردار برقع را
که تا آرد به گردش آسمان جام مرصع را
قدت را دوش دادم امتیاز از سرو در گلشن ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
... پای خود دانسته نه در بزم ما ای محتسب
گردش گرداب باشد گردش پیمانه ها
می شوند آیینه ها روشن ز صیقل سیدا ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱
... خاک در چشم خریداران زند دوکان ما
آسیا از گردش سیاره می افتد ز پا
در دهان ما چرا افسرده شد دندان ما ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰
... شمع روشن کرده اند از مقدمت فواره ها
کوکبم را نیست آرامی ز گردش های چرخ
خواب آسایش نمی بینم در این گهواره ها ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷
ای نگاهت متکای جان به غارت داده ها
گردش چشمت کمند وحدت آزاده ها
بر زمین خاکساران تا قدم آورده ای ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴
خانه بر دوشم کلید رزق ها باشد مرا
گردبادم گردش سرآسیا باشد مرا
کلفتی گر رو دهد سر در گریبان می کشم ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷
... تصور می کنم مغز سرم در جوش می آید
فلک عمریست جام الوداع آورده در گردش
ز هر جانب به گوشم بانگ نوشانوش می آید ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۱
... هر که ما را از برای سوختن امداد کرد
گردش دوران کند خاکش به سر چون گردباد
هر که اینجا تکیه بر دیوار بی بنیاد کرد ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷
... نفس از سینه ام بیرون چو شاخ ارغوان آید
اگر در گردش آرد آن پری رو شیشه می را
ز بهر دستبوسی بر لب پیمانه جان آید ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۲
... از چمن خود را نسیم صبح بیرون می کشد
عشق هرجا کاسه در گردش درآرد سیدا
از دل خم جای می عقل فلاطون می کشد
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۰
... هر سرمه با قد خم گشته می گوید هلال
گردش ایام ما را در جوانی پیر کرد
آن کمان ابرو غضبناک از سر خاکم گذشت ...