گنجور

 
۱۲۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۵- سورة الفرقان- مکیة » ۲ - النوبة الثالثة

 

... سر او معدن راز پادشاه گردد بهر حالی که بود و بهر کویی که رود مقصدش درگاه الله بود دست تصرفش از کونین کوتاه بود پای عشقش همیشه در راه بود بر پیشانیش نشان اقبال بود در دیده یقینش نور اعتبار افعال ذو الجلال بود بر رخسارش گل نوال بود در مشامش روایح نفحات روضه وصال بود بر سرش تاج وقار در برش حله افتقار بر ظاهرش کسوت عبودیت در باطنش نظر ربوبیت اینست صفت پیغامبران و رسولان که خیار خلق اند و صفوت بشراند اعلام اسلام اند و امان جهان اند بر سر کوی شریعت داعیان اند و بر لب چشمه حقیقت ساقیان اند

از روی اشارت مفهوم آیه آنست که در ظاهر با خلق اند بحکم بشریت در خورد و خواب و در باطن با حق اند بنعت مشاهدت در انس وصال بی حجاب مصطفی ص چون فا بشریت خودنگرست خود را چون ایشان دید گفت إنما أنا بشر مثلکم چون فا خصوصیت نبوت و عز رسالت نگرست گفت لست کاحدکم و چنان که بر عالمیان فضل داشت بر پیغامبران و رسولان هم فضل داشت نه دیگر پیغامبران چون وی بودند نه برهان نبوت ایشان چون برهان نبوت وی بود برهان نبوت انبیا از راه دیده ها درآمد و برهان نبوت محمد عربی از راه دلها درآمد برهان نبوت ابراهیم و معجزه وی آتش اعدا بود معجزه موسی ید بیضا بود معجزه عیسی احیاء موتی بود این همه ظاهر و آشکارا بود و محل اطلاع دیده ها بود اما معجزه مصطفی بوستان دوستان بود مستان شربت محبت را گلستان بود یقول الله تعالی بل هو آیات بینات فی صدور الذین أوتوا العلم بلی مصطفی را معجزات بسیار بود که محل اطلاع دیده ها بود چون انشقاق قمر و تسبیح حجر و کلام ذیب و اسلام ضب و غیر آن لکن مقصود آنست که موسی تحدی بعصا کرد و عیسی تحدی بدم خود کرد و مصطفی تحدی به کلام حق کرد که فأتوا بسورة من مثله ای محمد تو چون بامت روی دمی و عصایی با خود مبر که دم نصیب بیماران بود عصا راندن خران را شاید تو صفت قدم ما بشحنگی با خود ببر تا معجزت تو صفت ما بود نه صفت تو تا چنان که پیغامبران چون تو نه اند معجزت ایشان نیز چون معجزت تو نباشد

یوم یرون الملایکة لا بشری یومیذ للمجرمین آن مدبران و بدبختان بحکم آن که زخم خوردگان عدل ازل بودند بر رسول خدا اقتراح آیات کردند دو چیز خواستند یکی رؤیت ملایکه دیگر رؤیت حق جل جلاله و ذلک فی قوله لو لا أنزل علینا الملایکة أو نری ربنا ایشان را جواب دادند که یکی فریشتگان را بینید روز مرگ و روز قیامت با عذاب و عقاب و گفت لا بشری یعنی نه فریشتگان رحمت آن گه گفت و یقولون حجرا محجورا ای حراما محرما یعنی رؤیة الله تعالی علیکم دیدار حق جل جلاله که خواستند ایشان را جواب دهند که آن بر شما حرام است که دیدار الله بصفت رضا نه سزای کافرانست چه کافران را یک دیدار است بصفت غضب در عرصه قیامت در وقت تجلی عام پیش از آن که مؤمنان در بهشت شوند همانست که جای دیگر گفت کلا إنهم عن ربهم یومیذ لمحجوبون ...

میبدی
 
۱۲۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۷- سورة النمل- مکیة » ۲ - النوبة الثانیة

 

قوله و لقد آتینا داود و سلیمان علما ای اعطینا داود و سلیمان علما بالدین و احکام الشریعة و قیل فهما بالقضاء و بکلام الطیر و الدواب و قیل هو بسم الله الرحمن الرحیم و قالا الحمد لله الذی فضلنا فی معرفة الدین علی کثیر من عباده المؤمنین ای مؤمنی زمانهم و من لم یؤت مثل ذلک من الانبیاء داود ع از بنی اسراییل بود از فرزندان یهودا بن یعقوب و روزگاری بعد از روزگار موسی بود بصد و هفتاد و نه سال و ملک وی بعد از ملک طالوت بود و بنی اسراییل همه متبع وی شدند و ملک بر وی مستقیم گشت اینست که رب العالمین گفت و شددنا ملکه هر شب سی و سه هزار مرد از بزرگان بنی اسراییل او را حارس بودند و با ملک وی علم بود و نبوت چنان که گفت جل جلاله آتینا داود و سلیمان علما و حکم که راندی و عمل که کردی از احکام توراة کردی که کتاب وی زبور همه موعظت بود در آن احکام امر و نهی نبود و او را نوزده پسر بود و از میان همه وراثت نبوت و ملک سلیمان را بود چنان که رب العالمین گفت و ورث سلیمان داود مقاتل گفت تعبد داود بیشتر بود و ملک و حکم سلیمان قوی تر بود قومی گفتند این وراثت بر نبوت نیفتد که النبوة لا تورث و بر مال نیفتد که مصطفی ص گفته انا معاشر الانبیاء لا نورث ما ترکناه صدقة

پس معنی این وراثت آنست که سلیمان بجای داود نشست در ملک راندن و خلق را بر الله دعوت کردن و قیل استخلفه فی حیاته علی بنی اسراییل و کانت ولایة الوراثة

و قال یا أیها الناس علمنا منطق الطیر ای فهمنا ما یقوله الطیر قومی گفتند این حقیقت نطق نیست که نطق بی حروف نباشد و در آواز مرغ حروف نیست قومی گفتند روا باشد که حق تعالی مرغ را حقیقت نطق دهد تا با سلیمان سخن گوید و آن سلیمان را معجزتی باشد هم چنان که در قصه هدهد است و گفته اند حقیقت نطق از مرغ مستبعد نیست که بعضی را از مرغان این نطق هست و آن طوطی است و ببغا ...

میبدی
 
۱۲۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۸- سورة القصص- مکیة » ۳ - النوبة الاولى

 

... و ربک یعلم ما تکن صدورهم و خداوند تو میداند آنچه دلهای ایشان پوشیده میدارد و ما یعلنون ۶۹ و آنچه آشکارا میکنند

و هو الله لا إله إلا هو و او خداوند است نیست خدایی جز زو هو له الحمد فی الأولی و الآخرة او راست سزاواری و هو نامی بخدایی درین جهان و در آن جهان و له الحکم و او راست کار برگزاردن و نهاد نهادن و کار راندن و إلیه ترجعون ۷۰ و همه را می با او خواهند برد

قل گوی أ رأیتم چه بینید إن جعل الله علیکم اللیل سرمدا اگر الله شب تاریک بر شما پاینده کند همیشه إلی یوم القیامة تا روز رستاخیز من إله غیر الله کیست آن خدای جذز الله یأتیکم بضیاء که در روشنایی روز آرد بشما أ فلا تسمعون ۷۱ بنه می شنوید ...

میبدی
 
۱۲۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۸- سورة القصص- مکیة » ۴ - النوبة الاولى

 

... و لا یصدنک عن آیات الله و برنگردانند ایشان ترا از پیغامهای الله بعد إذ أنزلت پس آن که فرو فرستاده آمد بتو و ادع إلی ربک و با خدای خویش خوان و لا تکونن من المشرکین ۸۷ و از انبازگیرندگان مباش

و لا تدع مع الله إلها آخر و خدایی دیگر مخوان با الله لا إله إلا هو نیست هیچ خدایی مگر او کل شی ء هالک إلا وجهه هر چیز نیست شدنی است مگر او که خدای است با آن وجه باقی له الحکم او را است کار راندن و إلیه ترجعون ۸۸ و شما را همه با او خواهند برد

میبدی
 
۱۲۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۷- سورة الصافات - مکیة » ۱ - النوبة الاولى

 

... لا یسمعون إلی الملإ الأعلی نمی نیوشند بآن گروهان زبرین و یقذفون من کل جانب ۸ و می اندازند ایشان را از هر سوی

دحورا براندن ایشان و لهم عذاب واصب ۹ و ایشانراست عذابی پیوسته همیشه

إلا من خطف الخطفة مگر که دیوی سخن دزد سخنی رباید فأتبعه شهاب ثاقب ۱۰ در پی او نشیند شاخی آتش درفشان سوزان ...

... قل نعم و أنتم داخرون ۱۸ گوی نعم آری برانگیختنی اید و شما درمانده و کم آمده

فإنما هی زجرة واحدة فإذا هم ینظرون ۱۹ چنین بود جز ازین نه یک راندن بود که ایشان زنده می شوند می نگرند

و قالوا یا ویلنا و میگویند ای هلاکا بر ما و نفریغ هذا یوم الدین ۲۰ آنک این روز شمار و پاداش ...

میبدی
 
۱۲۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۷- سورة الصافات - مکیة » ۳ - النوبة الثانیة

 

... اگر کسی گوید او را بخواب ذبح نمودند و ذبح نکرد صدقت الرؤیا چه معنی دارد

جواب آنست که او را در خواب چندان نمودند که کرد و در امکان و قدرت وی همان بود که کرد تن در فرمان دادن و تسلیم کردن و کارد بر حلق راندن چون این بجای آورد تصدیق وی درست آمد گفتند ای ابراهیم مقصود آن بود که تو سر خود از وی ببری اکنون که سر ببریدی ما سر در کار تو کردیم

إن هذا لهو البلاء المبین ای الاختبار و الامتحان الظاهر حیث امتحن بذبح ابنه و قال مقاتل البلاء هاهنا هو النعمة و هی ان فدی ابنه بالکبش ...

میبدی
 
۱۲۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۸- سورة ص- مکیة » ۴ - النوبة الاولى

 

... قال فاخرج منها الله گفت بیرون شو از آسمان فإنک رجیم ۷۷ که تو نفریده ای و رانده

و إن علیک لعنتی إلی یوم الدین ۷۸ و بر تو نفرین و راندن من تا روز شمار

قال رب فأنظرنی ابلیس گفت خداوند من پس مرا درنگ ده إلی یوم یبعثون ۷۹ تا آن روز که ایشان را برانگیزانند ...

میبدی
 
۱۲۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۸- سورة ص- مکیة » ۴ - النوبة الثالثة

 

... اکنون اگر میخواهی که درد غفلت را مداواة کنی راه تو آنست که تخته نفاق را بآب چشم که از حسرت خیزد بشویی و بر راهگذر بادی که از مهب ندامت بر آید بنهی و بدبیرستان شرع شوی و سورة اخلاص بنویسی که خداوند عالم از بندگان اخلاص در می خواهد میگوید و ما أمروا إلا لیعبدوا الله مخلصین له الدین و مصطفی علیه الصلاة و اللام گفت اخلص العمل یجزک منه القلیل

إذ قال ربک للملایکة إنی خالق بشرا من طین تا آخر سوره قصه آدم و ابلیس است و سخن در ایشان دراز گفته شد و اینجا مختصر کردیم از روی ظاهر زلتی آمد از آدم و معصیتی از ابلیس آدم را گفتند گندم مخور بخورد ابلیس را گفتند سجده کن نکرد اما سرمایه رد و قبول نه از کردار ایشان خاست که از جریان قلم و قضایای قدم خاست قلم از نتایج مشیت قدم در حق آدم بسعادت رفت هم از نهاد وی متمسکی پیدا آوردند و جنایت وی بحکم عذر بوی حوالت کردند گفتند فنسی و لم نجد له عزما و ابلیس را که فلم بحکم مشیت قدم برد و طرد او رفت هم از نهاد وی کمینگاهی بر ساختند و جنایت وی بدو حوالت کردند گفتند أبی و استکبر و کان من الکافرین قلاده ای از بهر لعنت برساختند و بحکم رد ازل برجید روزگار او بستند تا هر جوهری که از بوته عمل وی برآمد در دست نقاد علم نفایه آمد عملش نفایه آمد عبادتش سبب لعنت گشته طاعتش داعیه راندن شده و از حقیقت کار او این عبارت برون داده که الحکم لا یکابد و الازل لا ینازع

ای محب فیک لم احکه ...

میبدی
 
۱۲۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۶- سورة الواقعه‏ » ۲ - النوبة الثالثة

 

... چنانستی که رب العزة فرمودی عبدی رویت آراستم و دلت آراستم رویت آراستم از بهر نظاره خلق دلت آراستم از بهر نظاره خود رویت خلق ببیند و دلت من بینم

بر روی تو که نظاره گاه خلق است حد شریعت راندن روا نداشتم در دلت که نظاره گاه من است درد قطیعت رسانیدن کی روا دارم

ما آن خداوندیم که در صفت قدرت ما هم آفریدن است هم میرانیدن از آفریدن خبر داد که أ أنتم تخلقونه أم نحن الخالقون

از میرانیدن خبر داد که نحن قدرنا بینکم الموت

در آفریدن صفات لطف نمودم در میراندن کمال قهر نمودم

بیافریدم تا قدرت و لطف بینی بمیرانم تا سیاست و قهر بینی باز زنده گردانم تا هیبت و سلطنت بینی ...

میبدی
 
۱۳۰

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲

 

... بدزدی و به من بسپاری ای باد

من از زلفش سخن راندن نیارم

تو بر زلفش زدن چون یاری ای باد ...

خاقانی
 
۱۳۱

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - در مباهات و نکوهش حسودان

 

نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشا

در جهان ملک سخن راندن مسلم شد مرا

مریم بکر معانی را منم روح القدس ...

خاقانی
 
۱۳۲

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹۹

 

... بر هر در دهی طلبم منزل نزه

بیماری گران و به شب راندن سبک

روز آب چون به من نرسد زان خران ده ...

خاقانی
 
۱۳۳

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۴ - بر تخت نشستن خسرو به مدائن برای بار دوم

 

... در آمد غمزه شیرین به تاراج

نه آن غم را ز دل شایست راندن

نه غم پرداز را شایست خواندن ...

نظامی
 
۱۳۴

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۵ - شنیدن خسرو از اوصاف شِکر خانمِ اسپهانی (اصفهانی)

 

... که شکر هم ز شیرینی اثر داشت

نه دل می دادش از دل راندن او را

نه شایست از سپاهان خواندن او را ...

نظامی
 
۱۳۵

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۹۴ - چگونگی فلک

 

... وز آنصورت که با چشم آشنا نیست

به گستاخی سخن راندن روا نیست

بلندانی که راز آهسته گویند ...

نظامی
 
۱۳۶

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۰۹ - گفتن چهل قصه از کلیله و دمنه با چهل نکته

 

... نسازد با خرد چون زاغ با بوم

راندن خرگوش پیلان را از چشمه آب

مبین از خرد بینی خصم را خرد ...

نظامی
 
۱۳۷

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۴ - نتیجه افسانه خسرو و شیرین

 

... چه پنداری مگر افسانه خوانی

درین افسانه شرطست اشک راندن

گلابی تلخ بر شیرین فشاندن ...

نظامی
 
۱۳۸

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳ - برهان قاطع در حدوث آفرینش

 

... خندیدن بی نقاب چون گل

هرجای چو آفتاب راندن

در راه به بدره زر فشاندن ...

نظامی
 
۱۳۹

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۹ - در احوال لیلی

 

... یک رنگ نوای آن دو آهنگ

زایشان سخنی به نکته راندن

وز چنگ زدن ز نای خواندن ...

نظامی
 
۱۴۰

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۰ - رفتن پدر مجنون به دیدن فرزند

 

... دل سوخته شد هنوز خامی

ساکن شو از این جمازه راندن

با یاوگیان فرس دواندن ...

نظامی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۱۵