گنجور

 
۱۲۹۸۱

میرزاده عشقی » نوروزی نامه » بخش ۵ - تبریک عید متضمن ستایش اعلی حضرتان پادشاه عثمانی و ایران خلدالله ملکها و مدح نظام السلطنه مافی

 

... وز او دستور خواهم در قرار عشق یار خود

بدو این سال نو سازم محول کار و بار خود

که خوش دارد مرا این عشق با پاکی و پیروزی ...

... چنین روز خوشی بنگر چگونه کرد کار ما

ز هر حیثی خوش اندر خوش نموده کار و بار ما

تو در این شهر یار ما و این دو شهریار ما ...

... بزن جامی به جام من چه خوش ضویی قدح دارد

که بر ایران و ایرانی مبارک عید نوروزی

میرزاده عشقی
 
۱۲۹۸۲

میرزاده عشقی » جمهوری نامه » بخش ۱ - جمهوری سوار،تفصیل جناب جمبول

 

... بنده را بر حضرت مولا ببخش

بار دیگر گر که کردم این چنین

کن برونم یکسر از این سرزمین ...

... با همان خر آمد از خانه به در

بار دیگر باز کاکا در رسید

تا نماید شیره اش را بازدید ...

میرزاده عشقی
 
۱۲۹۸۳

میرزاده عشقی » جمهوری نامه » بخش ۴ - جمهوری نامه

 

... دریغ از راه دور و رنج بسیار

نخستین بار سازیم آفتابی

علامت های سرخ انقلابی ...

... دریغ از راه دور و رنج بسیار

حقیقت بارک الله چشم بد دور

مبارک باد این جمهوری زور

ازین پس گوش ها کر چشم ها کور ...

... زده در بصره و بغداد چانه

که جمهوری شود این ملک ادبار

نه من گویم خودش کرده ست اقرار ...

... مهیا تلگرافات و شکایات

ز ظلم شاه و دربارش روایات

ز جمهوری اشارات و کنایات ...

... شب عید است و ما فرصت نداریم

سلام عید را بایست این بار

بگیرد حضرت اشرف به دربار

دریغ از راه دور و رنج بسیار ...

میرزاده عشقی
 
۱۲۹۸۴

صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

... صابر از این بی حقیقت مردم دنیا پرست

آنکه ننهاده است باری بر سر بار تو کیست

صابر همدانی
 
۱۲۹۸۵

صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

... اثر نبود بگفتاری که کردار از پی اش نبود

نهال نام نیک آن نیست کارد بار ننگ آخر

جهان با این فراخی بهر مشتاقان نمیدانم

چرا یکباره چون چشم حسودان گشت تنگ آخر

اگر آیینه دل تیره شد از زنگ غم صابر ...

صابر همدانی
 
۱۲۹۸۶

صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

تو را گفتم که همچون جان شیرین همدمم باشی

نه با اغیار بنشینی و سر بار غمم باشی

سخن با چهره ی بگشاده گو ابرو مکش در هم ...

صابر همدانی
 
۱۲۹۸۷

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲

 

... دید چو در دست تو افزار را

بار وبال است تن بی تمیز

روح چرا می کشد این بار را

کم دهدت گیتی بسیاردان ...

پروین اعتصامی
 
۱۲۹۸۸

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴

 

... سر و سامان که خواهد داد این بی خانمانی را

ز تیغ حرص جان هر لحظه ای صد بار میمیرد

تو علت گشته ای این مرگهای ناگهانی را ...

پروین اعتصامی
 
۱۲۹۸۹

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶

 

... در موسم گل ابر نوبهاری

بر سرو و گل و لاله اشکبار است

آورده ز فصل بهار پیغام

این سبزه که بر طرف جویبار است

در رهگذر سیل خانه کردن

بیرون شدن از خط اعتبار است

تعویذ بجوی از درستکاری ...

... خونابه روان همچو آبشار است

بار جسد از دوش جان فرو نه

آزاده روان تو زیر بار است

این گوهر یکتای عالم افروز ...

... ای روح سبک بر سپهر برپر

کاین جسم گران عاقبت غبار است

بس کن به فراز و نشیب جستن ...

... خوشنودی روزی سه و چهار است

بار و بنه مردمی هنر شد

بار تو گهی عیب و گاه عار است

اندیشه کن از فقر و تنگدستی ...

پروین اعتصامی
 
۱۲۹۹۰

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸

 

... گوش تو بر بیهده و ناسزاست

بار خود از دوش برافکنده ای

پشت تو از پشته شیطان دوتاست ...

پروین اعتصامی
 
۱۲۹۹۱

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱

 

... از رهزن ایام در امان است

ایمن نشد از دزد جز سبکبار

بر دوش تو این بار بس گران است

اسبی که تو را می برد به یک عمر ...

پروین اعتصامی
 
۱۲۹۹۲

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲

 

... بپوش روی ز آیینه ای که زنگاریست

بخیره بار گران زمانه چند کشی

ترا چه مزد بپاداش این گرانباریست

فرشته زان سبب از کید دیو بیخبر است ...

پروین اعتصامی
 
۱۲۹۹۳

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳

 

... درم آورد چو دینار نداشت

بار تقدیر به آسانی برد

غم سنگینی این بار نداشت

با گرانسنگی و پاکی خو کرد ...

... دانه جز دانه پرهیز نکشت

توشه آز در انبار نداشت

اندرین محکمه پر شر و شور ...

... آنکه جز بید و سپیدار نکشت

ز که پرسد که چرا بار نداشت

دهر جز خانه خمار نبود ...

پروین اعتصامی
 
۱۲۹۹۴

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴

 

... چون کند گشت خنجر فرصت فسان نداشت

آذوقه تو از چه در انبار آز ماند

گنجینه تو از چه سبب پاسبان نداشت ...

... در بحر روزگار که کنه و کران نداشت

آسوده خاطر این ره بی اعتبار را

پروین کسی سپرد که بار گران نداشت

پروین اعتصامی
 
۱۲۹۹۵

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶

 

... مشو ایمن چو دلی از تو مکدر گردد

توشه بخل میندوز که دود است و غبار

سوزن کینه مپرتاب که خنجر گردد ...

... که ز ما بی خبر این ملک مسخر گردد

دعوت نفس پذیرفتی و رفتی یک بار

بیم آن است که این وعده مکرر گردد ...

پروین اعتصامی
 
۱۲۹۹۶

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹

 

... هر دست دست موسی عمران نمی شود

کشت دروغ بار حقیقت نمیدهد

این خشک رود چشمه حیوان نمی شود ...

پروین اعتصامی
 
۱۲۹۹۷

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲

 

... ره عصیان ره مرگست بر آن مگذر

آشیانها به نمی ریخته این باران

خانمانها به دمی سوخته این اخگر ...

... تو هم ای شاخ بری آر که خوشتر شد

ز دو صد سرو یکی شاخک بار آور

چه شدی بسته این محبس بی روزن ...

... تو چه داری که توان برد بدان محضر

سود و سرمایه بیک بار تبه کردی

نشدی باز هم آگاه ز نفع و ضر ...

... بید خرما و تبر خون ندهد میوه

دیو طه و تبارک نکند از بر

خواجه آنست که آزاده بود پروین ...

پروین اعتصامی
 
۱۲۹۹۸

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳

 

... زندگی پر خطر و کار تو سرمستی

اهرمن گرسنه و باغ تو بار آور

عاقبت زار بسوزاندت این آتش ...

پروین اعتصامی
 
۱۲۹۹۹

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴

 

... ره مخوفست بپرهیز ازین خفتن

ابر تیره است بیندیش ز بارانش

شیر خواری که سپردند بدین دایه ...

... به تنوری که ندیدست کسی نانش

خرلنگ تو ز بس بار کشیدن مرد

چه بری رنج پی وصله پالانش ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۰۰

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶

 

... حرصت چراست خواجه اگر نیستی غلام

چندی ز بار گاه سلیمان برون مرو

تا دیو هیچگه نفرستد تو را پیام ...

پروین اعتصامی
 
 
۱
۶۴۸
۶۴۹
۶۵۰
۶۵۱
۶۵۲
۶۵۵