گنجور

 
۱۴۲۱

قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱ - قطعه ای است که قائم مقام از جانب میرزاذره گفته

 

... بی جهت پیش تو زشت و زشت را زیبا کنند

آه ازین اخوان که خود قصد برادر چون کنند

باز خود در ماتمش افغان و واویلا کنند ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۴۲۲

قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲ - در وصف فروردین و ستایش ولی عهد

 

... از یکی ذات عزیز مستعان شد

آن سکندر یک برادر داشت کورا

دیدی آخر کز حسد در قصد جان شد

وین سکندر را برادر در برابر

صد چو دارا بین که دارای جهان شد ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۴۲۳

قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۲ - در شکست چوپان اوغلی و پیروزی ولی عهد

 

... دشت را لب ریز دید از توده لخت جگر

حلق ببریده برادر بر برادر هر طرف

مشت یازیده پدر هر سو به خون ریز از پسر ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۴۲۴

قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۶ - در موعظه به نایب السلطنه و نا به سامانی اوضاع آذربایجان

 

... برخیز و ببر پیوند از خویش وزن و فرزند

نه یاد برادر کن نه یار پسر عم باش

بس گرسنه شب می خفت بی جامه و جا و جفت ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۴۲۵

قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۹ - قصیده شکوائیه از فتنه جوئی ابنای زمان و از بخت بد خود

 

... جز لطف تو و خدای منانم

بعد از پدر و برادر و خویشان

پیوسته مقیم بیت احزانم ...

... من واپس کاروان و پیش از من

رفتند برادران و خویشانم

گر در غم صد چو ماه کنعان بود ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۴۲۶

قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۳ - در مدح ظل السلطان علی شاه فرماید

 

... دو جهان بین جهان بان را در هر دو جهان

روشن از طلعت این هر دو برادر گیریم

میل آن را همه با جوشن و مغفر بینیم ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۴۲۷

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۹

 

... کرام الکاتبین تحریر فرمود

ز دیدار برادر شادمان شد

زمین گویی که رشک آسمان شد ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۴۲۸

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱۱

 

... چو دشمن زور بیند در برابر

تو را هم دوست گردد هم برادر

اگر بی زور و عاجز بیندت دوست ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۴۲۹

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۲۵

 

... بدادی ز اقتضای ملک داری

ولایت را سپردی بر برادر

که بودی هم چو جان پیشت برابر ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۴۳۰

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۳۲

 

... که باب دوستی را او گشاده

برادر وار نامه از سر مهر

نوشته بهر این هر دو مه و مهر ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۴۳۱

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۱۹ - نامه شاهنشاهی به امپراطور اعظم

 

... وجودی بی مثل و مانند مبرا از چون و چند که عادل و عالم است و قاهر هر ظالم پاداش هر نیک و بد را اندازه و حد نهاده بحکمت بالغه خود بدکاران را زجر و عذاب کند و نیکوکاران را اجر و ثواب بخشد و درود نامعدود بر روان پیغمبران راست کار و پیشوایان فرخنده کردار باد

و بعد بر رأی حقایق نمای پادشاه ذی جاه انصاف کیش عدالت اندیش تاجدار با زیب و فر شهریار بحر وبر برادر والاگهر خجسته اختر امپراطور ممالک روسیه و مضافات که دولتش با جاه و خطر است و رایتش با فتح و ظفر مخفی و مستور مماناد که ایلچی آن دولت را در پای تخت این دولت باقتضای حوادث دهر و غوغای کسان او با جهال شهر آسیبی رسید که تدبیر و تداک آن بر ذمه کارگذاران این دوست واقعی واجب و لازم افتاد

لهذا اولا برای تهیة مقدمات عذرخواهی و پاس شوکت و احترام آن برادر گرامی فرزند ارجمند خود خسرو میرزا بپای تخت دولت بهیه روسیه فرستاد حقیقت ناگاهی این حادثه و ناآگاهی امنای این دولت را در تلونامه صادقانه مرقوم و معلوم داشتیم

و ثانیا نظر بکمال یگانگی و اتفاق که مابین این دو حضرت آسمان رفعت هست انتقام ایلچی مزبور را بر ذمت بسلطنت خود ثابت دانسته هر که را از اهالی و سکان دارالخلافه گمان می رفت که درین کار زشت و کردار ناسزا اندک مدخلیتی تواند داشت باندازه و استحقاق مورد سیاست و حد و اخراج بلد نمودیم وقبل از وقوع این حادثه ضابطه شهر و محله را محکم نداشته اند عزل و تنبیه و ترجمان کردیم

بالاتر از این ها همه پاداش و سزایی بود که نسبت بعالیجناب میرزا مسیح وارد آمد با مرتبه اجتهاد در دین اسلام و اقتفا و اقتدایی که زمره خواص و عوام باو داشتند بواسطه اجتماعی که مردم شهر هنگام حدوث غایله ایلچی در دایره او کرده بودند گذشت و اغماض را نظر باتحاد دولتین شایسته ندیدیم و شفاعت هیچ شفیع و توسط هیچ واسطه در حق او مقبول نیفتاد پس چون اعلام این گزارش به آن برادر نیکو سیر لازم بود بتحریر این نامة دوستی علامه پرداخته اعلام تفاصیل اوضاع را بفرزند موید موفق نایب السلطنة عباس میرزا محول داشتیم امید از درگاه پروردگار داریم که دم بدم مراتب و داد این دو دولت ابدیت بنیاد در ترقی و ازدیاد باشد و روابط دوستی و یگانگی حضرتین پیوسته بآمد شد رسل و وسایل متاکد و متضاعف گردد والعاقبه بالعافیه تحریرا فی شهر ربیع الاول سنه ۱۲۴۵

قائم مقام فراهانی
 
۱۴۳۲

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۲۱ - رقیمه پادشاه عالم پناه به امپراطور اعظم بعد از ورود دولقاروکی

 

سپاس و ستایش خداوندی را سزاست که بواسطه ارسال رسل و ابلاغ کتب بر وفق رفق و سیاق وفاق دل های رمیده را آرمیده ساخت و امور پریشان را بجمعیت باز آورد و درود نامعدود نیز بر رواق رسولان راست کار و امینان حضرت کردگار که از جانب جناب قدس رفع وحشت از عالم انس کنند و خاطرهای آگاه را از خطرات اشتباه برآورند و بعد بر آیینه ضمیر آفتاب نظیر پادشاه والاجاه مظفر سپاه ممالک پناه برادر معظم مکرم – نیکخوی نیکخواه برگزیده حضرت اله واسطه عقد مودت و مصافات امپراطور تمامی ممالک روس ومضافات که رأی صایب زرینش بر خیر و شر قاهر و قار است و حکم محکم متینش در بحر و بر ساری و سایر و ملک واسع فسیحش از هر جهه مصون و مأمون و تخت عالی رفیعش انباز طارم گردون مرتسم و منقش می داریم که نامة مهر علامه دوستانه پادشاهانه که مصحوب ایلچی مختار آن دولت در خوش ترین اوقات زیب انجمن وصول گشت و مژدة سلامتی وجود آن دوست یگانه و ظهور محبت ها و مودت های برادرانه خاطر آرزومند را خرم و خرسند ساخت و چون مدتی بود که مقتضیات قدر و قضا در میان مقصود و دل ها حایل بود وراه آمد شد رسل و رسایل از حوادثات زمان و شوایب دوران مسدود وصول نامة مزبوره و حصول اتحاد تازه و ارتباط بی اندازه چندان موجب مزید شادمانی و کامرانی گردید که زمانه حسد برد و ستاره چشم بدزد و پایان آن همه شیرینی شادکامی و عشرت بتلخی های اندیشة و حیرت رسید چرا که میرزا گریبایدوف از جانب آن دولت بهیه پایه سفارت و رسالت داشت و مهمان عزیز ارجمند این دولت بود باین سبب پاس اعزاز و اکرام او را چندان میداشتیم و حفظ حراست او را آنقدر لازم میشمردیم که نسبت به هیچ رسول و سفیر آنطور سلوک و رفتار نشده بود غافل از اینکه اقتضای تقدیر بر خلاف اندیشة و تدبیر است و حادثه چنان که تذکر خاطر آن مهر مظاهر ما را بغایت منقبض و ملول میسازد ناگاه و بی خبر روی خواهد داد بر عالم السرایر واضح و ظاهر است که از این غایله ناگزیر تا چه حد تأسف و تأثر داشتیم و هیچ راه تسلی و تسکین نمیجوییم جز اینکه حسن مدرک و صفای وجدان آن پادشاه والاجاه صیقل غبار اشتباه است و البته دریافت کرده اند که حدوث این گونه امور از مردم هوشمند دانا دور است چه جای آن که العیاذ بالله امثال این شبهه در حق ارکان دولت های قویم و اعیان مملکت های عظیم برود و آن گاه با وصف آن تجدید عهد که مابین دو دولت جاوید مهد شده بود و آنهمه خوشوقتی و شادمانی که از این دوستی و مهربانی داشتیم بلی هر چند مبدأ و منشأ این حادثه جز مشاجره چند نفر کسان ایلچی با چند نفر اوباش بازاری نبود و نوعی اتفاق افتاد که مجال هیچ چاره و تدبیر نشد ولیکن علی ای وجه کان ارکان این دولت را از نواب آن اعلی حضرت نوع خجلتی هست که غبار ان را جز بآب معذرت خواهی نمیتوان شست و برای انجام این کار و شستن این غبار هیچ تدبیر خوش تر از این بنظر نیامد که فرزند گرامی خود امیرزاده خسرو میرزا را با عالیجاه مقرب الخاقان امیر مختار عساکر نظام ما محمدخان که از معتمدان دربار این دولت است بحضرت آن پادشاه معظم و برادر مکرم مفخم روانه سازیم و بتحریر این معذرت نامة راستی ختامه پردازیم دیگر اختیار رد وقبول موقوف باقتضای رأی ملک آرای آن دوست بزرگوار است

بیا که نوبت صلح است و دوستی و عنایت بشرط آن که نگوییم از آنچه رفت حکایت ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۴۳۳

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۲۵ - خطاب به میرزا موسی خان وزیر

 

نور چشما قبلة عالم قبل از عید بمن فرمودند که حاصل احضار تو و معتمد این بود که شما دو نوکر امین بزرگ شاهید با هم بنشینید امر خراسان را او حالی تو کند امر آذربایجان را تو حالی او کن با هم مشورت کنید و مصلحت دولت شاه را بفهمید و قرار سفر شاه را بدهید و بنای امر این دو سرحد را در خاکپای شاه بگذارید معتمد هشت روز بعد از من وارد شد شب عید و روز عید بصحبت خارج گذشت روز بعد از عید پیشکش خراسانی ها را بسلام دیوانخانه آوردند میرزا محمد نایینی عریضه خوان حاضر نبود اسب ها را با شالها و عریضه بحضور آوردند محمودخان عرض کرد و عریضه را در آورد و هر قدر تنحنح کرد و انتظار کشید هیچ کس از صف میرزاها بیرون نرفت عریضه را بگیرد بخواند آخر شاه اشارتی فرمود پسر میرزا اسدالله رفت و عریضه را طوری غلط و بدو مهوع خواند که سلام ملوث شد و شاه متغیر شد و دفعه دیگر که محمودخان آدم ایلخانی را آورد تا عرض کرد پسر میرزا اسدالله از صف جدا شده و تا نیمه راه رفت و معلوم شد که عریضه را محمودخان همراه نیاورده میرزا هدایت دمق بصف آمد ومحمودخان دمق از دیوانخانه در رفت و شاه دمق از تخت برخاست و خراسانی ها تعجب کردند و از عمله شاهزاده ها و یتیم اطرافی که پای نقاشخانه و روی مهتابی ظل السلطان که بتماشا ایستاده بودند بی اختیار شلیک خنده بلند شد شاه بخلوت رفت اول امین را طلبید که چرا متوجه نشدی تو چه کاره هستی شغلت چه چیز است مرده شورت ببرد در خانه مرا ضایع کردی امین گفت بمن چه نه خراسانی دیده ام نه پیشکش را خبر دارم نه دخل و تصرف در منشی ها میکنم نه در عمله حضور ربطی با من است شاه بیشتر متغیر شد معتمد را خواست فرمود شما اصفهانی ها در کوچه های چهار باغ میدادید حالا بعداوت یکدیگر امر در خانه مرا ضایع میکنید باز بروید پی کسب قدیم خودتان نمیخواهم این جا باشید و هر دو را با خف وجوه از حضور اخراج و از عاج فرمود و محمودخان را بمواخذه خواست الهیارخان دست و پا کرد تقصیر را بر گردن میرزا ابراهیم لشکر نویس خویش معتمد گذاشت ماده بجز ضعیف ریخت آن بیچاره را در زیر چوب از پا انداختند و معتمد مفتضح شد و از من تحقیق فرمودند که تو هم در امثال این امور بمن چه میگویی عرض کردم بله اول ها میگفتم در نظر نایب السلطنة از سگ کمتر بودم و همه کس راه یافته بود و امر در خانه معشوق بود و همه بمن چه میگفتند بعد دیدم که تلف میشوم ترک کردم و توبه کردم و حالا چند سال است بمن چه نمیگویم سهل است که هر کس خوب خدمت کند خود را مستوجب تحسین میدانم هر کس غلط و خطایی کند خودم را مستعد سیاست میکنم و ضرب و تربیت نایب السلطنة را اشهدبالله به هیچ کس جز خودم روا ندارم

دنیاست در خانه است بی غلط و خطا نمیشود هر وقت امری اتفاق افتد ضرب حضور را خودم میخورم و ضرب بیرون را خودم میزنم و قوام امر خودم را و در خانه آقای خودم را بهمین ضرب خوردن میدانم اگر یکروز بالمثل ترک اولی از امیرزاده صادر شود و ضرب آن را من خود نخورم و من خود نزنم خودم را معزول و مخدوم و امر آن در خانه مغشوش و ضایع میدانم تا حال قایم مقامی بود ریش سفید بود احترامی داشت لله گی داشت طوری میگذشت حالا اگر من باین طور نباشم نمیگذرد نوکرهای بزرگ مثل حسین خان و امیرخان و محمدخان و برادر همین الهیارخان آنجاست اگر من قابل ضرب خوردن و قادر ضرب زدن نباشم یک سگ دیگر قحط نیست در جای من ببندند فرمود پول پر انبار نکردی حکومت بسیار بر خود نبستی اصفهانی نیستی والا نه آنجا میتوانستی اینطور راه بروی نه اینجا میدانستی اینطور حرف بزنی باید نایب السلطنة قدر نوکری میرزا بزرگ را بداند تو قدر پدری او را بدانی کم آدم نبود قانون اوست که درست راه میرود و عین ها ما همین حرف را وقتی که پول آشتیانی ها در راه بدست دزد افتاد و ملک خریده بودند در سلطانیه از قایم مقام مرحوم شنیدیم و این عرض تو درست پسر همان حرف اوست و بکار توامیدوار شدیم و خدا بتو توفیق خواهد داد حالا ما همه را دواندیم و ایلچی باید راه افتد و فردا جشن میدان است و پس فردا اسب دوانی است و مردمان غریب اینجا هستند و کار و کاغذ و فرمان بسیاری هم در میان است در حقیقت کارگذار ما ظل السلطان است تو و میرزا محمدعلی خان هر یک بکاری که وظیفه شماست اقدام کنید ان شاءالله تعالی معطلی و ناملایم رو ندهد میرزا محمدعلی خان را خواستند و فرمودند و با هم برآمدیم او بر سر کار آتشبازی و جشن و اسب دوانی و قوچ جنگی و کشتی و پهلوانی رفت و من به خط مستقیم نزد امین و معتمد رفتم و تا عصر هر چه کاغذ و نامة و کار ایلچی و سایر مردم بود بدست خودشان تمام کردم و وقت عصر والده سلطان محمد میرزا واسطه امین شد و او را احضار فرمودند و معتمد بالتبع رفت و باز ضرب بود و ضرب بود و ضرب بود و تکرار حکایات روز من بود و از معتمد پرسیدند که جلال مانع بود نرفتی خودت عریضه بخوانی عرض کرد مقصرم فرمودند فلانی تو خودت عریضه نمیخوانی عرض کردم خیر چشم من و آواز برادرم ضعیف است و چند نفر از ما بهتر است و همیشه حاضرند اگر العیاذ بالله حاضر نباشند ضرب خوردن با ماست وعریضه خواندن با ما نیست شاه فرمودند ما در آرزوی این هستیم که یک نفر باشد فرمایش ما را موافق خواهش ما بنویسد بتنگ آمده ایم میرزا خانلر مستوفی است و از او توقع نداریم معتمد سر باین کار فرو نمیآرد امین الدوله خر است نمیفهمد نمیدانم در میان مرزها کسی هست که این خدمت بکند یا نه معتمد عرض کرد گخ میرزا هدایت و میرزا فضل الله شیرازی و میرزا تقی نوایی ولد میرزا رضاقلی و میرزا بابای آشتیانی هست شاه جواب نفرمود و برخاست وباز فردا میرزا خانلر را خواست خدمت تحریر را باو رجوع فرمود و تا حال دیگر بر سر آن حرف نیامده دو روزیکه از این غوغاها گذشت من و معتمد را خواست و مشورت به میان آورد و من صلاح در این دیدم که شاه را تکلیف باو جان کنم و امر سرحد را کلی به قلم دهم و معتمد شاه را میل بخراسان می داد و می گفت با روس مماشات صلاح است یک دومجلس مدعی او شدم و آخرالامر بنای خراسان شد و هر قدر خواستند از من تصدیق بشنوند تا حال نکرده ام و مصلحت را در این سیاق دیدم

منتظر وصول جواب چاپار سابق هستم هر روز چاپار برسد روز دیگر بی قضای الهی عازم خواهد شد فرمودند ما ایلچی را اینجا نگاه نداشتیم لکن شما اگر از قاسم خان مطمین نباشید او را معطل کنید تا خبر برسد ببینم نگاه میدارند یا نه بی گرو نباشید مثل بابان نکنید ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۴۳۴

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۳۰ - خطاب به محمدحسین میرزا

 

حکم والا شد آن که چون انظار فضل و رحمت الهی نسبت بوجود مسعود ما نامتناهی بود لطف و مرحمت شاهنشاه بلند پایگاه خسرو ملک عالم زیور نسل آدم قهرمان ماء و طین آفتاب زمان و زمین خلدالله ملکه و سلطانه درباره ما از حد نصاب افزون شد و از حصر و حساب بیرون فالحمدالله الذی هدانا لهذا و ماکنا لنهتدی لو لا ان هداناالله پس بحکم این موهبت سبحانی و مکرمت سلطانی پایه اعتلایی چند در مدارج اوضاع و احوال ما ترقی و تصاعد یافت که زبان از شکر آن قاصر است و بیان از ذکر آن عاجز و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها از آن جمله بعد از آن که از طرف اشرف همایون مهم خطیر پاسداری ثغور آذربایجان بعهدة اهتمام ما مرجوع شد و بیمن توجه و التفات ایالت و تمیمه جلات ما گردید که یکی از آنها دارالدوله کرمانشاهان بود و چون ولایت مزبور موطن اولد و اعقاب شاهزاد مغفور البسه الله حلل النور و مجمع معاشر ایلات و احشام سرحد عراقین اعراب و اعجام است وظیفه رسم چاگری و خدمتگزاری ما آن شد که مزید جهد و اهتمام در مراتب انضباط و انتظام آنجا مبذول داریم ونظر توجه و التفات بر تربیت اخلاف عظام برادر رضوان مقام گماریم که جملگی با فرزندان گرامی ما خود بی تفاوت و فرق اختر یک برج و گوهر یک درج وفرع یک اصل و نور یک شمسند بنا علی تلک المراتب اصلح وانسب چنان بود که مرزبانی آن ملک و پاسداری آن ثغر را از جانب سنی الجوانب خود بیکی از اولاد برادر مغفور مبرور مفوض و موکول سازیم تا بنحوی که اولیای دولت قاهره زاهره شاهنشاهی از رهگذر تفویض بما آسوده خاطرند خدام اعتاب مستطاب ما نیر بواسطه تفویض باو مطمین القلب وفارغ البال باشند

بالجمله فرزند اسعد امجد بی همال نهال دوحه دولت و اقبال محمدحسین میرزا ختم الله عواقب اموره بالخیر و حفظه عن کل ضیم و ضیر که از سایر اعقاب برادر غفران مآب اکبرسنا و اخضر غصنا و اصلب عودا و اعز وجودا بود برای تقلد این امر و حراست آن ثغر انتخاب نموده بمرزبانی آن ولایت و صاحب اختیاری ایل و رعیت مخصوص داشتیم که بنحوی که شاید و باید در پرستاری اخوان خود و سایر عیال و اطفالی که در دارالدوله میباشند سعی بلیغ و کوشش کافی بعمل آرد و سرحدات عراقین را بر وفق عهود و شروط دولتین علیین اسلام ضابطه و نظام داده جمع عشایر و عساکر کند و حفظ اصاغر و اکابر نماید ایالت را تابع عدالت سازد و رعیت را مورد رعایت دارد ولیکن احب الامور الیه اوسطها فی الحق و اعمها فی العدل و اجمعها لرضا الرعیه و اکملها لمصالح الجندیه

مقرر آن که فرزندان عظام و امرای گرام و وزراء جلیل الاحتشام و عموم سر حدداران جانبین و روساء و اکابر و رعایا و عشایر فرزند ارشد کامکار را صاحب اختیار کرمانشان و سرحددار عراقین دانند وقول و فعل او را داخلی و خارجی آن حدود و ثغور معتبر شمارند و در عهدة شناسند ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۴۳۵

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۳۶ - خطاب به مقرب الخاقان محمدخان امیر نظام

 

... ز صد شکرش یکی ناگفته باشم

این عنایتی که امسال نسبت به آذربایجانی فرمودند و نام آنها را بنیکی در صفحات عراق بر آوردند فوق آن اعانت بود که در ایام تغلب روس همه خلق آن سرزمین را زرخرید کردند وبر عموم خلق آذربایجان فرض است که حق گزاری کنند و تلافی این نوع عاطفت خدیوانه را به خدمات گوناگون و جانثاری های صادقانه بعمل آرند و خاطر جمع دارند که همین که نیت بنده در درگاه خدا و عقیدت نوکر در خدمت پادشاه صافی و صادق باشد بهر سو رو کنند اقبال و بخت است سختی و رنج نیست هم چنانکه این سفر را بصفای نیت و شوق خدمت شاهنشاه روحنا فداه کردند و دیدند که اقتضای فصل زمستان اعتدال موسم بهار شد و پس از قحط و غلای راه ها و رنج و بلای منزل ها به هیچ وجه آسیب و ضرری نرسید و یک نفر بیمار نشد و فوت و موتی اتفاق نیفتاد و جاهایی که بهر رونده و آینده بسیار بد و ناخوش می گذشت بیمن اقبال شاهنشاه روحنا فداه برین خیل و حشر بسیار خوب و خوش گذشت این ها همه از صدق و خلوص ترکانه خلق آذربایجان است که در خدمتگزاری شاهنشاه والا جاه خودداری ندارند و هر نوکر که این طول خالص و صادق باشد لاشک فضل خدا و رافت شاهنشاه همه جا و در هر حال با او خواهد بود چگونه شکر این نعمت گزاریم که سه سال قبل از این ساه خراسان بامداد آذربایجان مأمور بود وحاجت نیفتاد و امسال سپاه آذربایجان برفع خودسری های خراسان مأمور است و این گونه تفوق و زبردستی که برای مردم این ولایت بهم رسیده از این رهگذرست که در بندگی آستان شاهنشاهی زیاد کوشیده اند والا در واقع و نفس الامر نه شقاقی و شاهسون از افغان و اوزبک در احتشاد و ایلیت بیشترند نه ارومی وخوی از قندهار و خوارزم بهتر است باید بعد از وصول این ملفوفه هر چه از توپ های فرمایشی سابق راه نیفتاده باشد و هر چه از فوج های سرباز که خواسته بودیم و هنوز در ولایتند با سوارهایی که با یکی از فرزندان بایست ببارد در کمال شوق و ذوق و آراستگی و استعداد روانه شوند و اخوی ملک قاسم میرزا و فرزندی محمد حسین میرزا و هر یک از سایر فرزندان که از پذیرفتن نصایح آن عالیجاه و حکومت فریدون میرزا در آذربایجان عار و انکاری داشته باشند یا با همین قشون ها روانه شوند و باردوی ما بیایند یا بی تامل روانه نزد برادر کامکار ظل السلطان باشند و مخارج آنها را ماه بماه آن عالیجاه برساند کسانی در آن ولایت بمانند که آن عالیجاه خاطر جمع شوند که ابدا از نصایح آن عالیجاه تحلف نمیکنند و بفرزندی فریدون میرزا تمکین مینمایند و اگر غیر این طور باشد محال است که در سفرهای طولانی ما کار آن ولایت بگذرد در این باب هر نوع اعانتی که لازم است برادر کامکار ظل السلطان و ارجمندی آصف الدوله به آن عالیجاه خواهند کرد

انشاالله تعالی شهر شوال المکرم سنه ۱۲۴۶

قائم مقام فراهانی
 
۱۴۳۷

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۵۲ - خطاب به میرزا ابوالقاسم وزیر کرمانشاه

 

برادر جان فقراتی که در عالم صدق و اخوت از من مشورت کرده جواب بی پرده خواسته بودند جوابش این است که عمل دیوان بقول شیخ سعدی مثل سفر دریاست بیم جان دارد و امید نان

هو الحب فاسلم بالحشا ما الهوی سهل ...

... دیگر مصلحتی دیگر که از من کرده و مشتبه نبودن جواب را بقید قسم شرط نموده بودید جوابش این است که اگر واقعا بسخن من بروید حالیا مصلحت وقت در آن میبینم که ملازمان سامی تن بقضا در داده و بند از گلوی همیان گشاده با کمال جلال وارد دارالخلافه شوید و هر که خواهد و هر چه خواهد بدهید بچه های طهران را خودتان بهتر میشناسید بزر و سیم فرود آوند و لیس هذا اول قاروره کست فی الاسلام اگر خواهید خست ملایی را در کسوت میرزاتی خرج دهید از پیش نمیرود و کار عیب میکند با من بحث خواهی کرد که چرا در ترک اقاله چندان اطاله کردم و شما را بعد از وارستگی بر سر کار عاشقی آوردم

برادر جان من دوای درد شما امروز منحصر باستفراغ فاقع صفر است و ادرار بیضا و حمرا هر که هست از بالا و پست باین رام خواهد شد و باین دام خواهد آمد

هر که زر دید سر فرود آرد ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۴۳۸

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۵۳ - خطاب به میرزا بزرگ نوری وزیر نواب

 

... رقیمه سرکار را که خواندم گویا درهای بهشت را بر روی این دور افتاده مسکین گشودند و چندان خوشوقت و شادکام شدم که فلک نعوذبالله اگر فکر انتقام کند آنقدر از مراحم و اشفاق نواب شاهزاده نوشته بودید که عالمی را بنده و برده کردید خصوصا من و نواب نایب السلطنة روحی فداه را آنقدر واثق و معتقد ساختید که عالیشان محمدحسین بیک بهتر خبر دارد بلی حق این است که همت والا نهمت فرمودند و ما همگی را از خاک برداشتند

خدا عمر و توفیق ببنده و شما بدهد که خدمتی در تلافی این همه مرحمت توانیم کرد هر چه خواستم وضع رضامندی خودم را از برادر گرامی مهربانم میرزا نبی خان اظهار کنم عبارتی یافتم که از آنچه در ضمیر دارم تعبیر بدان کنم لابد سکوت اختیار کردم اما سکوتی بیان عنده و تکلم

قائم مقام فراهانی
 
۱۴۳۹

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۵۷ - رقم حکومت ارومیه نواب ملک قاسم میرزا

 

حضرت مالک الملک بیچون جلت عظمه و عظمت قدرته چون خواهد لطفی جامع کند و فیضی شایع ولات عدل بر عراص ملک گمارد تا احکام عدالت در اقطار ولایت جاری کنند و اقسام نعم بر اصناف امم وارد آرند مقتضیات این حکمت موجب تمکن و استقرار در ساحات و صفحات آذربایجان شد ما نیز از بدایت حال که تشریف سعادت و اجلال داریم ابواب رافت بر اقطاع مملکت گشوده و هر ناحیتی را عاطفتی فرموده وهر طایفه را راتبه داده از جمله والی ارومی و قبایل افشارند که درین دولت خصوص در این مدت همیشه بمال و جان و زر و سر خدمت کرده و در مجاهد و معارک از اشباه و نظایر پیش و بیش بوده اگرچه بحسب مراتب در هر وقت و هر حال از قبل ما تربیتی بسزا دیده درین سال فرخنده فال که در کار ایشان نظری مجدد فرمودیم معلوم و مشاهد شد که اشراف و اعالی و اصناف اهالی همه چون مجدب منتظر فیض باران و چون مجرم مترصد فضل و غفران آمده فیضی جدید خواهند و عنایتی مدید علی هذا غصن شریف خلافت و فرع رفیع نبالت شاهزاده آزاده برادر نیک اختر پاک گوهر ملک قاسم میرزا را که موجی از بحر افضال و اوجی از چرخ اقبال و جلوه از جمال مجد وشرف و با عشایر افشار بنسبت چون گوهر وصدف است تکمله للنعمه و تصفیه للرحمه

باختیار و فرمان روانی ارومی وتوابع منصوب و در امر و نهی و قبض و بسط و منع و اعطاء مختار و مأذون فرمودیم تا این لطف جلیل در حق آن ناحیه و ایل سبب قوام عیش و نظام جیش و رفاه خلق و دوام عدل بوده هر مایل معتدل آید و هر مختلف ممتزج گردد حوزه ملک روضه خلد برین گیرد مذاق تلخ مزاج شیرین چه بحمدالله و منه فیض احسان ما دایم است و بنای ایالت او ثابت

برادر کامکار معظم الیه نیز باید چنین که تکمیل این کرامت را در تاسیس این ریاست دیده ایم او نیز اقتضاء آن را در اقتضای ما دیده احقاق حقوق کند و اصلاح امور و اقامه سنن صالحه و رعایت اصحاب بیوتات قدیمه سعی جمیل و جهد بلیغ نماید ولایت معمور آید

ان هذه تذکره فمن شاء اتخذ الی ربه سبیلا

بیگلربیگی و فضلا و علما و اکابر و اشراف عشایر افشار و وجوه و روس معاشر اکراد برادر معظم الیه را مختار مهام و مصداق مرام خود دانسته امر و نهی او را چون امر و نهی ما تابع و منقاد باشند

یا ایهالناس قد جایکم الحق من ربکم فمن یهتدی لنفسه و من ضل فانما یضل علیها و ما انا علیکم بوکیل ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۴۴۰

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۶۳ - نامة خاقان مغفور به سلطان روم مصحوب قاسم خان سرهنگ

 

... فالحمدالله علی عظیم نعمته و عمیم رحمته و الصلواه علی نبیه النبیه و رسول الوجیه الذی عرف الحق و الدین و اجمع کلمه المسلمین و علی آله و اصحابه المتوسلین با عتابه والسلام

اما بعد بر رأی مهر ضیای خسرو ملک فزای کفرزدای شاهنشاه اسلام پناه الغازی فی سبیل الله شهریار عادل دل فرخ رخ تاجدار واکف کف موید یدمهر سپهر فضل کوه شکوه بذل بدر قدر و بها اوج موج سخا سماء سماح وجود سنای سینای وجود دانای خیر و شر دارای فخر و فر برادر معظم مظفر سلطان البرین و البحرین خادم الحرمین الشریفین سلطان محمود خان که تا جهان است با اختر سعد قرین و با شاهد کام همنشین باد مکشوف و مشهود میدارد که چون تربیت عالم تکوین بتالیف و امتزاج طبایع مختلفه المزاج منوط و مربوط است و انتظام جهان جز به ایتلاف وارتباط جهانیان ممکن و مقدور نیست و هرگز در عین مهر و الفت از غوایل خلاف وکلفت مصون ومامون نمیتوان زیست حکمت جناب کردگار شوکت ملوک روزگار را مایة ربط و ایتلاف خلق و رفع اختلاف امر کرد و معاشر ناس را که ودایع خاص او بودند بدست قدرت وحکمرانی و فرط رافت و مهربانی ایشان سپرد و در هر عهد و عصر که باقتضای اختلاف طبایع غایله خلافی بین الودایع ظاهر و واقع شد بحسن تدبیر و سلوک و سلاطین و ملوک دفع و رفع فرمود

اما درین عهد میمون مسعود که چاکران اعتاب این دو دولت و حافظان اطراف این دو مملکت را در بین کمال مهر و خوشی اسباب رنجش و ناخوشی فراهم آمد و یک چند آثار آشوب و اطوار ناخوب در بعضی از ثغور بظهور رسید باز فضل جناب باری یاری کرد و باطن پاک خواجه انام یاوری و مددکاری نمود تا بحسن تدبیر اولیای دولتین رفع نزاع و خلاف بین الحضرتین بعمل آمد و سلم و اسلام و امن و امان دیگر باره موافق و معانق شدند نوایر جنگ و کین که در ممالک مسلمین مضطرم و متقد بود منطقی و منفقد گردید وکلفت ها بالفت و کاوش ها بسازش مبدل گشت اسم تخالف از میان رفت رسم تحالف در میان آمد جنگ و نفاق رخت سفر بست صلح و وفاق تشریف قدوم داد ادای رسوم تهنیت از دو جانب لازم افتاد و تجدید عهد مراسلت بر دو حضرت واجب آمد لهذا درین عهد خجسته و زمان فرخنده که طرح عشرت افکنده و بیخ غم ها برکنده بود عالیجاه رفیع جایگاه جلادت و ارادت پناه بسالت ونبالت همراه صداقت و صرامت انتباه مقرب الحضرت العلیه قاسم خان سرهنگ پیاده نظام را که تربیت یافته این دولت ابد دوام و تجربت کرده خدام بلند مقام است از طرف دوستانه این دولت بجانب ملوکانه آن حضرت ارسال و بنظم سلک و ربط عقد این نامة محبت ختامه تجدید عهود و مراودات قدیمه و تاکید رسوم معاهدات قویمه نموده و ضمنا نگاشته خامة مودت علامه میسازد که اگر چه این چندگاه نفاقی ظاهر در میانه سرحدداران بهم رسید بحمدالله وفاقی باطن دوستداران بود که با وصف آن ایام خلاف را مجال امتدادی نمیشد و شعله مصاف را مکان اشتدادی نمیبود بل بمنزله شعله خار بود که بتندی سرکشی کند و بزودی خاموشی پذیر و کفی بالله شهیدا که معتقد محب مهجور جز این نیست که این خود از جانب قدس عزت مبنی بر این نکتة حکمت بود که مستظلان این دو دولت که این خود از جانب قدس عزت مبنی بر این نکتة حکمت بود که مستظلان این دو دولت بی زوال را که سالیان دراز در مهد امن بوده و در ظل فضل آسوده اند نسیان و غفلتی که لازم ازمان راحت و دوام فراغت است طاری نگشته نوع آگاهی و فرط انتباهی حاصل شود که قدر امن و رفاه دانند و شکر و حمداله کنند و جنس التیام دولتین اسلام را که بنقدجان خریدار آیند و من بعد نعمت موالات را بقلب مبالات از کف ندهند علم الله تعالی که این دوست صادق الولا بملاحظه همین دقایق و نکات لسانا و جنانا از آنچه رفته و گذشته است باکمال تسلیم و رضا در گذشته خواست خدا را هرچه بوده و شده عین خیر و صلاح کل میداند و خاطر خود را کیف ماکان بواقعات ایام ماضی خورسند و راضی میدارد و حال و بالفعل بقدر مثقال و ذره و مقدار خردل و قطره از آن دولت پایدار گله و شکوه در دل ندارد سهل است که قبل ازین هم مهر و برادری آن دوست اعلی گهر گنجایش چیز دیگر در دل مهر منزلت محبت پرور نگذاشته بود و الان کماکان مهر مهر آن برادر را از قلب مودت جلب برنداشته محبت و اخوت آن جناب اعلی را با تمام مال و ملک دنیا برابر میشمارد و این واقعات جزییه را در جلب آن گوهر عزیز بسیار بی وقع و ناچیز دیده به هیچ وجه در نظر اعتنا نمیآرد

محبت بیشتر محکم شود چون بشکند پیمان

شکوفه اول افشاند نهال آنگه ثمر گیرد

امیدوار است که همین پریشانی جزیی که چند روزی در حدود مملکتین حادث شده عاقبت باعث جمعیت کامل وامنیت کلی شود و بدین واسطه نوع تاکیدی در امور دایره بین الجانبین بعمل آید که روز بروز مراتب اتحاد و اقتدار دو دولت پایدار بیفزاید چنان که در باب عهود سابقه و شروط سالفه دولتین که بمرور ایام و کرور شهور و اعوام فی الجمله اختلاف یافته بود و این ایام خجسته که عهد مصالحت بتازگی و مبارکی بسته شد تجدید نظری رفت و باهتمام اولیای دولتین مزید انتظام و استحکام یافته و تنقیه امضای فصول را مفصل و ممهور مصحوب عالیجاه جلادت همراه مقرب الحضرت قاسم خان ارسال آن حضرت مسعودنموده جزیی خواهشی که در عالم مهر و محبت و برادری بود اظهار آن را بفرزند اسعد ارشد بی همال نهال دوحه دولت واقبال ولیعهد دولت ابد مدت بی زوال نایب السلطنة القاهره الباهره عباس میرزا ایدالله بعونه و وقفه بفضله و منه محول و مفوض داشت و چون فرزند معزی الیه در حقیقت فرزند هر دو دولت و پیوند هر دو حضرت و حافظ ثغور هر دو مملکت است و در عهد صبی و سن شباب تا حال متجاوز از بیست سال است که اوقات عمر و جوانی را بجای عشرت و کامرانی با کمال رنج و تعب صرف ثغور اسلام کرده وبکرات و مرات در معارک مجاهدات نقد جان را وقایه دین پاک سید انام نموده در همین اوقات مساعی جمیله و مجاهد مشکوره در انعقاد مصالحه دولتین و التیام اهالی جانبین مبذول داشته و هرگز در تقدیم مهام حضرتین تفاوت و توفیر نگذاشته دور نیست که در دولت اسلام شایسته اعتنا و احترام باشد ومهمی که از روی صدق و خلوص و عقیدت بعرض دو حضرت ابد مانوس رساند و بعز امضای عم و پدر و شرف قول دو داور تا جور مقرون گردد و دیگر آن دو برادر مهرپرور مختار است و از این محبت سیر همین قدر اظهار کافی است و زیاده حاجت تکرار نیست پیوسته حقایق نگار صور حالات و مهمات باشند

والسلام

قائم مقام فراهانی
 
 
۱
۷۰
۷۱
۷۲
۷۳
۷۴
۹۵