گنجور

 
۱۲۶۱

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۳۱ - عقد بستن بانو گشسب به جهت گیو (و) بردن بانو به خانه (و) ناقبول کردن بانو گشسب، گیو را واحوال آن

 

ببستند مه را به مریخ عقد

به مفلس بدادند آن گنج نقد ...

... ببردند مه را به خلوت سرای

چو شد بسته کابین آن دلگشای

چو در خلوت خاص شد گیو گرد ...

... نمود آن جهانجوی را دستبرد

بزد بر بناگوش او مشت سخت

بدان سان که افتاد از روی تخت

دو دست و دو پایش به خم کمند

ببست و به یک کنجش اندرفکند

به خود غره بودن هم از جاهلیست ...

... به گستاخی خویش دلخسته شد

زدلخستگی تنگ بربسته شد

به هرکاری چون بنگری در نهان

همانا کسی از تو به درجهان ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۶۲

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۳۲ - پیغام آوردن به نزدیک گودرز که گیو، بسته شده به دست بانو در شب اول

 

... که بانو به بیداد بگشاد دست

دو بازوی گیو دلاور ببست

چو بشنید گودرز برجست تفت

همان دم بر رستم گرد رفت

زبانوی از بستن گرد چیر

سخن گفت با پهلوان دلیر ...

... سرانجامشان است احوال نیک

چو در اولش بند سختی بود

سرانجامشان نیک بختی بود ...

... به خم کمندم گره با دو دست

تهمتن شد و باز کردش زبند

شده دختر از باب خوار و نژند ...

... من این را بکردم زگردان پسند

توهم مهربان شو در کین ببند

چو بشنید این بانوی سرفراز ...

... هرآن کس که قدرش نداند خر است

خدایا تو رحمت نما بنده را

به جنت رسانی نویسنده را ...

... به خواننده خواهم درود و سلام

تمام و کمال نوشته شد این داستان بانو گشسب بنت رستمپور زال سام

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۶۳

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۳۴ - رسیدن نامه نوشاد هندی به نزدیک شاه کیکاوس

 

... سه دختر بدم چون سه خرم بهار

ز من بستد آن دیو ناهوشیار

چو کاوس مان شهریاری کند ...

... چو کاوس جوید ز ما باژ و ساو

نخستین ز ما باج بستاند اوی

وز آن پس ز ما باج نستاند اوی ...

... خردمند جو تا کند نام او

نبرد ورا کس نبندد میان

نزیبد کس او را جز ایرانیان ...

... پدید آمده کرگدن سی هزار

چو شیران که از بند گردد یله

به کردار گوران به هر سو گله ...

... دبیر گرانمایه چون این سخن

فرو خواند آن نامه آمد به بن

دل پیر کاوس زان بردمید ...

... که ای نامداران زرین کلاه

هرآن کاو بدین کار بندد میان

برافروزد او نام ایرانیان ...

... بگیرم همان دیو ناسازگار

همان دخت نوشاد هندی ز بند

رهانم به فرمان شه ارجمند ...

... فرامرز یل روی من زنده کرد

مرا خرم و انجمن بنده کرد

همش رای و فرهنگ و هم هوش و سنگ ...

... نژاد وی از تخم جمشید شاه

به گیتی به کردار تابنده ماه

پدر بر پدر هر دو گرد و دلیر ...

... ز ایران و وز لشکر نامدار

فرامرز بستد همی ده هزار

ز زابل گزین کرد صد نامور ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۶۴

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۳۶ - وداع کردن فرامرز از نزد کاوس و تأسف خوردن رستم و پند دادن رستم،فرامرز را

 

پسر بار کرد و چو بربست کوس

سطخر گزین گشت چون آبنوس

به ماه دی برگ ریزان خروش ...

... که او یار هست و بود یار دوست

ز دخت کسان دیده بربند دل

که نیکو نباشد چو آن دلگسل ...

... چه باید کشی تنگی از مردمی

چه در دیو بستن به خون آدمی

چو دردی که پر مغز گلشن نهی ...

... ببر اندران رنج کشور ببخش

کمربستگان را همی زر ببخش

به هنگام کین هیچ گونه مخند

چو خندد شود کار شاهی به بند

سخن های شاهی همیدون بود ...

... بیندیش زان مار وآن تیره گرگ

به اندیشه و رای بربند کار

مگر بگذرد برتو این روزگار ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۶۵

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۳۷ - رفتن فرامرز به هندوستان در شهر نوشاد و پذیره شدن نوشاد وآمدن در شهر به عقب او

 

... نهاده به سر تاج و بر پیل جای

فروبسته برپیل جنگیش تخت

یکی تخت زیبا چو زرین درخت

پیاده شد او را ستایش گرفت

ابر بندگی ها ستایش گرفت

بدو گفت کای گرد فیروزگر ...

... بدان را دو چشم از رخت دور باد

جهان بنده و چرخ مزدور باد

بپرسید از آن کار و از روزگار ...

... برآورده یک یک همه پیکران

همه نقش شب کرده پرآبنوس

همه روز برچهره سندروس ...

... به کرسی دلیران والاگهر

کمر بسته نوشاد چون سروری

شده خیره در ماه سرو سهی ...

... زکید بداندیش ناکس سخن

همانا که آن هم نیاید به بن

سپاهش دلیر است و لشکر بسی ...

... که من کید را با سمن رخ که هست

بیارم به پشت فروبسته دست

بیارم همان گنج هندوستان ...

... نباید مرا لشکر و ساز وکوس

نه پیلان که گیتی کنند آبنوس

تو بنشین و با لشکری باده نوش

من و گرز و میدان کید و خروش ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۶۶

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۳۸ - رفتن فرامرز به جنگ کناس دیو (و) کشته شدن کناس به دست فرامرز

 

... بفرمود رفتن سوی مرغزار

گرانمایه نوشاد بربست رخت

بپیمود ره سوی مرغ و درخت ...

... همه برگ او سبز و بارش چو خوان

فروبسته در پیش شاخ بزرگ

چه شیر و چه ببر و چه یوز و چه گرگ ...

... بیامد به درگاه قصربلند

دو شیر ژیان دید بسته به بند

فرامرز شیر اندر آمد چو گرگ ...

... بدید اندر آن کاخ جای بلند

سه دختر نشسته چو تابنده خور

فکنده یکی فرش نرم از بلور ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۶۷

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۴۰ - رفتن فرامرز به جنگ گرگ گویا با بیژن و سوار شدن بیژن برگرگ (و) رفتن در کوه و کشته شدن گرگ به دست بیژن

 

یکی هفته زان گونه بد شادکام

برآن بستر از گرگ بردند نام

به نوشاد گفت ار بگویی رواست ...

... به تک آهوان در کبابت دهد

بفرمود بستن گرانمایه بار

کشیدن بنه سوی آن مرغزار

چو شد سوی هامون شبان و رمه ...

... دریغ آن چنان بیژن گیو گرد

که بر دیو بنشست و بادش ببرد

هر آن کس که بر دیو گردد سوار ...

... نگه کرد و آمد سوی دشت و غار

به هردشت و غاری که بد بنگرید

ز گرگ و ز بیژن نشانی ندید ...

... بدو گفت کای بیژن زورمند

فرود آی و بنشین به جای بلند

چو افزون شده مر تو را خون من ...

... برآورد از آن گنج بی رنج و بیم

کیانی کمر بر میان بست شیر

برون آمد از گنج خانه دلیر

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۶۸

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۴۲ - آمدن فرامرز در غار و دیدن گنج نوش زاد بن جمشید و سرگذشت آن

 

... بیامد یکایک سوی نردبان

دری دید بسته همی مرزبان

همه بند و زنجیر او برشکست

برآن مرمری بر فرا کرد دست ...

... بدان تخت زرین یکی خفته بود

به دیباش در چهره بنهفته بود

جهان پهلوان زان در افکند رخت ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۶۹

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۴۴ - رفتن فرامرز رستم به جنگ مار جوشا و کشته شدن مار به دست فرامرز

 

... فرامرز گفت ای دل آشفته مرد

مرا بیشه بنما و تو باز گرد

به نیروی یزدان همین اژدها ...

... چو پردخته شد زان همی در کران

دو زنجیر محکم ببست اندر آن

هیونان برآورد یکی بارکش ...

... به بر زد میان بیژن گیو و جست

کمر بست و آمد به خدمت نشست

بفرمود پوشیدنش ده حریر ...

... بدو گفت چون مار خیز و به تنگ

ببند این هیونان همی بی درنگ

چو بستی همین دستشان از ستیز

به اسب اندر آن زین میانه گریز ...

... فرود آمد و کردخارا رها

ببست آن گرانمایه هر دو هیون

عنان را بپیچید و آمد برون ...

... تن هر دو پوشیده شد پرنیان

ببستند زان پس کمر بر میان

عبیر و گلاب اندر آمیختند ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۷۰

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۴۵ - رفتن فرامرز و ایرانیان به جنگ کرگدن و کشته شدن کرگدن به دست فرامرز

 

... فرامرز گفت ای شه پر خرد

اگر کرگدن تیغ من بنگرد

زبیمش بریزند هریک سروی ...

... همه بیشه را آتش اندر زدند

چو زینشان همه بیشه ها بستندند

برفتند هریک به کردار کوه ...

... ندیدی تو گردان ایرانیان

که بندند هنگام کین چون میان

چنین یک به یک در چه این آورند ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۷۱

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۴۷ - گفتار اندر نامه نوشتن فرامرز برکید هندی(و) رفتن گستهم در هند

 

... به گفتار من سوی آن شهریار

یکی نامه بنویس الماس وار

دبیر آنگه کافور و عنبر گرفت ...

... پدر بر پدر پهلو و نامدار

کمربسته شاه کاوس کی

که دارد خجسته همین یال و پی ...

... بتان را سراسر تبه ساخته

جهان تیره از بند و شیران اوی

زپیلان فزون تر دلیران اوی ...

... زگرشسب وز اترد و جمشید

به شادی و کندی چو تابنده شید

پذیره شدش ناگهان نوشدار ...

... که خورشید با تیغ ایرانیان

نبندد همانا به کینه میان

دلیران لشکر چو بیژن دلیر ...

... که از صبح آن پاسخ نو کنم

خروش شبستان به هامون بریم

به دشت خوش و پاک گلگون کنیم ...

... سرانجامشان هم زکین شد سخن

به رزم گران داستان شد به بن

چو شد زعفرانی در و دشت هند ...

... چوهندی کم آید زایرانیان

سزد گر ببندد از ایشان میان

چنانم که ترسم من از گفتگوی ...

... برون شد ز درگاه او گستهم

دژم چهره بستی بر ابروش خم

هم از گرد ره شد سوی نامدار ...

... گرانمایه بیژن سوی میمنه

ابا شاه نوشاد چندین بنه

سوی میسره هوش ور گستهم

ابا نوشدار و دلیران به هم

زرسب گرانمایه دلبند توس

به قلب اندرون با علم بود و کوس ...

... بپوشم تو را جامه پرنیان

کزین خود نبندی به مردی میان

سمن رخ بدو گفت کای پارسی ...

... چو بفکنده شد حلقه در چین به چین

به بند اندر افتاد دخت گزین

بپیچید و افکند بر روی خاک

درآمد به خاک آن تن تابناک

ندم گرانمایه جنگی زرسب

فرو جست مانند آذر گشسب

ببستش دو بازی گرد جوان

کشان آوریدش بر پهلوان ...

... به گرد سنان لشکرستان به جوش

بفرمود کین را بسازید بند

ولیکن چو جانش کنید ارجمند ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۷۲

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۵۱ - جنگ گردن کید و همه هندیان با فرامرز و ایرانیان و گریختن کید و لشکراو

 

... درآمد به قلب سپاه بزرگ

به الماس ضحاک بنهاد دست

بسا پیکر مرد زو گشت پست ...

... بدان اژدها کس نیاویختند

وز آن پس بشد بیژن دیو بند

فتاد اندر آن لشکر شاه هند ...

... بزد گستهم تیز بر میمنه

شکست و ببردش یکایک بنه

همه دشت کین سر بد و یال و گوش ...

... که نوشد سنان و نگیرد گریز

بجای کباب و شرابست و رود

که گیرد می و در فرازد سرود ...

... به هرسو پیاده نبرد آورید

فرامرز یل چون بدو بنگرید

به شمشیر تیز اندر آورد چنگ ...

... فلارنگ جویان ز دشت نبرد

چو زان بستگان باز دانست کار

نشان جست و آمد سوی کارزار ...

... وزآن پس شگفتی ز دست ستور

کشیدند و بستند و کردند زور

بپیچید گرزم میانش به کین ...

... زابلق گرانمایه گرگین بجست

دو دستش به نیرو بپیچید و بست

به بالین او هندوان تاختند ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۷۳

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۵۳ - رسیدن فرامرز به شهر نیک نور و جنگ کردن فرامرز با نوشدار و گرفتار شدن نوشدار به دست فرامرز

 

... بشد تیز گرگین به کردار مست

دو دستش بپیچید بر پشت بست

چو شد مهتر هندوان پست و خوار ...

... کجا شیر پیچد به کوپال تو

ببستند آن شاه هندی به بور

بشد همچنان تا در نیک نور ...

... به خواهش گری پیش برده سمن

به گردان فروبسته تیغ و کفن

یکایک ببردند پیشش نماز ...

... سپاه گو مهتر نیک نور

یکایک ببستند زین بر ستور

چو شاهین که خیزد به پرواز صید ...

... که او را همی مثل و مانند نیست

بتان ار ز بن خورد باید نخست

وز آن پس ز دد کینه بایدت جست ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۷۴

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۶۱ - سؤال کردن فرامرز(و) پاسخ دادن پیر برهمن

 

... بگویی که روشن تر از شید چیست

به پاسخ بدو گفت تا بنده ای

ز خورشید رخشنده تر دیده ای ...

... دل پاک و صافی ز خورشید به

بدو در توان بستن امید به

دل تیره و زشت و ناهوشیار ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۷۵

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۶۸ - سخن گفتن دستور کید، فرامرز را

 

... ز چرخش غمی نیست کاوس کی

که چون تو کمر بسته ای تخت او

به گردون برآید همین بخت او ...

... که از ما رهی تر نیابی همی

ترا نیک خواهی کمر بسته ایم

وز آن پیش دستی جگر خسته ایم

اگر پهلوان دور گردد زکین

بپوییم و بنهیم سر بر زمین

بگفت و سرشک از دو دیده نوار ...

... خردمند و دانا و دانش پذیر

چو کاوس را کید بندد کمر

مرا مهتر است از گرامی پدر ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۷۶

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۷۱ - سخن گفتن فرامرز به جهت پذیرفتن دین یزدان و قبول نکردن کید

 

پس از هفته بنشست با انجمن

چو پروین گرانمایگان تن به تن

بفرمود تا هندوان سر به سر

یکایک بیایند بسته کمر

چو شد انجمن خیل هندوستان ...

... هر آن کس که او گشت یزدان شناس

جهید از بن تیغ و رست از هراس

هر آن کس که او بت نخواهد شکست ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۷۷

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۷۲ - پاسخ دادن کید هندی،فرامرز را(و) دین یزدان پذیرفتن او

 

... یکی خرقه سال خورده به بر

فرو بسته زنار ترکی به سر

کشیده ریاضت بسی سال و ماه ...

... خردمند یک سر قومی را کیان

بیامد چنان پیر زنار بند

به گفتار دانش یکی کاربند

سؤالی که داری به شکل زره ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۷۸

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۸۴ - پاسخ دادن برهمن و پذیرفتن برهمن کید هندی با جمله هندوستانیان،دین یزدان را از گفته فرامرز پور رستم

 

... پشیمان شد از زشت کردار خویش

به یزدان بنالید و پس سرنهاد

خروشی به گردان ایران فتاد

چو غلغلستان شد شبستان کید

بلرزید زین غم دل و جان کید ...

... چو کید آمد و گشت یزدان پرست

ز زنار بندی بشستند دست

زروی جهان جمله بت ها شکست ...

... چنان چون بباید ز جنگ آوران

بگو تا ببندد بدین کین کمر

که هم پهلوانست و هم نامور ...

... چنین تاج و تخت تو فرخنده باد

سپهر روان پیش تو بنده باد

بفرمود خسرو به سالار بار ...

... رده برکشیدند بر بارگاه

ببستند بر پیل رویینه خم

برآمد خروشیدن گاو دم ...

... چو بر پشت پیل آن شه نامور

زدی مهره بر جام بستی کمر

نبودی به هر پادشاهی روا ...

... پس پشت شیدوش بد با درفش

زمین گشته زان شیر پیکر بنفش

هزاران پس پشت او سرفراز ...

... سرش هفت همچون سر اژدها

تو گفتی زبند آمدستی رها

بیامد بسان درختی به بار ...

... سراسر برآور سرانشان به گرد

کسی کو به رزمت نبندد میان

چنان کن که او را نباشد زیان ...

... مکن ایمنی در سرای فسوس

که گه سندروس است و گه آبنوس

زتو نام باید که ماند بلند ...

... که تا ماند آن بر تو نفرین بود

در داد بر دادخواهان مبند

ز سوگند مگذر نگه دار پند ...

... دگر چون که زال آمد اندر میان

کمر بسته بد نزد تخت کیان

بآسوده شد سام از کارزار ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۷۹

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۸۷ - شبیخون زدن طورگ بر فرامرز و شکست خوردن طورگ

 

... رسیدند نزدیک ایرانیان

همه کینه را تنگ بسته میان

طلایه ز گردان ز بس تاختن ...

... برآمد خروش از یلان دلیر

ز بس دار و بند و بگیر و بکش

نماند هیچ با سروران تاب و هش ...

... به تندی بیامد پس پشت اوی

گرفتش کمربند مانند گوی

برآوردش از پشت زین چون پلنگ ...

... نبد جنگ را روزگار فریب

به دژ در شدند و ببستند در

سران بی کلاه و میان بی کمر

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۸۰

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۸۸ - نامه نوشتن طورگ به افراسیاب

 

... که ای نامدار و جهان پهلوان

به فرمان و رایت کمر بسته ایم

اگر تندرستیم و گر خسته ایم ...

... پر اندیشه بد جان مرد دلیر

سگالید تدبیر و بنشست دیر

که این رزم را چاره چون آورد ...

... از آن پس برفتند دو پهلوان

بدان راه بستند از کین میان

سپاه دگر خویشتن برگرفت ...

... بیامد به راه سیم درنشست

دل پرخرد را در اندیشه بست

طلایه فرستاد هر سو هزار ...

... هم آب روان و همان کشتمند

سواران گردنکش دیو بند

چرا سوی هامون گذارد سپاه ...

... شه تور فرمود تا شیرمرد

ببندد کمر سوی جنگ و نبرد

از آن نامداران خنجر گذار ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
 
۱
۶۲
۶۳
۶۴
۶۵
۶۶
۵۵۱