... در آوازه بیرون ز اندازه ام

بپیچید در چرخ آوازه ام

شدی زنده سعدی خدای سخن ...

... شرف بخش نژاد آریایی

دو تا گردیده چرخ پیر را پشت

پی پوزش به پیش نام زردشت ...

... که شاید خواستن از پاسبانان پاسبانی را

شهنشاها شهنشاهی به چرخ معدلت ماهی

به نام ایزد که آگاهی رموز ملک رانی را ...

... آشفته شد به دیده عشاق خواب ها

استارگان تافته بر چرخ لاجورد

چونان که اندر آب ز باران حباب ها ...

... درگوش مشتری شده آواز چنگ ها

بر چرخ زهره خاسته بانگ رباب ها

فصلی خوش و شبی خوش وجشنی مبارکست ...

... وز پی جوانی پهلوان زیبا رخ و دیبا سلب

بگرفت چرخ واپسین و افشرد زانو بر زمین

چون جسته شیری از کمین بر پشت نخجیر از غضب ...

تا شدم خویگر به رفتن راست

چرخ کجرو به کشتنم برخاست

راست نتوان سوی بلندی رفت ...

... برق پاسوخته ای براثر ناوک او

چرخ پرگرد رخی در عقب لشکر اوست

رتبتش پیدا ز اسرار حسین منی است ...

... آنکه انگشت جلالش از پی انگشتری

مهر را مهر نگین و چرخ را چنبر گرفت

هان خداوندا تو را انگشتری بخشید شاه ...

... دامن اگر برزند رای فروزان او

اختر تابان چرخ سر به گریبان برد

نیزه بروید چو موی بر تن شیر دژم ...

... چون اژدهای مخرفه اوبار

چرخ از ستاره کرد مجرد

نه مشتری بماند و نه عوا ...

... چون شمعی از میانه معبد

جادوی چرخ ملعبه برچید

گشت زمانه گشت مجدد ...

... هماره تا ز خراسان دوباره تیغ زند

سوار چرخ که در خوروران به خون غلتید

تو شاد باش و ز فضل و ادب حمایت کن ...

... همیشه تا نتوان ماه را بکتان بست

هماره تا نتوان چرخ را به چنبرکرد

مدار چرخ به کام تو باد زانکه خدای

برآستان تو صد چون سپهر چادرکرد ...

... به سر نهدگل آن راکه پارخار آورد

نمانده بس که برآرد ز خاک چرخ بلند

که را به خاک بیفکند وخاکسارآورد ...

... خلاف زهره که چون تاج زر پدید آمد

نجوم تافته نعش برکمرگه چرخ

چو تکمه بند دوال کمر پدید آمد ...

ویحک ای افراشته چرخ بلند

چند داری مر مرا زار و نژند ...

... سوی آبادان رود کاین گونه فرمان کرده اند

دستگاه برق تمبی چرخ گردانست راست

کز نفوذش چرخ ها را جمله گردان کرده اند

تا به آبادان ز نفتون در چهل فرسنگ راه ...

... به فراخای جهان ژرف یکی چاه زدند

چرخ داران سپهر از مدد بارخدای

آتش اندر تن اهریمن بدخواه زدند ...

... زبن رو همی خروشد و سیلی زند به خاک

از چرخ برگذاشته فریاد رود رود

بنگر یکی به منظر چالوس کز جمال ...

... که کان رادی و فرزانگی خراسان بود

سخن فروش کشیدی سخن به دکه چرخ

متاع فضل بدین پایه بر نه ارزان بود ...

... این چنین کید از رفیقان دوروی آمد پدید

شکوه ام از کید چرخ و خصم بد اختر نبود

دوستان دور قدر خدمتم بشناختند ...