... پیش زور دست او نیرنگ دستان آوری

دست او گر کار فرماید کمان چرخ را

تیر چرخ او رسد در تیر چرخ چنبری

هرکه او در خدمت درگاه او بندد میان ...

... در شهر طوس و شهر سرخس آنچه کرده ای

باقی است تا به جای بود چرخ چنبری

آن پهلوان کجاست که طوس و سرخس کرد ...

... مردمان گفتند سعد آید زگردون قسم خلق

چون قران سازد به چرخ اندر زحل با مشتری

قسم فخرالملک نحس آمدکنون پیش از قران ...

... الا ملک العرش تبارک و تعالی

کیوان سخطی مهر اثری چرخ محلی

باران حشمی ابر کفی بحر نوالی ...

... شود جلالت و فر ملوک پنهانی

چو آفتاب درخشان شود ز چرخ بلند

مه چهارده را کی بود درافشانی ...

... به آن صفت که گلاب ازگل سپاهانی

چو در فتوح تو دیوان او رسید به چرخ

چرا بدو نرسیدست مال دیوانی ...

... اگر بود در خاطر من گمانی

توانم شدن تا به چرخ برین بر

اگر سازم از همتت نردبانی ...

... در صلاح دولت و ملت نصیحت گر تویی

دولت جمشید و اسکندر به ایشان داد چرخ

آفتاب دولت جمشید و اسکندر تویی ...

... وهمش گه مخالفت از کوه کاه کرد

سوگند خورد چرخ که با او وفا کند

بر خویشتن فریشتگان بر گواه کرد ...

... زلف دو تاه و خال سیاهش بدید ماه

آمد ز چرخ و بوسه بر آن زلف و خال داد

آنی که آسمان خدم روزگار توست ...

... بختت جوان و تازه و عشرت دراز باد

از چرخ قسم تو همه تأیید و سعد بود

از دهر بهر تو همه شادی و ناز باد ...

... گویی ز عدم صورت جود و کرم آورد

بر درگه او چرخ میان بست رهی وار

در خدمت او چون رهیان سر به خم آورد ...

... تقدیر مگر بر قلمت راز گشادست

تا چرخ در غیب به او بازگشادست

ای بار خدای همه اعیان زمانه ...

... آن حصن به تدبیر صواب تو حصین باد

بر ناصح تو چرخ فزاینده مهر است

از حاسد تو دهر ستاینده کین باد ...

... دولت پیروز او را دهر سرکش نرم باد

همت میمون او را چرخ توسن رام باد

نقش کلک مشک بارش زیور ناهید باد ...

... خوش است مستی و آن روزگار بی خبری

که چرخ غاشیه مرد بی خبر کشدا

در نشست من آنگه گشاده تر باشد ...

... زیرا که گل صحبت او خار ندارد

با گریه شد این چرخ گهربار که آن بت

بی خنده همی لعل شکربار ندارد ...

... باد در صدر معالیش همه ساله بقا

تا بقا باشد بر چرخ مه و پروین را

... هرکجا نعمتی به چنگ آری

چرخ در بردنش شتاب کند

گر تو در خوردنش درنگ آری

... خواهد که به جای می بود در جامت

گر ماه ز چرخ بشنود پیغامت

آید به زمین و اوفتد در دامت

... جانها همه از طبع تو آمیخته باد

هر شور که در جهان برانگیزد چرخ

آن شور ز جعد زلفت انگیخته باد

... ور با تو ستاره ای دگرگون گردد

تیره شود و ز چرخ بیرون گردد

... جای صلوات باشد و جای سپند

احسنت زند ستاره از چرخ بلند

آن مادر راکه چون تو زاید فرزند

... رای تو چو آفتاب در برج جمل

گر خصم تو بر چرخ گریزد به مثل

در دامن عمر او رسد دست اجل

ای چرخ کمر مبند برکینه من

بگزار حق خدمت دیرینه من ...