گنجور

 
اسیر شهرستانی

بار امید و ناز قناعت نمی کشیم

جز منت اثر ز محبت نمی کشیم

نه گنج آرزویی و نه رنج حیرتی

قارون نمی شویم و ریاضت نمی کشیم

حرفی رقم ز نسخه عالم نمی کنیم

در چشم خلق سرمه عبرت نمی کشیم

در صیدگاه ناز تو بسمل نمی شویم

تا انتقام خویش ز فرصت نمی کشیم

کی می شویم محرم خاک رهش اسیر

تا توتیای گرد کدورت نمی کشیم