گنجور

 
جامی

کردم ز دیده پای، سوی مشهد حسین

هست این سفر به مذهب عشاق فرضِ عین

خدام مرقدش به سرم گر نهند پای

حقا که بگذرد سرم از فَرق فَرقَدَین

کعبه به گرد روضه او می کند طواف

رَکْبَ الحَجیج! اَینَ تَروحون؟ اَین ؟ اَین ؟

از قاف تا به قاف پر است از کرامتش

آن به که حیله جوی کند ترک شَید و شَین

آن را که بر عذار بود جعد مشکبار

از موی مستعار چه حاجت به زیب و زین

جامی گدای حضرت او باش تا شود

با راحت وصال مبدل عذابِ بَین

می ران ز دیده سیل که در مشرب کریم

باشد قضای حاجت سایل ادای دین