گنجور

 
۱۲۶۱

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۳

 

دی شاه بتان با رخ رنگین می رفت

بی اسب پیاده نغز و شیرین می رفت

شکر ز لبش پیل به بالا می ریخت ...

مجد همگر
 
۱۲۶۲

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹۷

 

مگذار که اغیار به راهت بینند

بر اسب چو برسپهر ماهت بینند

از گوشه ابر چادرت در مجلس ...

مجد همگر
 
۱۲۶۳

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵

 

... دیوانگان نترسند از صولت قیامت

بشکیبد اسب چوبین از سیف و تازیانه

صوفی و کنج خلوت سعدی و طرف صحرا ...

سعدی
 
۱۲۶۴

سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۱ - سرآغاز

 

... اگر طالبی کاین زمین طی کنی

نخست اسب بازآمدن پی کنی

تأمل در آیینه دل کنی ...

سعدی
 
۱۲۶۵

سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱۶ - حکایت برادران ظالم و عادل و عاقبت ایشان

 

... ستیز فلک بیخ و بارش بکند

سم اسب دشمن دیارش بکند

وفا در که جوید چو پیمان گسیخت ...

سعدی
 
۱۲۶۶

سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲۸ - حکایت پادشاه غور با روستایی

 

... شه این جمله بشنید و چیزی نگفت

ببست اسب و سر بر نمد زین بخفت

همه شب به بیداری اختر شمرد ...

... سواران همه شب همی تاختند

سحرگه پی اسب بشناختند

بر آن عرصه بر اسب دیدند شاه

پیاده دویدند یکسر سپاه ...

سعدی
 
۱۲۶۷

سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۵ - حکایت‌ِ عابد با شوخ‌دیده

 

... گدایی که بر شیر نر زین نهد

ابو زید را اسب و فرزین نهد

بر آشفت عابد که خاموش باش ...

سعدی
 
۱۲۶۸

سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۹ - حکایت حاتم طائی و صفت جوانمردی او

 

... که همتای او در کرم مرد نیست

چو اسبش به جولان و ناورد نیست

بیابان نوردی چو کشتی بر آب ...

... که دعوی خجالت بود بی گواه

من از حاتم آن اسب تازی نژاد

بخواهم گر او مکرمت کرد و داد ...

... بر آسود چون تشنه بر زنده رود

سماطی بیفکند و اسبی بکشت

به دامن شکر دادشان زر به مشت ...

... دگر مرکب نامور گو مباش

کسان را درم داد و تشریف و اسب

طبیعی است اخلاق نیکو نه کسب ...

سعدی
 
۱۲۶۹

سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۲۳ - حکایت

 

... فرو خورد خشم سخن های سرد

زرش داد و اسب و قبا پوستین

چه نیکو بود مهر در وقت کین ...

سعدی
 
۱۲۷۰

سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۲ - حکایت

 

... زره جامه کردیم و مغفر کلاه

چو ابر اسب تازی برانگیختیم

چو باران بلارک فرو ریختیم ...

سعدی
 
۱۲۷۱

سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۱ - سر آغاز

 

سخن در صلاح است و تدبیر و خوی

نه در اسب و میدان و چوگان و گوی

تو با دشمن نفس هم خانه ای ...

سعدی
 
۱۲۷۲

سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۴ - حکایت اندر معنی شکر منعم

 

ملک زاده ای ز اسب ادهم فتاد

به گردن درش مهره بر هم فتاد ...

سعدی
 
۱۲۷۳

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴

 

... وآنگاه قرب موسی عمرانت آرزوست

چون کودکان که دامن خود اسب کرده اند

دامن سوار کرده و میدانت آرزوست ...

سعدی
 
۱۲۷۴

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳

 

... توبه کارم توبه کار از عشق پنهان باختن

اسب در میدان رسوایی جهانم مردوار

بیش از این در خانه نتوان گوی و چوگان باختن ...

سعدی
 
۱۲۷۵

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - در ستایش شمس‌الدین محمد جوینی صاحب دیوان

 

... به قدر کن که نه اطلس کمست در بازار

مثال اسب الاغند مردم سفری

نه چشم بسته و سرگشته همچو گاو عصار ...

سعدی
 
۱۲۷۶

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۸ - در ستایش صاحب دیوان

 

... خلاف رای تو رفتن مگر ضلال مبین

مخالفان تو را دست و پای اسب مراد

بریده باد که بی دست و پای به تنین ...

... کمال فضل تو را من به گرد می نرسم

مگر کسی کند اسب سخن به زین به ازین

ورای قدر منست التفات صدر جهان ...

سعدی
 
۱۲۷۷

سعدی » مواعظ » مراثی » در مرثیهٔ سعد بن ابوبکر

 

... هر آنکه پای خلاف تو در رکیب آورد

به خانه باز رود اسب بی خداوندش

سعدی
 
۱۲۷۸

سعدی » مواعظ » مراثی » در زوال خلافت بنی‌عباس

 

... گریه بیهودست و بیحاصل بود شستن به آب

آدمی را حسرت از دل و اسب را داغ از سرین

نوحه لایق نیست بر خاک شهیدان زانکه هست ...

سعدی
 
۱۲۷۹

سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱۷

 

... نبود اختیاری ولی درفتادم

به میدان عشق تو در اسب سودا

همی تاختم تیز و در سر فتادم ...

سعدی
 
۱۲۸۰

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۱

 

مرکب از بهر راحتی باشد

بنده از اسب خویش در رنجست

گوشت قطعا بر استخوانش نیست

راست خواهی چو اسب شطرنجست

سعدی
 
 
۱
۶۲
۶۳
۶۴
۶۵
۶۶
۱۱۷