گنجور

 
۹۵۲۱

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۵۰۵

 

... قمری به سر سرو نگر تا دانی

آن بار ازین می کشد این ناز ازان

قدسی مشهدی
 
۹۵۲۲

قدسی مشهدی » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۲ - حمد و نعت

 

... به کشمیر ملاحت ده سراغم

درین بستان سرا گر بار یابم

ز صنعت ره به صنعت کار یابم ...

قدسی مشهدی
 
۹۵۲۳

قدسی مشهدی » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۳ - تعریف ملک کشمیر و آب و هوای آن

 

... نمکدانی بود بر خوان دنیا

درین گلشن نمی یابد خزان بار

بهار این چمن باشد وفادار ...

... که دل را از کدورت می کند پاک

درین گلشن نباشد شیشه را بار

ز رنگ گل بود پیمانه سرشار ...

... نگاری بر ورق گر صورت خار

ز تاثیر هوا گل آورد بار

نم باران درین صحرای پر نم

نشاند گرد اما بر دل غم ...

... که شد تا پشم نرگس مردمک دار

شده دست چنار از فیض باران

چو دست اهل همت گوهرافشان ...

... به مینا گر کند فیض هوا کار

ببالد چون کدوی تازه بربار

روان می شد به روی سبزه اش باد ...

قدسی مشهدی
 
۹۵۲۴

قدسی مشهدی » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۶ - بازآمدن به تعریف کشمیر

 

... ز نخل پایه پایه بسته منبر

به گرد کوه چون بار صنوبر

شد از سرو و صنوبر ناپدیدار ...

قدسی مشهدی
 
۹۵۲۵

قدسی مشهدی » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۱۴ - تعریف نورباغ

 

... که حسن پنجه خورشید را برد

شکسن شاخ را دل کی دهد بار

هوا گو مومیایی را نگه دار ...

قدسی مشهدی
 
۹۵۲۶

قدسی مشهدی » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۱۹ - تعریف باغ بیگم‌آباد

 

... نسازد غنچه را تا گل عماری

نچیند باغبان اینجا گل از بار

که یاد چیدن گل بردش از کار ...

قدسی مشهدی
 
۹۵۲۷

قدسی مشهدی » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۲۳ - در تعریف پیرپنجال

 

... که عینک می نهم بحر تماشا

به سیر باغ روزی یافتم بار

که خار از گل ندانستم گل از خار ...

قدسی مشهدی
 
۹۵۲۸

قدسی مشهدی » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۲۵ - در توصیف باغ جهان‌آرای اکبرآباد

 

... نهال سیب او چون قامت یار

نمی آرد به جز سیب ذقن بار

بلندی های سروش بد مبیناد ...

... که بلبل غنچه شد در پهلوی گل

در او آب بقا یک جویبارست

هوایش را دم عیسی غبارست

ز شوق نرگسش چشم بتان مست ...

... صبا کرد آتش گل را چنان تیز

که شاخ گل شد آتشبار گلریز

نماند از غایت سبزی درین باغ ...

... فشاند بلبلش چون گرد گیسو

ز بار منت افتد ناف آهو

به خاکش هم گرفتارست بلبل ...

... بقا چون صورت دیوار حیران

اگر زین در غباری خیزد از جای

بماند سال ها چون چرخ بر پای ...

... ز ابر رحمتی بود این گلستان

که بر وی ریختی گوهر چو باران

غلامان درش کیوان و برجیس ...

... زهی خاک جنابت تاج فغفور

غبار آستانت سرمه حور

کسی نشنیده دولتمند چون تو

پدر این مادر آن فرزند چون تو

به دولت باد دایم بارگاهت

بود لطفا پدر پشت و پناهت ...

قدسی مشهدی
 
۹۵۲۹

قدسی مشهدی » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۳۲ - مذمّت مدح خسان و فواید هجو ایشان و مذمّت شعرای طامع و کاذب

 

... عقده گشا گشت ز گیسوی فکر

معنی باریک گزیدم بسی

چون مژه مو در خره چیدم بسی ...

... هرکه خورد مشتم و گوید سخن

مشت خورد بار دگر بر دهن

نیم کش از خاک چو برداشت سر ...

... راه چو کشتی به شکم طی کنند

خوار به چشم همه کس چون غبار

دیده چو عینک دو ولی رو چهار ...

قدسی مشهدی
 
۹۵۳۰

قدسی مشهدی » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۳۳ - در شکایت از احوال خود و ستایش عشق

 

... پیکرم از رشته زبون تر شده

دل ز گره بار صنوبر شده

کس نکند رقص به روم و به چین ...

... تیر نی از ناله نی خوشترست

چند غبار دل ایران شوم

چند کنم صبر و پشیمان شوم ...

... سوی دکن رفته فروکش کنم

آب دکن شویدم از دل غبار

بندر صورت شوم آیینه وار ...

... آنچه به جز عشق تو را حاصل است

گر همه جان است که بار دل است

عشق نکویان ز جهان کم مباد ...

قدسی مشهدی
 
۹۵۳۱

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۲

 

... که اول سخن زاد و آخر جهان

سخن را همین بس بود اعتبار

که ناشی شد اول ز پروردگار ...

... نی کلک ازین مایع نفع و ضر

گهی زهر بار آورد گه شکر

زبان گاه ازو نرم و گاهی درشت ...

قدسی مشهدی
 
۹۵۳۲

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۴

 

... سخن بافتن عالمی دیگرست

چو باریک افتاد راه اندکی

به منزل برد بار از صد یکی

به زر کی فروشد سخن اهل دید ...

... یکی را به شمشیر گیرد خراج

به یاد کفش گر ببارد سحاب

شود چون صدف پر ز گوهر حباب ...

... زهی سحرپرداز معنی نگار

که از شاخ خشک آورد میوه بار

که دیده چنین تند سنجیده ای ...

قدسی مشهدی
 
۹۵۳۳

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۶

 

... که دوری به نزدیکی آرد پناه

به راهی که یک بار پیموده است

ز نزدیکی خود ره آسوده است ...

... به صحرا به ریگ روان شد فرو

غبار سمش سرمه چشم باد

متاع درنگ از شتابش کساد ...

قدسی مشهدی
 
۹۵۳۴

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۷

 

... شکسته ست از سایه اش آسمان

همین است اگر هست بار گران

چو عکسش به دریا شود خودفروش ...

... که جای گلی بر جلش یافته

رود راه باریک را خوش چنان

که بارند سیل از مژه عاشقان

به نیرنگ بر کرده نقش پلنگ ...

... چو سیمرغ بر قله کوه قاف

ز بس شد گران بار از مغز هوش

فرو برد سر گردنش را به دوش ...

... ز شورش جهان گشت دریای شور

غبار آنقدر سوی افلاک شد

که قطب فلک مرکز خاک شد ...

قدسی مشهدی
 
۹۵۳۵

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۸

 

... شود گرم هنگامه رست خیز

زمان فتنه بار و زمین فتنه خیز

ز سرنیزه سرسبز عالم چنان ...

... ز پیکان پرخون جهان لاله زار

به سر ابر شمشیر شد ژاله بار

ز پیکان نشتررسان دم به دم ...

... به دوش هژبران ز گرد نبرد

کمان پشت خم کرد از بار گرد

گسست آنقدر زهره پردلان ...

... دم سرد شمشیرش آرد به جوش

مبارز سپر بر سپر بس که بافت

پی بردن جان اجل ره نیافت

به کوشش مبارز چنان بی دریغ

که مو بر بدن ها کشیده ست تیغ ...

... نگردد کسی را ز برنا و پیر

ز نیروی باران تیر از هوا

کند سبزه تیغ نشو و نما ...

قدسی مشهدی
 
۹۵۳۶

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۹

 

... به گیتی جز این تیغ گوهرنگار

که دیده رگ ابر یاقوت بار

که از پا درآمد ز مردان جنگ ...

... کند زخم این تیغ از بخیه عار

رفو کی پذیرد لب جویبار

زبانش به گوش اجل گفته راز ...

... خیالش به دل چون برابر شود

دل از زخم بار صنوبر شود

چو حرفش کند بر زبان ها گذار ...

... پی طعنه برجش به چندین زبان

چها گفته درباره آسمان

لب خندقش بسته از سحر دم ...

قدسی مشهدی
 
۹۵۳۷

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱۰

 

... به گردون نوردی ازان است طاق

که یک بار پیموده راهش براق

ز پیرامنش اختران نیک بخت ...

... ولی مهر را کوته از وی کمند

گذشته ز برج فلک باره اش

شکسته فلک شیشه بر خاره اش ...

قدسی مشهدی
 
۹۵۳۸

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱۱

 

... ز کلکش چنان ریخت نقش شراب

که باران نریزد چنان از سحاب

ز تردستی کلک معجزبیان ...

... ز بس ابر پاشیده بر خاکش آب

غباری ندارد هوا جز سحاب

نسیمش برون آرد از شاخسار ...

... شکفتن بغل کرده بر غنچه باز

چنان شد ز گل بار گلبن گران

که افکند از شاخ مرغ آشیان ...

... زلالش چو آلایش آشکار

تواند که شوید ز دل ها غبار

جواهرنشان گشته دیوار و در ...

... بخیلی که در خلوت او نشست

ز آلودگی شست یکباره دست

شب و روزش آتش بود زیر پای ...

قدسی مشهدی
 
۹۵۳۹

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱۲

 

... ز روزن کند گر به آبش نگاه

غبار سبل شوید از چشم ماه

درون و برون را سحاب و چمن

که شوید غم از دل غبار از بدن

ز شبنم عنان بهارش به دست ...

... به تردستی از خشت گیرد عرق

ز گرمی در و بام او قطره بار

که دیده ست یک جا تموز و بهار ...

قدسی مشهدی
 
۹۵۴۰

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱۵

 

... طریق ادب را نکو پاس دار

که نخل ادب دولت آرد به بار

تواضع به رفعت رساند نصب ...

قدسی مشهدی
 
 
۱
۴۷۵
۴۷۶
۴۷۷
۴۷۸
۴۷۹
۶۵۵