گنجور

 
۱۵۴۱

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۴ - در مدح بهرامشاه پسر مسعود غزنوی

 

... گر گل نپذیرفتی زو نور تجلی کی

گل کعبه چرخستی دل گشن جانستی

گفت ست که یک روزی جانت ببرم چون دل ...

... هم رایت رایستی هم خانه خانستی

چرخ ار چو ملک بودی شاگرد سنانش را

پریدن مرغانش تا حشر ستانستی

سنایی
 
۱۵۴۲

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۶ - در مدح احمد عارف زرگر گوید که به حج رفت از بلخ و حج نیافت

 

... کاحمد عارف به دل حج کرد و دیگر کس به پای

تا بگردد چرخ بر گیتی تو بر گیتی بگرد

نا بپاید کعبه در عالم تو در عالم بپای

سنایی
 
۱۵۴۳

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۷ - در مدح خواجه ایرانشاه

 

... شجر همت تو بیخ چنان زد که نمود

برترین چرخ بدان بیخ فروتر شعبی

گر فتد قطره ای از رای تو بر دامن روز

نگشاید پس از آن چرخ گریبان شبی

تا دو نوک قلمت فایده دارد در ملک

چرخ با چار زن از عجز بود چون عزبی

کسب کردی به کریمی و سخا نام نکو ...

سنایی
 
۱۵۴۴

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۰ - در مدح بهرامشاه

 

... زه که چون گردون جهانی خصم را گردن زدی

چرخ چندان بر زمین کی زد به صد دوران که تو

زان سنان چرخ دوز و گرز کوه افگن زدی

سنایی
 
۱۵۴۵

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۱ - در مدح تاج‌الدین ابوالفتح اصفهانی

 

... معنی از اشعار او معروف گشت اندر جهان

همچنان چون نور از خورشید چرخ چنبری

آفتاب و ماه و انجم بینی از معنی بسی ...

... گوهر جدت اگر فخر آورد بر تو رواست

بر زمین نارد نتیجه چرخ چون تو گوهری

پیش معنیهای تو معنی نماید چون سمر ...

سنایی
 
۱۵۴۶

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۲ - در مدح خواجه عمید ابراهیم بی علی بن ابراهیم مستوفی

 

... فلک و بحر به یک تن دهد از بی خطری

آنکه نه چرخ نزادست و نه این چارگهر

یک پسر چون او در دهر سخی و هنری ...

... گر بهشتی به چه در قهر عدو چون سقری

ای که چون چرخ جهانگرد و به دل محتشمی

وی که چون مهر عطابخش و به کف مشتهری ...

سنایی
 
۱۵۴۷

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۴

 

... گر همی خواهی که پوسیده نگردی در هوس

خانه پرداز از کره خاکی و چرخ چنبری

عالمی دیگر گزین کاین جا نیابی هم نفس ...

سنایی
 
۱۵۴۸

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۷

 

... دار قلابان نهی بی مهر سلطان زر زنی

رایتت بر چرخ سر دارد همی چون آفتاب

خیمه ات از چرخ چو می بگذرد بر تر زنی

با یجوز و لایجوز اندر مشو در کوی عشق ...

سنایی
 
۱۵۴۹

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۰ - دریغا کو مسلمانی

 

... ز شرعست این نه از تنتان درون جانتان روشن

ز خورشیدست نز چرخست جرم ماه نورانی

که گر تایید عقل کل نبودی نفس کلی را ...

... چه باشد حکمت یونان به پیش ذوق ایمانی

کی آیی همچو مار چرخ ازین عالم برون تا تو

بسان کژدم بی دم درین پیروزه پنگانی ...

... وگر چند از شکیبایی خورنده همچو سندانی

مشو غره که در یک دم ز زخم چرخ ساینده

بریزی گر همه سنگی بسایی گرچه سوهانی ...

... تو پیش خویشتن خود را چو کتان نیست کن زیرا

ترا بر چرخ ماهی به که در بازار کتانی

پشیمان شد سنایی باز ازین آمد شد دونان ...

سنایی
 
۱۵۵۰

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۴ - در مدح ابوبکربن محمد

 

... بیکار ندیدست ز گفتار زمانی

آن چرخ شریعت که مه روزه او را

از تربیت اوست بهر جای امانی ...

... این کوه ندیده چو وقار تو مکینی

وین چرخ نزاده چو معالیت مکانی

این مرکز با نفع گران سنگ ندیدست ...

سنایی
 
۱۵۵۱

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲ - در مدح نظامی

 

ای که چون اندر بنان آری قصب هنگام نظم

صدر چرخ ثانی از فضل تو پندارم قصب

کوکب معنی تو در سیر آوری بر چرخ طبع

وانگه از نوک قصب روز اندر آمیزی به شب ...

سنایی
 
۱۵۵۲

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۸

 

... گرد غم بنشان به می خوردن ز عمر

پیش از آن کز تو برآرد چرخ گرد

نسیه را بر نقد مگزین و بکوش ...

سنایی
 
۱۵۵۳

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۹ - در حادثهٔ زهر خوردن سرهنگ محمد خطیبی و انگشتری فرستادن سلطان مسعود رحمةالله علیه گوید و او را ستاید

 

... نه دامن شب تیره زمانه بنوردد

چو دور چرخ گریبان صبح بگشاید

درین دو روزه جهان این عنا نمودت ازان

که تا ترا به صبوری زمانه بستاید

ز نکبتی که درین چند روز چرخ نمود

بدان نبود که جانت ز رنج بگزاید ...

سنایی
 
۱۵۵۴

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۴

 

مبر تو رنج که روزی به رنج نفزاید

به رنج بردن تو چرخ زی تو نگراید

چو روزگار فرو بست تو از آن مندیش ...

سنایی
 
۱۵۵۵

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۲

 

ای بس که نباشی تو و ای بس که درین چرخ

بی تو زحل و زهره به حوت و حمل آید ...

سنایی
 
۱۵۵۶

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۴

 

ز تو ای چرخ نیلی رنگ دارم

هزاران سان عنا و درد جامع ...

... چو عیسی را عدو بسیار شد زود

ببرد ایزد ورا در چرخ رابع

خسیسان را چرا اکرام کردیم ...

سنایی
 
۱۵۵۷

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۱

 

هر چند در میان دو گویم زمین و چرخ

لیک این دو گوی را به یک اندیشه پهنه ام ...

سنایی
 
۱۵۵۸

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۲

 

... یاقوت نفس کشتم زان گوهر شریفت

کازاد کرد چون عقل از چرخ لاژوردم

گردم به باد ساری گردی همی ولیکن ...

سنایی
 
۱۵۵۹

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۵

 

... بی مدح تو در ناطقه گفتار ندارم

مقدار تو نزدیک من از چرخ فزونست

هر چند به نزدیک تو مقدار ندارم ...

... کان روی نکو دیدم تیمار ندارم

چون چرخ خمیده بو ما پیش هر ابله

گر برترت از گنبد دوار ندارم ...

... جز گوهر ناسفته من ایثار ندارم

خود چرخ همی گوید کز حادثه خویش

او را به همه عمر دل آزار ندارم

سنایی
 
۱۵۶۰

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳۴ - در مدح عمادالدین محمدبن منصور

 

... آز را از گنجهای جود پر کردی شکم

گر همی یک چند بی کام تو گردد دور چرخ

تا نباشی همچو ابر ای نایب دریا دژم ...

... شادی صد ساله زاید مادر یک روزه غم

باش تا سر برزند خورشید اقبالت ز چرخ

تا جهانی را ببینی پیش خود چون من خرم

تا ببینی دشمنانت را به طوع و اختیار

پیش روی چون مهت چون چرخ داده پشت خم

باش تا دریای جودت در فشاند تا شود ...

سنایی
 
 
۱
۷۶
۷۷
۷۸
۷۹
۸۰
۴۹۲