اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۶
مست است و عرض آتش رخسار می دهد
خورشید را گداخت که را بار می دهد
خط از رخش دمید و هنوز آه می کشیم
داریم خضر و تشنگی آزار می دهد
شد موج خیز شعله غبارم چو درد می
ساقی هنوز باده سرشار می دهد ...
... هرگز به نا امیدی امشب نبود اسیر
این نخل خشک ما چه شبی بار می دهد
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۳
... پرورده غم زنده جاوید برآید
گر بار تمنا به دلت بارگران است
بگذار که امید تو نومید برآید ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۰
ساغری دارد به کف هر قطره باران بهار
فیض ساقی گشته مفت باده نوشان بهار
عیش بر هم می خورد خوی لطافت بار کیست
از هوا غافل مشو جان تو و جان بهار ...
... خانه بر دوش هوای اوست جولان بهار
در نظر هر قطره باران چراغ دیگر است
ابر را پروانه کرد آخر چراغان بهار ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۵
... ز شیرین کاری فرهاد خوشتر
ز بار منت عالم نشستن
به زیر خنجر جلاد خوشتر ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۸
... بد مستیم ز توبه بیجا وبال تر
آهم غبار جلوه و اشکم شرر نسب
آیینه از جمال تو پر خط و خال تر
ابر غبار تربت ما ذره بار شد
خورشید جلوه های رسا بی زوال تر ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۸
... هر دلی را که کرد عشق خراب
نکند زیر بار تعمیرش
کی زشیرین طلب نماید کام ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۶
تا به کس روشن نسازم کفر ایمان بار خویش
همچو شمع از خلق پنهان کرده ام زنار خویش ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۱
... ما را به خاک رهگذری کرد روشناس
در زیر بار منت پیشانی خودیم
طعن حسود بت پی آزار ما کم است ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۳
بار امید و ناز قناعت نمی کشیم
جز منت اثر ز محبت نمی کشیم ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۸
... پرواز جنون دارد بال و پر بد مستان
آن بار ندامت را این بار ملامت را
ناصح سگ هشیاران زاهد خر بد مستان
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۴
... خویشتن را به کوی او دیدن
گل عمر ابد به بار آرد
چمن آرزوی او دیدن ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶
... نیاید گر بهار از پی که پیدا می کند ما را
اگر دل زیر بار غم نباشد بیم رسوایی است
سبک روحی خجل از کوه و صحرا می کند ما را
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۹
شد فزون بیغم شکست خاطر دلگیر ما
کو خراجی تا کند بار دگر تعمیر ما
در بیابان جنون خضریم کز سودای عشق ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶۶
داغ مهر دوستانم کینه دشمن کجاست
کاروان بار منت گشته ام رهزن کجاست
راحت آتش پرستان خانه زاد آفت است ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۲۱
... طره آمیخته با عقد گهر بر رویش
گلبن ناله زنجیر به بار آمده است
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۸۳
... می کند گاهی تغافل در کمین صید دل
بار شیرین می دهد نخلی که دارد ریشه تلخ
با گل رعنا نماید شبنم یکدل دو رو ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۸۵
... هنوز در ره لیلی سپند می روید
ز بار منت نشو و نما گریزان است
نهال همت عاشق بلند می روید
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰۳
... چون نهال خشک عریانی لباسم گشته است
همچو گلبن زیر بار خلعت گل نیستم
سلطان باهو » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
... کفر ثانی گر بدانی بالیقین
تا نه پرسی بار دیگر کفر چیست
کفر ثالث را ز حق جان مرا ...
سلطان باهو » غزلیات » شمارهٔ ۳۵
... اهل حق را دوستی با غیر حق باشد حرام
غیر مفرد کس نیابد بار در درگاه دوست
هان تو از اموال و از اولاد فارغ شو تمام
کس نگردد بهره ور با دوستی این هر دو چیز
قصه کوته مرد مفلس باش باری والسلام