گنجور

 
میبدی

قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ (۶۷) گوی ای محمد آن خبری بزرگ است.

أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ (۶۸) شما از ان روی گردانیده‌اید.

ما کانَ لِی مِنْ عِلْمٍ مرا دانش نبود و آگاهی، بِالْمَلَإِ الْأَعْلی‌ بآن جوق برترین از فریشتگان، إِذْ یَخْتَصِمُونَ (۶۹) که با یکدیگر خصومت می‌کردند.

إِنْ یُوحی‌ إِلَیَّ بمن پیغام نیست إِلَّا أَنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ (۷۰) مگر آنکه نیستم من مگر آگاه کننده باز نماینده‌ای.

إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ آن گه که خداوند تو گفت فریشتگان را، إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ (۷۱) من مرد می‌خواهم آفرید از گل.

فَإِذا سَوَّیْتُهُ چون وی را راست کردم، وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی و جان خویش درو دمیدم، فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ (۷۲) او را بر روی افتید.

فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ بر روی افتادند فریشتگان، کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (۷۳) همگان بهم.

إِلَّا إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ مگر ابلیس که گردن کشید، وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ (۷۴) و از ناگرویدگان بود.

قالَ یا إِبْلِیسُ اللَّه گفت ای ابلیس، ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ چه بازداشت ترا که سجود کردید تو؟ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ چیزی را که بیافریدم بدو دست خویش، أَسْتَکْبَرْتَ باش گردن کشیدی؟ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالِینَ (۷۵) یا برتری جستی و خویشتن را از برتران دیدی؟

قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ ابلیس گفت: من به از وام، خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ مرا از آتش آفریدی وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ (۷۶) و او را از گل آفریدی.

قالَ فَاخْرُجْ مِنْها اللَّه گفت: بیرون شو از آسمان، فَإِنَّکَ رَجِیمٌ (۷۷) که تو نفریده‌ای و رانده.

وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلی‌ یَوْمِ الدِّینِ (۷۸) و بر تو نفرین و راندن من تا روز شمار.

قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی ابلیس گفت: خداوند من پس مرا درنگ ده، إِلی‌ یَوْمِ یُبْعَثُونَ (۷۹) تا آن روز که ایشان را برانگیزانند.

قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ (۸۰) اللَّه گفت: تو از درنگ دادگانی.

إِلی‌ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (۸۱) تا روزی که هنگام آن دانستنی است.

قالَ فَبِعِزَّتِکَ ابلیس گفت بخدایی تو، لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ (۸۲) که ایشان را بیراه کنم همگان.

إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ (۸۳) مگر آن بندگان تو از ایشان که ترا یکتا شناسندگان‌اند از دل پاک.

قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ اللَّه گفت: راست میگویم، راست میگویم، براستی براستی: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ ناچار بهر حال پر کنم دوزخ، مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ (۸۴) از تو و از هر که در بی تو رود ازیشان همگان.

قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ گوی نمیخواهم از شما بر این پیغام رسانیدن هیچ مزدی، وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ (۸۵) و نیستم از ایشان که از خویش چیزی بر سازند.

إِنْ هُوَ نیست این إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ (۸۶) مگر یادی و سخنی جهانیان را.

وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ و بدانید خبر این چه با شما میگویند بَعْدَ حِینٍ (۸۷) پس هنگامی.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode