کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۸۹
هردم زدنی چو لاله در خون نهدم
زارم چو بکشت عذر موزون نهدم ...
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۷۶
... چون دیدۀ نرگس از پی جان نگران
چون لاله ام از میان جان سوخته دل
چون غنچه ام از درون دل جامه دران
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱ - و له یمدح الامام الاعظم الصّدر السّعید الشهیّد رکن الدّین مسعود بن ساعد
... کشید دست صبا پای آب در زنجیر
گرفت پشت زمین روی لاله در دیبا
بنیم جرعه که از ساغر هوا بکشید ...
... که خواک قابل عکس سپهر شد ز صفا
بنفشه همچو شبست و چراغ او لاله
سمن سپیده دمست و گل آفتاب لفا ...
... برغم انف طبیعت مرا بگو که چرا
شدست روغن قندیل لاله آب سحاب
چنانکه آتش شمع شکوفه باد صبا ...
... چو عندلیب زنده از پی سحور صلا
تو دل سیاهی لاله ببین بوقت چنین
که یک نفس نکند ساغر شراب رها ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۸ - و له ایضا فی رمد عینه
... هم لعل ناب در وی و هم گوهر خوشاب
چون شبنمست و لاله چون اختر و شفق
چون خنجرست و گوهر و چون ساغر و حباب ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - و له ذوالرّدفین من الماضی الی المستقبل فی مدحه
... زباب دلبری اندر شمار می آمد
زلاله کوه بیفشاند دامن این ساعت
که او بدان رخ چو لاله زار می آمد
بحس دانش من بوی خون صد عاشق ...
... زسنگ حلم توصیت وقار می آید
بزیر دامن که لاله تشت پرخونست
کزین حسد زدل کوهسار می آید ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - و له ایضاً یمدحه حین وصول بشارة انصافه
... خواجه بس کامکار می آید
لاله چون دشمنان صدر جهان
خجل و شرمسار می آید ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - و قال ایضاً یمدحه
... کرد یکبارگی جهان آباد
نه بجز لاله هست سوخته دل
نه بجزچنگ میکند فریاد ...
... جعد را شانه میزند شمشاد
بگل ولاله داده اند مگر
لب شیرین وسینۀ فرهاد ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۳۶ - وله یمدحه ببلد الری و بهنیّه بالنیروز.!
... بسان گل همه عمرش زخار مفرش باد
چو لاله هر که برت رخ نمی نهد بر خاک
گر آب صرف خورد در مزاجش آتش باد ...
... بقصد مذهب نعمان هر آنکه سعی کند
ز باد قهر تو چون لاله دل مشوش باد
حسود بدرگ اگر پرده کژ دهد با تو ...
... اگر چه دامن کوهست جای پروردشش
چو لاله از دم لطف تو خرم وکش باد
برای نازکی پای سایه پروردش ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - وله یمدحه ببلد الری و بهنیه بالنیروز.!
... بسان گل همه عمرض زخار مفرش باد
چو لاله هر که برت رخ نمی نهد بر خاک
گر آب صرف خورد در مزاجش آتش باد ...
... بقصد مذهب نعمان هر آنکه سعی کند
ز باد قهر تو چون لاله دل مشوش باد
حسود بدرگ اگر پرده کژ دهد با تو ...
... اگر چه دامن کوهست جای پروردشش
چو لاله از دم لطف تو خرم وکش باد
برای نازکی پای سایه پروردش ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - وله ایضآ یمدحه
... برپای او ز حادثه بندی گران نهاد
پنداشت لاله را که دل دشمنان تست
سوسن درو زبان وقعیت از آن نهاد ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۴۷ - و له ایضا یمدحه
... دست بهار نصفی گل پر شراب کرد
لطف نسیم طبع تو از سنگ لاله ساخت
تف سموم قهر تو در یا سراب کرد ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۴۹ - و قال ایضآ یمدح الصّدر السّعید عمادالاسلام الخجندی
بر هر زمین که مردم چشمم گذار کرد
آنرا ز آرزوی رخت لاله زار کرد
از اشک من بضاعت یا قوت و لعل برد ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵۰ - و قال ایضاً بمدحه
فراق روی تو ما را بروی آن آورد
که در چمن بسر لاله مهرگان آورد
بچین زلف تو چشمم زطراه دریابار ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵۸ - وقال ایضاً و یذکر فیه مصالة الصّدر السّعید رکن الدّین مسعود صاعد و صدر الدّین عمر الخجندی
... چکید آب حیات از کام اژدرها که دانست آن
برآمد لاله از آتش کرا این درگمان آمد
موصل شد درخت اتحاد از شاخ پیوندی ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۷۰ - وله ایضاً یمدحه
... از آرزوی مدحت تو اهل فضل را
در سینه همچو لاله دلی پر زبان بود
دیدی نهیب شعله در اجزاء سوخته ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۸۵ - ایضاًله ویمدح السّلطان غیاث الدّین بیرشاه بن محمّد و یصف الفرس
... برنگ آتش ودنبال وبش چو دو دسیاه
بشکل لاله واطراف اوچو نور ازنار
ازآنک ازتک او باز پس فتد آهو ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۸۶ - سوگند نامه
... به غفلت متنعم به جهل دولت یار
به نقطه دل لاله به خط سبز چمن
به مسطر قد سرو و جداول انهار ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۰۸ - و قال ایضآ یمدح الصّدر السّعید رکن الدّین صاعد
... به چشم سر همه بیند همی عیان نرگس
ز جام لاله مگر خورد در شراب افیون
که می نگردد هشیار یک زمان نرگس ...
... سه چار بدره زر عین رایگان نرگس
زهی ز غیرت خلق تو دل سبک لاله
زهی ز شربت لطف تو سرگران نرگس ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱۱ - وقال ایضاً یمدح الامیر الکبیر السعّید ضیاء الدّین احمد بن ابی بکر البیا بانکی
... دلم چنان برخ و خال او برآشفتست
که شد چو لاله رخ و خال پاره یی زتنش
بخون من ز چه شد تشنه چشم بی آبش ...
... که نیست بارخ او بیش برگ نسترنش
اگر نه لاله و گل گشته اند خوار و خجل
ز شرم آنکه بدیدند مست در چمنش
کله ز بهر چه بر خاک می زند لاله
گل از برای چه صد پاره کرد پیرهنش ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۲۹ - و قال ایضا فی الجربات
... گرید بخون دل در و دیوار مسکنم
در خون خویشتن شده چون لعل و لاله ام
در خود زبان نهاده چو شمع و چو سوسنم ...