ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۱
به راه دین نبی رفت ازان نمی یاریم
که راه با خطر و ما ضعیف و بی یاریم
چو روز دزد ره ما گرفت اگر به سفر ...
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۲
... نه چون عیسی بود هر کس که باشد مادرش مریم
ز راه شخص ماننده است نادان مرد با دانا
چنان کز دور جمع سور ماننده است با ماتم ...
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۴
... زی اهل طیلسان و عمامه و ردا شدم
گفتم که راه دین بنمایند مر مرا
زیرا که ز اهل دنیا دل پرجفا شدم ...
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۷
... مامیز چنین زهر و شهد برهم
بر راه به دین اندرون برد راست
زین خم چه جهی بیهده بدان خم ...
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۳
... ازیرا نظیرم همی کس نیابد
که بر راه آن رهبر بی نظیرم
کنون رهبری کرد خواهند کوران ...
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۴
... همچو ایشان لامحاله من خرم
مر مرا بر راه پیغمبر شناس
شاعرم مشناس اگرچه شاعرم ...
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۵
... ز فرزند او خلق را رهبری است
که ما بر پی و راه آن رهبریم
سر و افسر دین حق است و ما ...
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۸
... گر به دین مشغول گشتم لاجرم
رافضی گشتم و گمراه نام
دست من گیر ای اله العالمین ...
... آن به حلم و علم و حکم و عدل تام
جز به راه نردبان علم او
نیستت راهی بر این پرنور بام
بی بیانش عقل نپذیرد گزاف ...
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۹
... دین و دنیا نه گزاف است نیابد ز خدای
جز که فرزند براهیم کس این ملک عظیم
بگزین زین دو یکی را و مکن قصه دراز ...
... تات میخواره رفیق است و رباخواره ندیم
چون به گوش آیدت از بربطی آن راهک نو
روی پژمرده ت چو گل شود و طبع کریم ...
... آنگه آگاه شوی چون بخوری درد ستیم
سپس دیو به بی راه چنین چند روی
جز که بی راه ندانی نرود دیو رجیم
جز که بیمار و به تن رنجه نباشی چو همی ...
... حرم آل رسول است تو را جای که هیچ
دیو را راه نبوده است در این شهره حریم
سخن حجت بر وجه ملامت مشنو ...
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۲
... نیست پذیرفته صلات و صیام
دامن او گیر وزو جوی راه
تا برهی زین همه بؤس و زحام ...
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۳
... فعل بدش کرد زشت و فاسق و ملعون
راه تو زی خیر و شر هر دو گشاده است
خواهی ایدون گرای و خواهی ایدون ...
... روزن و پرهون چو بسته گشت خیانت
راه نیابد بسوی گوهر مخزون
منگر سوی حرام و جز حق مشنو ...
... توبه کن از هر بدی به تربیت دین
جانت چو پیراهن است و توبه چو صابون
زنده به آبند زندگان که چنین گفت ...
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۵
... رفتند به جمله یار کانت
بپسیچ تو راه را و هلا هین
زیرا که پل است خر پسین را
در راه سفر خر نخستین
نو گشته کهن شود علی حال ...
... مر عنبر و عود را ز سرگین
بشتاب و بجوی راه این باغ
گر نیست مگر به چین و ماچین ...
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۶
... ای شده فتنه به زمین و زمان
چند چپ و راست بتابی ز راه
چون نروی راست در این کاروان ...
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۹
... چو ره زی شهر دین آموختندم
نتابم راه سوی دشت عصیان
ز دیوان زرق و دستان شان نخرم ...
... بدان را از بدی ها باز دارم
وگرنی خود بتابم راه ازیشان
نگویم زشت و بد را خوب و نیکوست ...
... به دنیا در نه درویشم نه چاکر
به دین اندر نه گمراهم نه حیران
خداوند زمان و قبله خلق ...
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۰
... گر مسلمانی به دین اندر برو
بر طریق و راه خیر المرسلین
بر ره آن رو به دین کوت آفرید ...
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۲
... بنوشته به خط خدای فرقان
لیکن ننمایت راه هارون
تا باز نگردی ز راه هامان
دیوان برمیدند چون بدیدند ...
... من شیعت اولاد مصطفی ام
در دین نروم جز به راه ایشان
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۳
... همچو خالی از یقین بر روی ظن
نور راه کهکشان تابان درو
چون به سوده لاجورد اندر لبن ...
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۴
... دامن با آستینت برکش و برزن
توشه تو علم و طاعت است در این راه
سفره دل را بدین دو توشه بیاگن ...
... راست نهاده است بر تو سنگ فلاخن
دام به راهت پرست شو تو چو آهو
زان سو و زین سو گیا همی خور و می دن ...
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۶
... نیک دان باید همیت اکنون شدن ای نیک دن
راه زد بر تو جهان و برد فر و زیب تو
چند خواهی گفت مطرب را فلان راهک بزن
چون سمن شد بر دو عارض مشک شم شمشاد تو ...
... آن سخن کز دین برون باشد چه باشد هین و هن
گر به دل بینا شده ستی راه دینی پیش توست
گاه از این سو گاه از آن سو چونت باید تاختن ...
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۷
... سر من جز که سر زانوی من بالین
ای برادر به چنین راه درون مرکب
فکرتت باید و از عقل بدو بر زین ...
... گر سفر باید کردن به مثل تا چین
سوی چین دین من راه بیاموزم
مر تو را گر نکنی روی چنین پرچین ...
... دین عروست بس و دل خانه و علم آیین
راه ظاهر پسرا راه ستوران است
ناصبی از من ازین است جگر پر کین ...