گنجور

 
۱۵۴۱

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۶ - تنها ماندن شیرین و زاری کردن وی

 

... مگر کآن شب جهان جای دگر بود

سر افکنده فلک دریا صفت پیش

ز دامن در فشانده بر سر خویش ...

... زبان بی زبانان نیز دانند

چو شیرین کیمیای صبح دریافت

از آن سیماب کاری روی بر تافت ...

نظامی
 
۱۵۴۲

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۲ - پاسخ خسرو شیرین را

 

... چراغ صبحی ای نور علی نور

به دریا مانی از گوهر فشانی

ولی آب تو آب زندگانی ...

نظامی
 
۱۵۴۳

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۳ - پاسخ دادن شیرین به خسرو

 

... در ناسفته را گر سفت باید

سخن در گوش دریا گفت باید

بر باغ ارم پوشیده شاخ است ...

نظامی
 
۱۵۴۴

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۵ - پاسخ دادن شیرین خسرو را

 

... تو آن رودی که پایانت ندانم

چو دریا راز پنهانت ندانم

من آن خانیچه ام کآبم عیان است

هر آنچم در دل آید بر زبان است

کسی در دل چو دریا کینه دارد

که دندان چون صدف در سینه دارد ...

... غلط شد ره به بابل باز ماندی

به دریا می شدی در شط نشستی

به گل رغبت نمودی لاله بستی ...

نظامی
 
۱۵۴۵

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۶ - پاسخ خسرو شیرین را

 

... مرا تا بیش رنجانی که خاموش

چو دریا بیش تر پیدا کنم جوش

تو را تا پیش تر گویم که بشتاب ...

نظامی
 
۱۵۴۶

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۷ - پاسخ دادن شیرین خسرو را

 

... به از شمعی که رختم را بسوزد

بود عاشق چو دریا سنگ در بر

منم چون کوه دایم سنگ بر سر ...

... بدین تندی ز خسرو روی برتافت

ز دست افکند گنجی را که دریافت

نظامی
 
۱۵۴۷

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۹ - پشیمان شدن شیرین از رفتن خسرو

 

... چو از مشرق بر آید چشمه نور

برانگیزد ز دریا گرد کافور

می کافور بو در جام ریزیم

وز این دریا در آن زورق گریزیم

رخ شاه از طرب چون لاله بشکفت ...

نظامی
 
۱۵۴۸

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۵ - غزل گفتن باربد از زبان خسرو

 

... جدا گشتم ز تو رنجور و تنها

چو ماهی کو جدا ماند ز دریا

مدارم بیش ازین چون ماه در میغ ...

نظامی
 
۱۵۴۹

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۶ - سرود گفتن نیکسا از زبان شیرین

 

... چو من مس در حساب آید محال ست

لب دریا و آنگه قطره آب

رخ خورشید و آنگه کرم شبتاب ...

نظامی
 
۱۵۵۰

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۸ - بیرون آمدن شیرین از خرگاه

 

... زمین تا در نیارد بر نیارد

نه ریزد ابر بی توفیر دریا

نه بی باران شود دریا مهیا

نه بر مرد تهی رو هست باجی ...

نظامی
 
۱۵۵۱

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۹۰ - زفاف خسرو و شیرین

 

... پس آنگاهی نهد بر فرق شاهی

ز دریا در برآرد مرد غواص

به کم مدت شود بر تاج ها خاص

چو شیرین گشت شیرین تر ز جلاب

صلا در داد خسرو را که دریاب

بخور کاین جام شیرین نوش بادت ...

... کسی کافتد بر او زین آسیا گرد

به صد دریا نشاید غسل او کرد

جوانی چیست سودایی است در سر ...

نظامی
 
۱۵۵۲

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۹۷ - گذشتن از جهان

 

دگر ره گفت کای دریای دربار

چو در صافی و چون دریا عجب کار

عجب دارم ز یارانی که خفتند ...

نظامی
 
۱۵۵۳

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۰۹ - گفتن چهل قصه از کلیله و دمنه با چهل نکته

 

... که از شخص شتر سر باز کردند

طیطوی با موج دریا

به چاره کین توان جستن ز اعدا

چنان کان طیطوی از موج دریا

بط و سنگ پشت ...

نظامی
 
۱۵۵۴

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۳ - جان دادن شیرین در دخمه خسرو

 

... شبیخون کرد بر نسرین و شمشاد

بر آمد ابری از دریای اندوه

فرو بارید سیلی کوه تا کوه ...

... درین کشتی چو نتوان دیر ماندن

بباید رخت بر دریا فشاندن

درین دریا سر از غم بر میاور

فرو خور غوطه و دم بر میاور ...

... جگرها بین که در خوناب خاک است

ندانم کاین چه دریای هلاک است

که دیدی کآمد اینجا کوس پیلش ...

نظامی
 
۱۵۵۵

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۸ - معراج پیغمبر

 

... نه باد از باد بستان خوش عنان تر

چو دریا یی ز گوهر کرده زینش

نگشته وهم کس زورق نشینش ...

نظامی
 
۱۵۵۶

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۹ - اندرز و ختم کتاب

 

... چنان خواهم چنان که افکنده باشی

نبینی در که دریاپرور آمد

از افتادن چگونه بر سر آمد ...

... زمین و آسمان بی داوری نیست

هران سنگی که دریایی و کانی ست

در او دری و یاقوتی نهانی ست ...

... پس هر نکته دشنامی شنیدن

من از دامن چو دریا ریخته در

گریبانم ز سنگ طعنه ها پر

کلوخ انداخته چون خشت در آب

کلوخ اندازیی ناکرده دریاب

دهان خلق شیرین از زبانم ...

... غلط گفتم که گنجی و اژدهایی

دری در ژرف دریایی نهاده

چراغی بر چلیپایی نهاده

تو در بردار و دریا را رها کن

چراغ از قبله ترسا جدا کن ...

نظامی
 
۱۵۵۷

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۲۰ - طلب کردن طغرل شاه حکیم نظامی را

 

... درون شد قاصد و شه را خبر کرد

که چشمه بر لب دریا گذر کرد

برون آمد ز درگه حاجب خاص

ز دریا داد گوهرها به غواص

مرا در بزمگاه شاه بردند ...

... همه در حمل بر حمل ایستاده

به دریا ماند موج نیل رنگش

که در دل بود هم در هم نهنگش ...

... مثال ده فرستادند یا نه

چو دانستم که خواهد فیض دریا

که گردد کار بازرگان مهیا ...

نظامی
 
۱۵۵۸

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۲۱ - تأسف بر مرگ شمس‌الدین محمد جهان پهلوان

 

... گذشت از پایه خاکی و آبی

گر آن دریا شد این درها بجایند

که بر ما بیش از آن درها گشایند ...

نظامی
 
۱۵۵۹

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۵ - در مدح شروانشاه اخستان بن منوچهر

 

... مانده است چو حلقه سر به چنبر

دریا ی خوشاب نام دارد

زو آب حیات وام دارد ...

... آن فیض که ریزد او به یک جوش

دریا ش نیاورد در آغوش

زر با دل او که بس فراخ است ...

... پیلان نکشند پیل پایش

دریای فرات شد ولیکن

دریای روان فرات ساکن

آن روز که روز بار باشد ...

نظامی
 
۱۵۶۰

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۷ - پند دادن پدر مجنون را

 

... دولت به تو آید اندک اندک

دریا که چنین فراخ روی است

پالایش قطره های جوی است ...

نظامی
 
 
۱
۷۶
۷۷
۷۸
۷۹
۸۰
۳۷۳