گنجور

 
۱۶۸۱

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قصاید » شمارهٔ ۱۵

 

... ز لطف تو داریم امید مرهم

گشادیم بار سفر در دیارت

چو جامی ز بار گنه پشتها خم ...

جامی
 
۱۶۸۲

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قصاید » شمارهٔ ۱۷

 

... رهی نمای که چون جامی از مضیق وجود

فتد به فسحت اقلیم نیستی سفرم

در آن سفر خطری جز خیال هستی نیست

به فضل شامل خود دور دار ازان خطرم

جامی
 
۱۶۸۳

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قصاید » شمارهٔ ۱۹

 

... شد چوب شمع بی لهب یا خود چراغ بی دخان

سایه نبودش همچو خور وین طرفه تر کاندر سفر

از تاب خور بالای سر بودی سحابش سایه بان ...

جامی
 
۱۶۸۴

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۸۷

 

گه در هوس روی نکو آویزم

گه در سفر زلف مشکبو آویزم

القصه ز هر چه رنگ و بویی یابم ...

جامی
 
۱۶۸۵

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

شه چون مه چارده شب آمد ز سفر

بر فتح هری یافت دم صبح ظفر ...

جامی
 
۱۶۸۶

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » سایر اشعار » شمارهٔ ۴ - فی منقبت سیدالشهداء سلام الله علیه

 

کردم ز دیده پای سوی مشهد حسین

هست این سفر به مذهب عشاق فرض عین

خدام مرقدش به سرم گر نهند پای ...

جامی
 
۱۶۸۷

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

... دامن زلف تو در دست نسیم افتاده ست

حاصل خویش بجز رنج سفر هیچ ندید

هر مسافر که بر این در نه مقیم افتاده ست ...

جامی
 
۱۶۸۸

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

چون کمر بسته مه من به سفر بیرون رفت

صد دل آویخته از طرف کمر بیرون رفت ...

جامی
 
۱۶۸۹

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

... دین و دل شد به رهت جان به لب آمده نیز

گو روان شو ز رفیقان سفر بازمایست

باد در خنده عشرت لب تو با دگران ...

جامی
 
۱۶۹۰

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

... کایشان نه داد مردی و انصاف داده اند

عزم سفر به عالم دل کرده اند لیک

در ره فتاده بلکه ز ره اوفتاده اند ...

جامی
 
۱۶۹۱

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

... به از تابوت محمل نیست وز احباب محمل کش

گر از خاک درت آواره ای رو در سفر دارد

به پیش تیر تو سینه سپر شد وین دل نالان ...

جامی
 
۱۶۹۲

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۸

 

یار ما عزم سفر کرد خدا یارش باد

وز خطرهای سفر جمله نگهدارش باد

گر ببندد به سفر بار وگر بگشاید

در همه دولت توفیق مددگارش باد ...

جامی
 
۱۶۹۳

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷

 

... به عزم کعبه کویت مسافر

کند ترک سفر هر راهدانی

که گردد بر درت روزی مجاور ...

جامی
 
۱۶۹۴

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱

 

... که بسته ام کمر جهد برمیان که کنم

سفر به خیر بلاد و گذر به فخر بقاع

بلاد من لتدانیه مقلتی تدمع ...

جامی
 
۱۶۹۵

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳

 

... قاصد ار مرغ شود پیک نسیم

جامی از ریگ حرم بار سفر

بست و بر خاک درت گشت مقیم

جامی
 
۱۶۹۶

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۹

 

به عزم کعبه سفر گفتم اختیار کنم

بدین بهانه گذر بر دیار یار کنم ...

جامی
 
۱۶۹۷

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۴

 

... شوم چو اشک دوان تا ز جمله زودتر افتم

چو زان مه سفری خانه ام تهی بود آن به

که من ز راحت خانه به محنت سفر افتم

خبر رسید که باشد سری به بی خبرانش ...

جامی
 
۱۶۹۸

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۶

 

رنج بیگانه در سفر بردن

زآشنای وطن بسی بهتر ...

جامی
 
۱۶۹۹

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۴۸

 

خواجه دارد اشتری و خیمه ای

در سفر راضی به قوت لایموت

اشتری چون عنکبوت از لاغری ...

جامی
 
۱۷۰۰

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

... وه که فروگذاشتی شیوه دین و داد را

راه سفر گرفتی و آگه ازان نکردیم

آه که درنیافتم دولت خیر باد را ...

جامی
 
 
۱
۸۳
۸۴
۸۵
۸۶
۸۷
۱۸۱