اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴
... عروس فکرت او چون نقاب بگشاید
بر اسب فکرت چون رای او سوار شود
ز نفس ناقه گوی کمال برباید ...
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - مدح سلطان مظفرالدین قزل ارسلان
... عزمش بپشت باد برافکنده راحله
یعنی که بار اسب سبکبار خر کشد
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۳
... تا خواری و عزلتت نگردد یکسان
از اسب ریاضتت تو زین را مستان
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۴۹
... گر جمله خران دهر مرکب گردند
خر را حرکات اسب تازی نبود
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۴۱
... مکن کایینه اهی بر نتابد
رخت چون زین نهد بر اسب خوبی
عنان از هیچ شاهی بر نتابد ...
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۸۶
... گر نه مان بسته ترا ز چین قبا می خواهند
روز اسب و زره و تیغ و کمر می طلبند
شب شراب و قدح و زیر و دوتا می خواهند ...
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲
... بدست تو شوخ ستمگر فتادم
به میدان عشق تو در اسب سودا
همی تاختم تیز و در سر فتادم ...
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷
... منم کز مهربانی بر نتابم
بسم اسب تو اسیب خاری
بنامه گه گهی یاد آور از من ...
... سعادت یار تو در هر دیاری
ز هر گامی که اسبت برگرفته
گشاده چشمه یی در مرغزاری ...
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۱
دی گفت مرا اسب در آنت چه شکست
کاصطبل تو از زاویه های فلکست ...
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۴
دی اسب مرا گفت که نیکو نبود
کت خود غم اسب و علف او نبود
اسبی که برو نشینی و خاک خورد
آن اسب بجز که نقش زلو نبود
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۵۶
میآید و چهره از عرق تر کرده
چو کان بکفت و اسب ز جابر کرده
واندر رخم زلفهای گرد آلودش ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۲ - و له یمدح المولی رکن الدین مسعود حین انصرافه من خوارزم و یذکر ماجری
... که اندر ترفع هلاکش کند
بنعل سم اسب تو اقتدا
زهی نعت حلمت ززین الحصی ...
... توانگر که بد ساخته چون رباب
همه ساز و اسباب عیش از غنا
همش در جهان نام و آوازه بود ...
... ز دامن درازی بد اندر عنا
هم اسباب رزقش گره بر گره
هم ابواب دخل وی از تنگنا ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - و له ذوالرّدفین من الماضی الی المستقبل فی مدحه
... بباد پای روان بر سوار می آمد
بپای اسب وی اندر فقای گرد رهش
دل شکسته من زار وار می آمد ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - و قال ایضاً
... برآنکسی که بقصد سپاه بخل کفش
همیشه اسب سخا را بزیر زین دارد
برآنکه فکرت او در مجاری احوال ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۴۶ - و له ایضا یمدحه
... ولیک رونق فضلم فضول اقران برد
بسنگلاخ حسد اسبم ار بروی آمد
زغیرتی که فلک بر من پریشان برد
نه اولست که دهر اسب جور بر من تاخت
نخست نیست که جانم جفای حرمان برد
گر از جریدۀ تشریفم اسب مسقط شد
پیاده گوی توانم ز خر سواران برد
ازین حریفان دست هنر بدولت تو
بطرح اسبی هم می توانم آسان برد
کنون بتازگی آورده ام صداعی نو ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - وله یمدح الملک السّعیدسعدبن زنگی رحمة الله
... دل مجروح تودرسینه بزندان باشد
برو و خاک سم اسب اتابک بکف آر
که ترا آن بدل چشمۀ حیوان باشد ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - و قال ایضآ یمدح الصّدر السّعید رکن الدّین صاعد
... که خم گرفته قدش راست چون کمان آمد
بنعل اسب تو ماند هلال از این معنی
سریع سیرتر از جمله اختران آمد ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵۹ - وقال ایضا یمدح الاتابک الاعظم سعد بن زنگی طاب ثراواه اوان استخلاصه من المواخذه
... گران رکابی آرد بروی مردان رنج
سبک گریز بجز اسب را نرنجاند
از آن گرفته شود آفتاب گه گاهی ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - فی مرثیة ابنه لمّا هلک بالغرق
... گفتم آیا از چه اینها زودتر باز آمدند
او مگر از نازکی آهسته تر میراند اسب
یا خود ایشان از رهی دیگر مگر بازآمدند ...
... وه که چون نومید گشتم از همه اومیدها
چون مرا اسب و غلام او ز در باز آمدند
دوستان و یارکان بر عزم استقبال او ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۸۰ - وقال ایضاً یمدحه
... جرم هلال از بر این سبز پهنه چیست
مانا زسم اسب تو بر وی نشان رسید
حالی بذکر فتح ملک افتتاح کرد ...
... ایمن زدزد فتنه بخسبدکنون جهان
کز تیغ هندوی ملکش پاسبان رسید
گرخون گرفت خنجرخسروشگفت نیست ...