ای ز آواز و جمال تو جهان پر طربی
وز پی هر دو شده جان و دلم در طلبی
چشم و گوش همه از لحن و رخت پر در و گل
پس چرا قسمتم از هر دو عنا و تعبی
گر ز آهن دل من در کف تو گشت چو موم
ور چو یعقوب ز عشق تو کنم واهربی
ناید از خود عجبم زان که به آواز و به روی
داری از یوسف و داوود پیمبر نسبی
آنچه با این دل من چشم چو بادام تو کرد
نکند هرگز با مهره کف بوالعجبی
پس دل خون شدهٔ تافتهٔ تیرهٔ من
کو همی در دو صفت داشت ز زلفت حسبی
شد مگر حلقهای از زلف تو و شاید از آنک
خون اگر مشک شود طبع ندارد عجبی
صد دل خون به در یک شکن زلف تو هست
همچو عناب در آویخته اندر عنبی
تا همی رقص کند در چمن عشرت و عیش
ماه رقاص نهادست سپهرت لقبی
شدم از طمع وصال تو چو یک برگ از کاه
تا بر آن سیم تو دیدم زد و بیجاده لبی
بند بندم همه بگشاد چو تو زی از ماه
تا تو بر تارک خورشید ببستی قصبی
چاک ماندست دلم چون دل خرما تا تو
چاک داری ز پس و پیش ببسته سلبی
جان بابا مکن این کبر مبادا که به عدل
روزگارت کند از رنج دل من ادبی
ابلهم خوانی و گویی که به باغ آر زرم
خار ندهند تو بیسیم چه جویی رطبی
ابله اکنون تویی ای جان جهان کز پی زر
طعنه بر من زنی اکنون و بسازی شغبی
تو بدین پایه ندانی که چو این شعر برم
از سخا کار مرا خواجه بسازد سببی
ناصح ملک شه ایران ایرانشاه آن
که نزاد از نجبا دهر چنو منتجبی
آن بزرگی که ز بس فضل و کریمی نگذاشت
در مزاج فضلا از کرم خود اربی
آن کریمی کاثر سورت خمش در کون
همچو نار آمد و ارواح حسودش حطبی
آن خطیبی که به هر لحظه خطیبان فلک
جمع سازند ز آثار خصالش خطبی
ای سخا از گهر چون تو پسر با شرفی
وی سپهر از شرف چون تو بشر با طربی
شجر همت تو بیخ چنان زد که نمود
برترین چرخ بدان بیخ فروتر شعبی
گر فتد قطرهای از رای تو بر دامن روز
نگشاید پس از آن چرخ گریبان شبی
تا دو نوک قلمت فایده دارد در ملک
چرخ با چار زن از عجز بود چون عزبی
کسب کردی به کریمی و سخا نام نکو
که نبوده به دو گیتی به ازین مکتسبی
تا ضمیر تو سوی کلک تو راهی بگشاد
بسته شد مصلحت ملک هری در قصبی
نردها بازد با نطع امیدت با دهر
جانی از بنده و اقبال ز دستت ندبی
هر که او مرد بود باک ندارد ز غمی
هر که او شیر بود سست نگردد به تبی
هر که آوازهٔ کوس و دو کری یافت به گوش
کی به چشم آید او را ز یکی حبه حبی
به کهان جامه بسی دادهای این اولاتر
کاین فریضه به مهان به ز چنان مستحبی
ای خداوند یقین دان که بر مدحت تو
نیست در شاعری بنده ریا و ریبی
فکرت بنده چو معنی خوش آورد به دست
طبع زودش بر مدح تو کند منتخبی
هر که را دین شود از دوستی او موجود
چه زیان داردش از دشمنی بولهبی
حاسدان دارد و بدگوی بسی لیک همی
کی مقاسات کشد بحر دمان از مهبی
تا حیات آید از آمیزش جانی و تنی
تا تناسل بود از صحب امی و ابی
سببی سازش تا شاعر صدر تو بود
که همی شعر مرکب نبود بی سببی
تا ز پیش دو ربیع آید هر گه صفری
تا پس از هر دو جماد آید هر گه رجبی
باد حظ ولی تو ز سعادت لطفی
باد قسم عدوی تو ز شقاوت غضبی
پای احباب تو بگشاده ز بند از شرفی
دست اعدای تو بر بسته به دار از کنبی
تا چو تمساح بود راس و ذنب بر گردون
راس عز تو مبیناد ز گردون ذنبی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر شاعری است در وصف زیبایی و آواز محبوبش که به طرب و شوق روح و دل او دامن زده است. شاعر در آرزوی وصال محبوب است و به توصیف جمال و خاصیتهای او میپردازد. او اذعان دارد که زیبایی و آواز محبوبش او را به شدت تحت تأثیر قرار داده و قلبش را به درد و خون میآورد. شاعر به تأثیر عمیق محبوب بر احساساتش اشاره میکند و از کبر و خودبزرگبینی دوری میجوید.
در ادامه، شاعر از فضائل محبوب و نسبت او با بزرگان و پیامبران سخن میگوید و مقام و منزلت او را بالا میداند. او به وجود حسادتها و بدگوییها اشاره میکند، اما این مسائل را ناچیز میداند. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که عشق به محبوب و احساسات او باعث میشود تا با وجود چالشها و مشکلات زندگی، همواره امید و شوقی در دل داشته باشد.
هوش مصنوعی: ای تو که به خاطر صدای دلنواز و زیباییات، جهان پر از شادی و نشاط شده است، جان و دل من در پی یافتن تو به شدت مشتاق و در جستجو هستند.
هوش مصنوعی: چشم و گوش همه از زیبایی و جذابیت تو پر شده است، اما چرا من از هر دو نعمت محرومم؟
هوش مصنوعی: اگر دل من مانند آهن در دستان تو نرم و لطیف شود، یا اگر مانند یعقوب از عشق تو دچار محنت شوم، باز هم در آرزوی تو هستم.
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و جذابیت تو احساس خودپسندی نمیکنم، چرا که تو از نظر صدا و چهره به یوسف و داوود پیامبر تعلق داری.
هوش مصنوعی: آنچه چشمان تو با دل من کردند، هیچ چیز دیگری هرگز نمیتواند تجربه کند.
هوش مصنوعی: دل من که پر از درد و غم است، به خاطر دو ویژگی از موهای تو، به شدت ناراحت و غمگین است.
هوش مصنوعی: شاید حلقهای از موی تو شده است و شاید بهخاطر این است که اگر خون مشک شود، طبیعی است که عجبی نداشته باشد.
هوش مصنوعی: دلی پر از غم و اندوه به خاطر زلف تو دارم، مانند عناب که در خوشهاش به هم آویخته شده باشد.
هوش مصنوعی: در باغ شادی و لذت، ماه به زیبایی میرقصد و در آسمان به عنوان یک رقاص شناخته شده است.
هوش مصنوعی: در آرزوی رسیدن به تو، مانند یک برگ از کاه شدم، چون آن لب زیبا و درخشان تو را دیدم.
هوش مصنوعی: هر قسمت از زندگیام بهدلیل تو آزاد شد، چون تو از ماه زیبایی و برای من همچون خورشید درخشانی.
هوش مصنوعی: دل من مانند چاک خرما باقی مانده است، چون تو هنوز برای من پیوندهایی از جلو و عقب داری.
هوش مصنوعی: ای دل! فریب تکبر و خودبینی را نخور، مبادا که روزی در مقابل خوبی و عدل زندگیات، از درد و رنجی که به من وارد کردهای، پشیمان شوی.
هوش مصنوعی: تو در حال خواندن و صحبت کردن هستی، اما در واقع به تو همانند یک گیاه زیبا در باغ رویدادی برخورد میشود که حتی از خاری هم بهرهمند نمیشود. در این حال، تو بدون هیچ وسیلهای در جستجوی آب و رطوبت هستی.
هوش مصنوعی: ای جان جهانی، تو اکنون ابلهی هستی که به خاطر طلا به من طعنه میزنی و برای خودت نقشه میکشی.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که تو آنقدر در این مقام و مرتبه هستی که نمیدانی وقتی این شعر را از روی سخاوت میسرایم، باعث میشود که آقا و بزرگزادهام برای من به نوعی واسطه و سبب خیر شود.
هوش مصنوعی: نصیحتگر شاه ایران، کسی است که از نجبا و بزرگان زمانه به دنیا آمده و خدمت به کشور و مردمش را برگزیده است.
هوش مصنوعی: آن شخصیت بزرگ به قدری دارای فضیلت و بخشندگی بود که فضلای دیگر نتوانستند در ویژگیهای خود یا در روشهای اخلاقیشان به پای او برسند.
هوش مصنوعی: آن بزرگوار که ظاهری ساده دارد، در حقیقت مانند آتش توانایی و قدرت دارد و روحهای حسودش را از بین میبرد.
هوش مصنوعی: آن سخنوری که در هر لحظه میتواند دیگر سخنرانان آسمان را مجذوب خود کند، از ویژگیهای او سخنانی است که بر دلها تاثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: ای سخا، تو مانند پسر با شرافتی هستی که گوهری گرانبها داری؛ و ای آسمان، تو به خاطر شرافتی که به خاطر وجود تو دارم، برایم شاد و با طرب هستی.
هوش مصنوعی: درخت اراده و تلاش تو ریشهای محکم در زمین دارد که به خاطر آن، بالاترین آسمان به شکل شعبهای در کنار آن قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: اگر یک قطره از نظر شما به چیزی بیفتد، روز دیگر دیگر دلیلی برای انتظار نخواهد بود و بخت و تقدیر چرخش خود را بر هم خواهد زد.
هوش مصنوعی: زمانی که دو نوک قلمت میتواند در جهان اثرگذار باشد، این نشاندهنده ضعف و ناتوانی در کنار شرایط دشوار زندگی است.
هوش مصنوعی: با مهربانی و سخاوت، نام نیکی بدست آوردی که در هیچ کجای این دنیا چیزی بهتر از این دستاورد وجود ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی ضمیر و ذهن تو به سوی قلم و خلاقیت تو باز شد، مصلحت و سرنوشت ملک در یک مکان کوچک به پایان رسید.
هوش مصنوعی: بازیها و چالشهای زندگی را با امید و آرزو ادامه بده، زیرا سرنوشت و شانس به دست خودت است و تو میتوانی بر آنها تأثیر بگذاری.
هوش مصنوعی: هر کسی که مرد باشد و از نظر روحی قوی، نگران غمها نیست. و هر کسی که دلیر و شجاع باشد، در برابر سختیها و بیماریها و ترسها ضعیف نمیشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که صدای زنگ و صدای مسخرهکردن را به گوش دیگران میرساند، دیده نمیشود مگر به خاطر یک دانهی کوچک.
هوش مصنوعی: شما لباسهای زیادی به افراد قدیمی دادهاید، اما این عمل مهمتر از این است که به کسانی که در شأن والایی هستند، از چنین فضیلتی برخوردار شوید.
هوش مصنوعی: ای پروردگار، بدان که در ستایش تو شاعری که پر از تزویر و فریب باشد، وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اندیشۀ من در صورتی که به زیبایی بیان شود، به سرعت از دل و جانم به تحسین تو خواهد پرداخت و بهترین واژهها را برای وصف تو انتخاب خواهد کرد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از محبت و دوستی کسی بهرهمند شود، دیگر از دشمنی و کینهتوزی آن فرد نگران نیست و آسیب نمیبیند.
هوش مصنوعی: حسودان و بدگویان زیادی دارد، اما در این لحظه، مانند دریا که از ابری میجوشد، او چیزهای بزرگ و مهمی را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: زندگی به وجود میآید، وقتی که روح با جسم ترکیب میشود، و نسلها ادامه پیدا میکند از ارتباط و گفتوگوی مادر و پدر.
هوش مصنوعی: به دنبال دلیلی بگرد که شاعر برتری داشته باشد، زیرا شعر خوب بدون دلیل و انگیزهای شکل نمیگیرد.
هوش مصنوعی: زمانی که دو فصل بهار (ربیع) شروع میشود، هر لحظه که سفر (ماه سفر) به پایان برسد، فصل رجب (ماه رجب) نیز به دنبال آن خواهد آمد.
هوش مصنوعی: باد، خوشی تو را از نعمتها و رحمتها به ارمغان آورده است، در حالی که دشمنی تو بر اثر بدبختیها و خشمهایی که در دل دارد، عذاب و رنج به همراه میآورد.
هوش مصنوعی: دوستان تو از قیود آزاد شدهاند، در حالی که دشمنانت به دار آویخته شدهاند.
هوش مصنوعی: اگر مانند تمساح بر گردون باشید، از آنجا که سر و دم شما به هم مرتبط است، عزت شما را از گردون نمیدانند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آب انگور خزانی را خوردن گاهست
که کس امسال نکردهست مر او را طلبی
اینچنین آسان فرزند نزادهست کسی
که نه دردی متواتر بگرفتش، نه تبی
دو تکز در شکم هریک ، نه بیش و نه کم
[...]
زارم از فرقت شیرین دهنی نوش لبی
چاره وصل است برانگیز خدایا سببی
جان که در موج غم افتاد جدا زان لب لعل
عاقبت خواهدش آن موج رساندن به لبی
چون نیامد ادب بزم وصال از من مست
[...]
بر چه مذهب تو مگر معتقد ای نوش لبی
کآفت اهل منی زآن حرکات عجبی
مست اندر عرفات ازبط بنت العنبی
ازعجم دست کشیده پی قتل عربی
زد شرر بر جگر او یکی از بیادبی
خارجی گفت به اولاد رسول عربی
درنبوت نگرفتند ره نوح نبی
داد ازین بیادبی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.