گنجور

 
۱۱۰۱

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۷

 

این اسم غنی و اول و آخر هم

محض نسب است ای برادر فافهم

قدوس و سلام غیر نسبی می دان ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۱۱۰۲

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۳۹

 

رحمی به دلم کن ای برادر

عود دل من ز خود روا بگذر

شاه نعمت‌الله ولی
 
۱۱۰۳

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۲۰۱

 

گر زان که تو پاکی ای برادر

هرگز ننهد تو را بر آذر

شاه نعمت‌الله ولی
 
۱۱۰۴

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۲

 

... اگر شب شب روند از فرط تلوین

بصحرا دزد و در خانه برادر

بدان از ماجرای ابن یامین ...

قاسم انوار
 
۱۱۰۵

قاسم انوار » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۹

 

ای برادر گر ره صورت روی

تا قیامت بوی معنی نشنوی ...

قاسم انوار
 
۱۱۰۶

قاسم انوار » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - بیان واقعه دیدن امیر تیمور

 

برادر عزیز را سعادت ابدی مساعد باد و برضا و لقانا رسیداز دنیا مرواد بالنبی وآله الامجاد روزی چندست که سلطان معشوق حقیقی از افق دل ربانی بر عاشقان کرشمهای عجب می کندگاهی بغمزه تشریف میدهد وگاهی بغم تهدید و من می گویمبیت

چون وصلت قاسم بخدا بی شکیست ...

قاسم انوار
 
۱۱۰۷

قاسم انوار » انیس العارفین » بخش ۴ - فی الندامة و التأسف وفیه معارف کثیرا

 

... آتش غم می خورد بی گاه و گاه

بر برادر ظلم بی حد کرده ام

بر بردار نیکه برخود کرده ام ...

قاسم انوار
 
۱۱۰۸

محمد کوسج » برزونامه (بخش کهن) » بخش ۸ - لشکر کشیدن برزو به سوی ایران قسمت اول

 

... به گستهم گفت ای گوی نیکبخت

ز بهر برادر میان را ببند

نباید که بر جانش آید گزند ...

... برفتند از آنجای پیروز و شاد

درفش و سپه با برادر سپرد

به جز گستهم هیچ کس را نبرد ...

محمد کوسج
 
۱۱۰۹

محمد کوسج » برزونامه (بخش کهن) » بخش ۱۰ - لشکر کشیدن برزو به سوی ایران قسمت سوم

 

... ز گودرز و خسرو چو بشنید راز

به پیش برادر همه گفت باز

که گودرز کشواد و خسرو به هم ...

محمد کوسج
 
۱۱۱۰

محمد کوسج » برزونامه (بخش کهن) » بخش ۱۸ - گرفتار شدن پهلوانان ایران به مکر سوسن مطرب

 

... مرا دل ازین هر دو بر بیم گشت

ز درد برادر به دو نیم گشت

بدو گفت رستم برو شادمان ...

محمد کوسج
 
۱۱۱۱

محمد کوسج » برزونامه (بخش کهن) » بخش ۲۲ - گفتار در گرفتار شدن گستهم به دست سوسن رامشگر

 

... که بگریزد از پیش من نره شیر

مرا طوس نوذر برادر بود

نترسم اگر دشمن آذر بود ...

محمد کوسج
 
۱۱۱۲

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

... ازین درم بمران زان که بی سبب نایم

سگان کوی ترا خوانده ام برادر خویش

به حال صوفی مسکین قلم بگرید زار ...

صوفی محمد هروی
 
۱۱۱۳

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

... ز عشق

چه ضرورست ای برادر من

نهان چگونه کنم ...

صوفی محمد هروی
 
۱۱۱۴

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - ترجیع زنان

 

... زن اگر هست دختر قیصر

ای برادر به سوی او منگر

زن درین روزگار هست بلا ...

صوفی محمد هروی
 
۱۱۱۵

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۹۶

 

... غافل مشو ز پختن بغرا که گفته اند

مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

آن کو نپخت کله وگیپا امید داشت ...

صوفی محمد هروی
 
۱۱۱۶

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۳۷

 

ز دیگ ترشی ای قسام روزی

به جا می کرد ترشی ای برادر

به ناگه دیدم اندر دیگ ترشی ...

صوفی محمد هروی
 
۱۱۱۷

نظام قاری » دیوان البسه » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - لغزی که در صفت میان بند گفته شده است

 

... بقچه دانست و جامه و ایزار

خواهرش شده و برادر او

کمرست آن بکوه کرده قرار ...

نظام قاری
 
۱۱۱۸

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۸۷ - سلطان ابوسعید فرماید

 

... گرو را دامان چون میدان نباشد گو مباش

ریش بارست ای برادر تسمه سنجاب و خز

گر بگرد آستین گردان نباشد گو مباش ...

نظام قاری
 
۱۱۱۹

نظام قاری » دیوان البسه » مناظرهٔ طعام و لباس » بخش ۱

 

... و نیز میدیدم که از آنطرف نان شکنان حق نشناسند و ازین جانب جامه دران ناسپاس چه لازم که مبالغه کنم و هر کجا کاسه لیسی و نوکیسه بتعصب و حمایت بر خیزند و معارضه نمایند که صدمن گندم ایشان ده من نان حاصل ندارد و از پنجاه من کتوی اینان پنج من پنبه برون نیاید دیگر انکه این عبد بطنان کشمش از پنبه دانه دوستر دارند اگر بغرض آش بر جامه ام بریزند چکنم

ای برادر سخن عروسی دان

که معین نداشت پوشش و خورد ...

نظام قاری
 
۱۱۲۰

نظام قاری » دیوان البسه » مناظرهٔ طعام و لباس » بخش ۵ - مکتوبی که صوف با صفوت باطلس بانصرت بخط ابیاری قلمی فرموده در لباس صاحب البسه

 

... مجرح دارایی او نخواهد کرد رختهای ابر یشیمینه نیمی عاشقی چندند که داغ اتو مینهند اگر چه بسمع عین البقر رسد گوید خبث حدقه میکنند برک نیز از و آوازی بر میآید و طبل زیر گلیم میزند سرپوش سخن در پرده میگوید فوطه نقش گرماوه است دامک شیب جامه هر زمان سراز سوراخی بر میاورد دستارچه گره تنگه بسته و از بخل که دارد نه بدست و نه بدندان باز نمیتوان کرد قماشهای زوده رنج باریک دارند نیمتنه و حنین و قباچه از قصوری که دارند منفعلند و در زیر جبه و فرجی و خرمی میگریزند نمد در گوشه افتاده و در مقامیست که نقش از زیلوچه برود و او از جا نرود رختهای صندوق عذر پوسیده میگویند شال درشت سخنی از بالای همه گفت که این مصادره چرا خودصفی الدین صوف نکشد هرکرا سوزنی در خود فرو نبرد جوالدوزی بر کسی نزند تکیه بر قول بالش و متکا نتوان کرد جامه خواب و نهالی دو نقش کلکند چادر شب صاحب فراشست جامهای کهنه را اکر آتش بزنی بوی لک برنیاید رختهای شسته میگویند از چه ترو خشک بهم گرفته اند اینها جامه مردم بگازر دادنست غرض شست و شوی ماست جامه دیگران دراشنان ما میشویند ما صد ازینان میپنداریم که آب میبرد چندانکه نظر میکنم این امر ریشه میان بندیست بدامن آنحضرت متعلق زینهار نه یقه مقلبست که باز پس پشت اندازند یا طره که باهمال فرو گذارند بمحفل الباس مشارالیه را بدست آرند و دستی رخت از جهه او مهیا دارند چون عاطفت و خطاپوشی معلوم بود زیادت اطناب نمیرود ظلل دامان مرحمت بر سرپوشیدگان مبسوط باد توقع که بخلعت جوابم مشرف فرمایند

ازینجانب برادر اعز اکرم الدین ارمک طال عمره سلام میرساند از آنجانب مقبول الخواص خاص خانشاهی سلام بخواند خواجه علم الدین میان بند سلام بخواند معلوم دارند که دیبای معلم شکوه کرده بود که جهه چشم زخم ریشه بمن نداد علم او بسردوش دوختم آغا شاه جامه زردوزی سلام بخواندبیکسی کمخا دامت عصمتها سلام بخواند گوییا خطایی دیده بود و چون مقنعه چین برابر و انداخته سخن چینانرا در حرم خاص راه نباید داد محرمان شب اندر روز والچی محرمات و خاتون شرب و دایه تافته و بردایه قطنی سلام بخوانند نگارشاه نرمدست سلام بخواند

در عصمت و طهارت خاتون نرمدست ...

نظام قاری
 
 
۱
۵۴
۵۵
۵۶
۵۷
۵۸
۹۵