گنجور

 
۱۵۲۱

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در مدح شاه اسماعیل گوید

 

... نهنگی چون تو در هیبت اگر چین بر جین آرد

مجال دم زدن دیگر نماند موج طوفان را

ز خیل بند گانت گر کهن زالی برون تازد ...

اهلی شیرازی
 
۱۵۲۲

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - در منقبت شاه ولایت علی (ع) گوید

 

... گلبن طوبی ز روی پایه چوب منبر است

بحر الطاف ترا دریای اخضر نیم موج

بلکه هر یک قطره یی از آن چو بحر اخضرست ...

اهلی شیرازی
 
۱۵۲۳

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - در شجاعت شاه اسمعیل گوید

 

... تیغ او بهر خلاف از اژدها برکند پوست

موج گوهرچین بود بر روی تیغش از غضب

زانکه با دشمن چو بحر از اصل گوهر تندخوست ...

اهلی شیرازی
 
۱۵۲۴

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۴ - در توحید و موعظه گوید

 

... نون رحمن کشتی نوح است و رنی چونکس

طاقت یک موج قهر از بهر قهار آورد

گر سرو زر مومنان دارند در راهش دریغ ...

... ایمن از عالم مشو گر شد بسر طوفان نوح

ای بسا موجی چنان کان بحر خونخوار آورد

گرچه حلاجی برون کن پنبه غفلت ز گوش ...

اهلی شیرازی
 
۱۵۲۵

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۱ - مدح سید شریف

 

... کاهسته باش تا نخورد شیشه ات بسنگ

روی زمین ز تیغ تو آن موج خون زند

کز موج لرزه در تن بحر افتد از نهنگ

سید شریف ایکه کمر بسته تر است ...

اهلی شیرازی
 
۱۵۲۶

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح قاضی القضاه رکن الدین مسعود گوید

 

... نه چرخ و طمطراقش یک چنبر جلاجل

گر لنگری ز حملش با موج فتنه نبود

کی نوح ز آب طوفان کشتی برد بساحل ...

اهلی شیرازی
 
۱۵۲۷

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۸ - مدح امیر المومنین (ع)

 

... شبنمی از عنبر اشهب نشستی بر زمین

بادمیبردی بعالم فوج فوج و موج موج

کاروان در کاروان منزل بمنزل مشک چین ...

... در کرم شاه ولایت بحر بی پایان بود

شبنمی از موج بحرش حاتم صحرا نشین

خود گرفتی روزه و دادی بسایل نان بلی ...

اهلی شیرازی
 
۱۵۲۸

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۳ - در منقبت حضرت امیرالمومنین

 

... در بیشه جهد شیر عرین یا اسدالله

در موج هلاکند نهنگان همه آندم

کآرد به جبین خشم تو چین یا اسدالله ...

اهلی شیرازی
 
۱۵۲۹

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۰ - مدح سید شریف

 

... کف در پاش را در افشانی

موج در چهره زمین پوشید

همچو دریا به روز بارانی ...

اهلی شیرازی
 
۱۵۳۰

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۴ - دیوانه شدن پروانه و صحرا گرفتن او

 

... لب جو میزدی تبخاله از تاب

در آن صحرا نه ریگ موج زن بود

زمین را دانه از گرمی به تن بود ...

اهلی شیرازی
 
۱۵۳۱

اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۲۷ - حکایت

 

... وز عطش اندر تب و تابم چرا

شد به نقش موج ما دریا عیان

موج سازد بحر را فاش و نهان

خویش را از راه خو د بردار زود ...

اسیری لاهیجی
 
۱۵۳۴

اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۳۸ - حکایت حسن بصری

 

... از کتاب فضلش این یک آیت است

چون برآرد بحر غفران موجها

محو گرداند گناه خلق را ...

... نیست نومیدی مرا از بیرهی

بحر عفوت چونکه گردد موج زن

محو گرداند گناه مرد و زن ...

اسیری لاهیجی
 
۱۵۳۵

اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۴۶ - درویشی که از عشق عابدی را مدهوش دید

 

... او کتاب ه ر چه بینی آیتست

او چو دریا و دو عالم موج دان

او می و جمله جهان را جام خوان ...

اسیری لاهیجی
 
۱۵۳۶

اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۴۹ - وصف الحال آنچه در روش اهل طریقت بر این فقیر روی نموده جه تنبیه طالبان و عاشقان ذکر کرده می‌شود.

 

... گشت تابان در دلم صد مهر و ماه

موجزن شد بحر شوقش در دلم

عشق ا و سر بر زد از آب و گلم ...

... دیدم آنگه خویش بحر بیکران

جملۀ ذرات عالم موج آن

از ظهور ما جهان قایم شده ...

اسیری لاهیجی
 
۱۵۳۷

اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۵۵ - حکایت

 

... تا بدانی شوق حال با کمال

در دلم چون بحر عشقش موج زد

فارغم کرد از خیال نیک و بد ...

... کثرت اشیا وجود هستی است

جز خدا موجود در عالم کی است

گر یکی صد بار بشماری یکیست ...

اسیری لاهیجی
 
۱۵۳۸

اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۶۴ - حکایت معروف کرخی

 

... جمله غرق بحر غفلت آمده

سر بسر موج ضلالت آمده

همرهان گفند شیخا یک دعا ...

اسیری لاهیجی
 
۱۵۳۹

اسیری لاهیجی » رسائل » شرح دو بیت از مثنوی

 

... تعین ها اموری اعتباری است

امور اعتباری نیست موجود

عدد بسیار یک چیز است معدود ...

... این طرفه که نیستند و هستند

و تشبیه چنین کاملی به نوح از آن جهت است که در وقت طوفان هر که متابعت نوح کرد از موج بلا خلاصی یافت هر طالبی که تابع چنین کاملی باشد یقین که از مهالک جهل و معاصی رهیده محرم سرادقات حضرت الهی خواهد بود

ز من جان پدر این پند بپذیر ...

اسیری لاهیجی
 
۱۵۴۰

اسیری لاهیجی » رسائل » شرح بیتی از عطار

 

... باز پوشید کسوت چه و چون

و در تجلی شهودی که عبارت از ظهور حق است به صور تعینات به حسب تنوعات استعدادات و قابلیات افراد موجودات و کثرات چون تضاد و تخالف اسماء جمالی و جلالی بازدید گشت آن حقیقت واحده به حسب اختلاف صفات در مظهر هدایت که موسی اشارت بدان است ضد و مخالف مظهر ضلالت که در مقابل موسی واقع است شده است زیرا که نافع و غفار چون مخالف ضار و قهار است هر آینه مظهر هر یکی مخالف مظهر آن دیگر تواند بود و موسی ای با موسی ای در جنگ شد ایما و اشارت بدین تضاد است که در مرتبه ظهور و اظهار به ظهور پیوسته است و چون در مراتب نصف تنزلات مدارج قوسی نزولی آن حقیقت به مرتبه انسانی به نهایت رسید در نصف ترقیات ابتدای قوس عروجی در پیوسته از مرتبه انسانی بنیاد رجوع و عروج پیدا آمد و سالک به سیر الی اللٰه از مرتبه کثرات آثار و افعال به مراتب تجلیات اسمایی وصول یافت و به سیر فی اللٰه از مقام صفات عبور نموده به مقام تجلی ذاتی ترقی نموده و به تشریف فنا فی اللٰه مشرف گشت و نقش تعینات و کثرات از لوح وجود محو و متلاشی شده نقطه اخیره به نقطه اول پیوست و چنانچه اول عیبن آخر گشته بود آخر نیز عین اول شد و پرده پندار از جمال وحدت حقیقی برافتاد

حسن خود را از لباس آرد برون ...

... کثرت کونین را در خود کشد

بحر وحدت چون که گردد موج زن

و رسیدن به مقام بی رنگی اشارات به این سیر و رفع تعینات اشیاست که حال کمل انبیا و اولیا و عرفاستﷷ ...

... همه یک چیز شد پنهان و پیدا

ظاهرا مناسب چنان می نمود که در مصرع ثانی بیت اول چنین گفته بودی که موسی ای با فرعون در جنگ شد چه صورتا تضاد میان موسی و فرعون است فاما از جهت آنکه حقیقت هر دو بلکه حقیقت همه در اصل یک شی است تعبیر از هر دو به موسی فرمود و به فرعون از جهت ضرورت شعر نفرمود دیگر آنکه چون موسی و فرعون که مظهر جمال و جلالند به فیض رحمت رحمانی که تجلی جمال است موجود گشته اند لاجرم از هر دو تعبیر به مظهر جمال نموده که موسی است تا بدانند که جلال نیز در حیطه جمال است و به حقیقت آن جنگ که می نماید عین آتشی است

آن بدی که تو کنی در خشم و جنگ ...

... همچو جنگ خرفروشان صنعت است

مقوی همین معناست که گذاشت و می تواند بود که موسی ای با موسی ای در جنگ شد آن خواسته باشد که در مراتب ظهور و اظهار کمال صفاتی تخالف و تضاد میان دو مظهر جمالی نیز واقع است چه مظاهر جمالی هر یکی نیز از خصوصیت خاص مخصوصند که دیگری در آن خصوصیت و صفت با وی شریک نیست و الا تجلی حق مکرر باشد و این خلاف واقع است چه لا یتجلی فی صوره مرتین و لا فی صوره لاثنین فرموده کاملان است حاصل المعنی آن باشد که ظهور کثرت اسماء و صفات مقتضی تخالف مظاهر است اگر چه همه جمالی باشند و خفای صفات و نسبت و فنای تعینات موجب اتحاد است اگر چه در مرتبه ظهور در جمالیت و جلالیت مخالف داشته باشند و توجیه اول با ابیات لاحق انسب و اولی می نماید کمالا یخفی علی المتأمل

اسیری لاهیجی
 
 
۱
۷۵
۷۶
۷۷
۷۸
۷۹
۲۶۳