گنجور

 
۹۴۰۱

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۵۱ - مختوم نیشابوری قُدِّسَ سِرُّه

 

وهو السید المظلوم الامیر المختوم جدش از سادات مدینه طیبه بوده به عزم زیات مشهد مقدس رضوی به خراسان توجه نمود در نیشابور متأهل گردید سید در آنجا متولد و به نیشابوری مشتهر شد پس از تکمیل علوم و تحصیل رسوم به خدمت جناب امیر شاه قاسم الانوار تبریزی رسید و در خدمت آن جناب به مقامات بلند و حالات ارجمند وصول یافت اهل خراسان به خدمتش اعتقاد و اعتماد تمام داشتند و نقش اخلاص و ارادت وی بر لوحه خاطر می نگاشتند وی را با امیر غیاث الدین علی ترخان تعلقی ظاهر گردید و رساله محبت نامه به جهت وی در سلک انتظام و اختتام کشید بالاخره صاحب غرضان زمان جناب سید را تکفیر نموده حسب الامر شاهرخ بن تیمور اذیت و آزار موفورش رسانیدند و بعد ازمحبوسی های بسیار از حبس رهانیدند و اخراج بلد کردند و روغن گداخته بر فرقش ریختند و روشنی آن شمع را به کثرت روغن خاموش کردند آن جناب در سنه ۸۳۰ وفات یافت و به جنت شتافت شاه قاسم انوار مرثیه ای در فوت وی فرمود غرض از اعاظم اصفیا و عرفاست تیمنا و تبرکا بعضی از اشعارش نوشته شد

قصیدة فی الحقایق و المعارف الحقانیة و المقاصد العرفانیة ...

... به کار خود شده مشغول و در خود گشته ناپیدا

حقیقت در همه ساری به سان آب در بستان

شده هر یک به ذات خویشتن یکتای بی همتا ...

... وگر در دل هواداری به دوزخ می روی حقا

مشو غافل ز حال خود مآل خویش را بنگر

چنان مستغرق خود شو که ایمن گردی از غوغا ...

... قیوم وجود است و هم او اصل وجود

در هر اسمی اگرچه خود را بنمود

از اسم کجا شود مسمی معدود ...

... بر تخت حیات جاودان شاه شوی

در راه طلب بنده درویشان باش

تا در دو جهان قبول الله شوی

رضاقلی خان هدایت
 
۹۴۰۲

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۵۳ - نعمت اللّه کهسانی قُدِّسَ سِرُّهُ العَزیْزُ

 

وهو غوث الواصلین و فخر العاشقین شاه نورالدین نعمت الله بن عبدالله بن محمدبن عبداللبه بن موسی بن یحیی بن هاشم بن موسی بن جعفر بن صالح بن محمد بن جعفر بن حسن بن محمد بن جعفر بن محمد بن اسماعیل بن ابی عبدالله بن محمدالباقر بن علی بن الحسین بن علی علیه السلام آباء و اجداد آن جناب از شهر حلب به کنج و مکران آمده و وی در سنه ۷۳۱ در قصبه کهسان مناعمال هرات متولد شده علوم ظاهری از رکن الدین شیرازی و شمس الدین مکی و سید جلال الدین خوارزمی و قاضی عضدالدین فراگرفته در بیست و چهار سالگی در مکه معظمه به خدمت قطب الاقطاب شیخ عبدالله یافعی که صاحب کتاب روضة الریاحین و در النظیم و نشر المحاسن و ارشاد و تاریخ است رسیده و ارادت گزید قطب الدین رازی را نیز در مکه دریافت و سلطان حسین اخلاطی مصری را دیده از او درگذشت و در سراب تبریز سید قاسم ملقب به قاسم الانوار را در صغر سن به خدمت سید آوردند و نظر لطف از وی دیده مدت ها درخراسان و هرات به سر بردند و پس به کوهبنان کرمان آمدند و سیدزاده بزرگوار سید برهان الدین خلیل الله فرزند آن جناب در آن ولایت متولد شدند چندی هم به تفت یزد توقف فرمودند و مولانا شرف الدین علی یزدی و خواجه صاین الدین علی ترکه اصفهانی به خدمت سید رسیدند و به اشاره او مسافرت مصر و شام گزیدند

جناب سید وقتی به شیراز آمده اند سید ابوالوفا و سید محمود مشهور به داعی و حافظ شیرازی و پدر علامه دوانی و شیخ ابواسحق بهرامی و علامه شریف جرجانی شرف خدمت او را دریافتند اجمالا این که جناب سید نعمت الله از مشاهیر عرفا و اولیا بوده جامع علوم عقلیه و نقلیه و صاحب مراتب ذوقیه و کشفیه مدت ها در سمرقند و کوه صاف که در نواحی بلخ واقع است مجاهده می نمود در کرامات و خوارق عادات مشهور عالم و در علو پایه و سمو مایه مسلم معاصر امیر تیمور و شاهرخ بوده و جمعی کثیر را تربیت فرموده جناب شاه داعی الله شیرازی به خدمتش ارادت تمام داشت و شاه قاسم انوار نقش اخلاصش بر لوح دل می نگاشت

شیخ آذری طوسی خرقه از او پوشیده و مولانا فضل الله سید نظام الدین احمد شیرازی باده معرفت از او نوشیده در تشیع آن جناب کسی را مجال تردید نیست و در بزرگواری وی خاطری را یارای تشکیک نه دولتشاه سمرقندی و قاضی نورالله ششتری نوشته اند که همه همواره از اطراف به خدمت جناب سید هدایا می آورده اند و وی بی شبهه تصرف می کرده است امیر تیمور از این معنی سؤال نمود سید مضمون حدیث ولوکانتالدنیا دما عبیطا لایکون قوت المؤمنین الا حلالا را جواب فرموده امیر در مقام امتحان برآمده خوان سالار خود را امر نمود که از ممر حرامی طبخی به جهت سید ترتیب دهد خوان سالار به درب دروازه رفته پیرزنی بره ای می آورد به ظلم از او گرفته با طعام پخته به پیش سید آورد امیر از او پرسید که این طعام حلال یا حرام است گفت بر من حلال است و بر شما حرام امیردرغضب شد مقارن این حال عجوزه داوری به پیش آورده که مراپسری بود به سرخس رفته در باب او متوحش بودم شنیدم که سید نعمت الله ولی به هرات آمده نذر کردم که اگر پسرم از سرخس باز آید این بره را به جهت سید ببرم

پسرم باز آمد و بره را به جهت سید نعمت الله می آوردم درب دروازه یکی از ملازمان به ظلم و ستم از من گرفت بعد از تقریر مطلب اخلاص امیر افزود مجملا شعبهایاز سلسله معروفی که به حضرت امام ثامن می پیوندد به نام وی مشهور است چنانکه شعبه ای به نام سید محمدنوربخش نوربخشیه و شعبه ای به نام ابونجیب سهروردی سهروردیه اند و علی هذا القیاس مرقدش در قریه ماهان معروف است سنه ۸۳۲ وفات یافت گویند سن شریفش به صد و چهار سال رسیده بوده چنان که عارف اسرار وجود تاریخ فوتش را یافته اند و در تواریخ نوشته اند و جنت الفردوس نیز تاریخ فوت اوست مرقد آن جناب در ماهان از آثار شهاب الدین احمدولی دکنی است که در دکن سید را به خواب دیده اخلاص به هم رسانیده از آنجا اخراجات فرستاده بنای مرقد سید را در کمال متانت نهادند و فقیر به زیارت آن رسیدم آن جناب را رسالات بسیار است و گویند عدد آن به سیصد رسیده این فقیر شصت و دورساله عربی و فارسی آن حضرت را جمع نموده ام و حاضر است و دیوان آن جناب مکرر زیارت شده تیمنا و تبرکا از اشعار آن جناب قلیلی در این کتاب ثبت خواهد شد

منقصایده علیه الرحمة ...

... هر نقش خیالی که ترا غیر نماید

تعبیر کن آن را که خیال تو به خوابست

٭٭٭ ...

... ٭٭٭

تو بسته زروزن گشته ای و کشته آن

تو را ز مردی مردان پارسا چه خبر ...

... ٭٭٭

آبست که در شیشه شرابش خوانند

با گل چو قرین شود گلابش خوانند ...

... گر عالم سر لی مع الله شوی

داننده راز بنده و شاه شوی

گر صورت و معنی جهان دریابی ...

... عین وحدت ظهور چون فرمود

بحر در قطره رو به ما بنمود

گر هزار است و گر هزار هزار ...

... قطره دریاست چون به دریا شد

قطره و موج و بحر و جو آبند

عین ما را به عین ما یابند

نقد گنجینه قدح ماییم ...

... جز یکی در دو کون دیگر کو

إنه ظاهر بنا فینا

هو معنا فأنظروا معنا ...

... اول آن مقام تجرید است

غرق آبند عالمی چو حباب

ظاهرش ساغر است و باطن آب ...

... از من و تو دویی هویدا شد

نور رویش به چشم ما بنمود

چون بدیدیم نور او او بود ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۴۰۳

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۵۶ - نظامی گنجوی قُدِّسَ سِرُّه

 

وهو نظام الدین ابومحمد الیاس بن یوسف بن موید القمی اصلش از تفرش قم و موطنش گنجه بوده لهذا به شیخ نظامی گنجوی شهرت نموده سلسله ارادت وی به جناب شیخ اخی فرج زنجانی که از مشاهیر مشایخ است می رسد و از آغاز شباب معاشرت و مجالست اعاظم و سلاطین را قبول نفرمود و در زاویه خود منزوی بود و خواقین هوشیار و سلاطین روزگار به خدمتش مشرف و از صحبتش مستفیض می شدند و هر یک از مثنویات خود را به استدعای یکی از ایشان گفته گویند قزل ارسلان امتحانا لباطنه به خانقاه وی رفته شیخ مقصد وی را دریافته تجمل باطنی وحشمت معنوی خود را به وی نمود چنانکه سلطان خدم و حشم او را بیش از خود دیده و از جلال آن جناب ترسیده به ادب هرچه تمام تر به محفل رفته به اشارت او نشسته بعد از اندک ساعتی دید که آنچه دید مانند عالم همگی نمودی می بود و بجزا او احدی در میانه نبود شیخ بر سجاده به تلاوت مشغول و خود بر روی خاک مسکن دارد از این کرامت از اهل ارادت شد غرض اگرچه به سبب معارف و حقایق شاعری پایه ای دون به جهت اوست اما در این فن مرتبه اعلی دارد وفاتش در سنه ۵۹۶ این اشعار از آن جناب است

منقصایده فی المعارف و الحقایق ...

... هندویی را دزد خوانی هندویی را پاسبان

چند ازین سلطان و سلطان از تو سلطان بنده تر

بنده او شو که آن شد صاحب سلطان نشان

پرده بردار از زمین بنگر چه بازی می رود

با عزیزان زمانه زیر پرده هر زمان ...

... که فرشته با شیاطین نکند هم آشیانی

ز گناه و عذر بگذر بنواز و رحمتی کن

به خجالتی که بینی به ضرورتی که دانی ...

... وز همه چون باد تهی دست باش

یک درم است آنچه بدان بنده ای

یک نفس است آنچه بدان زنده ای ...

... حکم چو بر عاقبت اندیشی است

محتشمی بنده درویشی است

حجله همان است که عذراش بست

بزم همان است که وامق نشست ...

... لعبت بازی پس این پرده هست

ورنه بر او این همه لعبت که بست

دیده و دل محرم این پرده ساز ...

... هم دل و هم دل که سخن در دل است

بنده دل باش که سلطان شوی

خواجه عقل و ملک جان شوی

سرو شو از بند خود آزاد باش

شمع شو از خوردن خود شاد باش ...

... دست قوی تر ز تو بسیار گشت

خواه بنه مایه و خواهی بباز

کانچه دهند از تو ستانند باز ...

... مرا حیرت بدان آورد صد بار

که بندم اندرین بتخانه زنار

ولی چون کرد حیرت تیزگامی ...

... طلسمی بر سر گنج الهی است

طلسم بسته را با رنج یابی

چو بشکستی به زیرش گنج یابی ...

... آنچه زو بگذری و بگذاری

چند بندی و چند برداری

نیست چون کار بر مراد کسی ...

... غلطی یا غلط همی خوانی

بنگر اول که آمدی زنخست

آنچه داری چه داشتی به درست ...

... دو در دارد این باغ آراسته

در و بند ازین هر دو برخاسته

درآ از در باغ و بنگر تمام

ز دیگر در باغ بیرون خرام ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۴۰۴

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۶۱ - ناظر کازرونی علیه الرحمة

 

اسم شریفش میرزا عبدالحسین و در شیراز سکونت داشتند علوم صوری و معنوی حاصل کرده بود و عمر شریف خود را به ریاضات و عبادات شرعیه مصروف می نمود پیر طریقت و ارشاد وی جناب مولانا عبدالرحیم بن یوسف الدماوندی است که از اکابر علما و عرفا و ازمشایخ سلسله علیه نوربخشیه بوده و جناب میرزا از متأخران این طایفه است شیخ محمد اسماعیل بن شیخ عبدالغنی شیرازی ارادت به او داشته رسالات نیکو دارد و این چند بیت تیمنا و تبرکا از اونوشته شد

من ندانستم از اول که چنین کاری هست ...

... در گردش خامه اش صور معتبر است

منگر تو به صورت و به معنی بنگر

هر صورت آن معنی ای جلوه گر است ...

... نگشود ز کاردل به این ها گرهی

بستم کمری تنگ پی خدمت خلق

رضاقلی خان هدایت
 
۹۴۰۵

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۳ - افضل کاشی نَوَّر اللّه مَرقده

 

... تا گوهر جان در صدف تن پیوست

از آب حیات صورت آدم بست

گوهر چو تمام شد صدف تا بشکست

بر طرف کله گوشه سلطان ننشست

گویند سبب انقطاع بابا آن بود که راه مهر جوانی خیاط پیشه را می پیمود بابا را ادب از اظهار عشق مانع آمده و معشوق را حجاب حسن حجاب شده مدت دو سه سال از این معنی درگذشت و اظهار محبت در میانه ظاهر نگشت و آن جناب به همین که گاهگاهی به جمال محبوب نظاره می نمود از وصال مطلوب قانع بود روزی آن جوان را در دکان خود ندید و در جست و جویش به هر سو دوید و استحضار یافت که معشوق با بعضی از جوانان و شیرین زبانان به گلگشت گلستان دلشاد و از یاد باغبان گلزار حسن خویش آزاد است آن جناب نیز نهانی به باغ رفته و در گوشه ای آرمید و گفتگوی معشوق را می شنید که با رفیقان می گفت که مدت سه سال است که همه روزه مردی در برابر دکان من می نشیند و دزدیده به سوی من می بیند همانا در دلش از عشق من خاری و با خیال جمال منش کاری است و چون من می دانم که ایام وصال را کوتهی و هر وصالی را به فراقی منتهی است در این عرض مدت در صحبت جسمانی را بر روی او بسته و با نهایت آشنایی روحانی در دکان بیگانگی نشسته ام

بابا از استماع این سخنان صیحه ای زده مدهوش شد معشوق با جوانان به جانب وی دوید بابا را شناخته خود را بر قدمش انداخته از بندگان او گردید و آن جناب بعدها ترک و تجرید گزید و رسید به آنچه رسید به خدمت مشایخ عهد شتافت و یافت آنچه یافت رسالات حکمت دلالات وی بین الحکماء و العرفا عزیز القدر و خضر راه سالکان منشرح الصدر است اسامی آنها که فقیر دیده بدین موجب است رساله آغاز و انجام جاودان نامه ره انجام ینبوع الحیات عرض نامه مدارج الکمال بالجمله مرقدش در قریه مرق منتوابع کاشان و این رباعیات از نتایج افکار ایشان است

رباعیات ...

... بی منت دیده خلق عالم دیدن

بنشین و سفر کن که به غایت خوبست

بی زحمت پا گرد جهان گردیدن ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۴۰۶

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۵ - اشراق اصفهانی نَوَّرَ اللّهُ رَوْحَهُ

 

وهو زبدة الفضلا و قدوة الحکما میر محمد باقر داماد والد ماجد ایشان میر شمس الدین محمد شهیر به داماد است وجه تسمیه به این لقب به اینکه داماد مجتهد مغفور شیخ علی عبدالعال عاملی بوده گویند شیخ مذکور جناب ولایت مآب را در خواب دید حضرت به شیخ فرمودند که صبیه خود رادر حباله نکاح میرشمس الدین درآور که از وی فرزندی ظاهر خواهد شد که وارث علوم انبیاء و اوصیا باشد شیخ به موجب اشارت غیبی و بشارت لاریبی به فرموده عمل نمود پس از چندی صبیه شیخ فوت شد شیخ از این معنی متحیر و متفکر بود مجددا در عالم رؤیا از حضرت امیرالمؤمنینؑبه عقد صبیه دیگر مأمور آمد لهذا پس از چندی میر محمد باقر به وجود آمد و به تدریج عالمی عامل و حکیمی فاضل گردید و به مدارج علیا و معارج اقصی رسید گویند از جمله ریاضات او یکی آن بود که چهل سال پهلو بر بستر نگذاشت العلم عندالله آن جناب در حکمت تصانیف عالیه دارد مانند کتاب صراط المستقیم و کتاب قبسات و افق المبین و مثنوی موسوم به مشرق الانوار در برابر مخزن الاسرار دارند آخر الامر در نجف به حق پیوست

رباعیات ...

... کودک نتوان به مهد از شیر برند

بر من نتوان بست به زنجیر دلت

وز تو نتوان دلم به شمشیر برند ...

... این دیر فنا را سر آبادی نیست

اندر ره سیل خانه بنیاد مکن

٭٭٭ ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۴۰۷

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۱۶ - انوری ابیوردی

 

حکیم اوحدالدین از فضلای زمان و از حکمای اوان خود بوده ظهورش در انتهای ملک ملکشاه و ابتدای دولت سلطان سنجر سلجوقی بوده و مداحی آن سلطان را نموده در طریق شعر و شاعری طرزی مرغوب و طوری مطلوب داشته و در این سیاق همت بر تتبع ابوالفرج رونی می گماشته با رشید الدین وطواط و ادیب صابر و امیر معزی و جمعی از فصحای شعرای آن عهد معاصر بوده ادیب را تمجید نموده در فن ریاضی مهارت کلی حاصل کرده و مردم را به احکام وی وثوق بوده حکم به طوفان بادی کرده و تخلف یافته و ابنای زمان برو شوریدند گویند ظهور جنگیزخان را ما دل به آن حکم داشتند که طوفان وار باعث ویرانی دیار گردید به هر صورت به اغوای حکیم سوزنی سمرقندی فتوحی شاعر با وی کید کرده قطعه در هجو بلخ گفته و به نام حکیم شهرت داد بلخیان از حکیم رنجیده و حکیم را از بلخ اخراج کردند آخر یافتند که قطعه از فتوحی است و اکنون در دیوان حکیم می نویسند غرض احوال و اقوال او مشهور عالم است و اشعارش شاعران را مسلم در تذکره ها اشعار حکیم مندرج است و دیوانش هم بسیار اما چون فقیر بیشتر اشعاری که متضمن حقیقتی و نصیحتی است قلمی می نماید و از ابیات شاعرانه چشم می پوشد از ضبط قصاید و مدایح معذور است به چند بیتی حکیمانه از عالم نصایح و چند قطعه حاکی بر حکمت و موعظه و قناعت اکتفا کرده و العذر عندالکرام مقبول گویند در اواخر حال تایب شد سلطان او را طلب کرده حکیم نپذیرفت و این قطعه را که در صفت تجرد خود گفته و مطلعش این است به سلطان فرستاد

کلبه ای کاندرو به روز و به شب ...

... کسی ز چون و چرا دم همی نیارد زد

که نقش بند حوادث ورای چون و چراست

اگرچه نقش همه امهات می بندند

درین سرای که کون و فساد و نشو و نماست ...

... به روز راحت شکر و به شب ز رنج شکیب

فی الشکایة عن ابناء الزمان

ربع مسکون آدمی را بود دیو و دد گرفت ...

... چند گویی فتح بابی کو و یارانی کجاست

من ترا بنمایم اندر حال صد بوجهل جهل

گر مسلمانی تو تعیین کن که سلمانی کجاست ...

... نه به بازوی خاک و آب من است

نیست مر بنده را زبان جواب

جامه و جای من جواب من است ...

... آدمی و بهیمه هر دویکی است

کافران را که آدمی نسبند

نص بلهماضل ازین معنی است ...

... ایضا من قطعاته

نشنیده ای که زیر چناری کدو بنی

برجست و بر دوید بروبر به روز بیست ...

... ٭٭٭

خدای کار چو بر بنده ای فرو بندد

به هرچه دست زند رنج دل بیفزاید ...

... چو اعتقاد کند کر کسش نباید چیز

خدای قدرت والای خویش بنماید

به دست بنده ز حل و ز عقد چیزی نیست

خدای بندد کار و خدای بگشاید

٭٭٭

آن کس که به صد خون جگر شد هنر آموخت

وز دور قمر گوبنشین خون جگر خور

پیغام زنان می بر و دیبای به زرپوش ...

... رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز

تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی

نی گوشهکنجی و کتابی بر عاقل ...

... ای برادر خویشتن را صفه ای دان همچنان

هم به سقفی نیک عالی هم به بنیادی قوی

باری ار آن نیمه پرنقش نتوانی شدن ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۴۰۸

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه

 

وهو فخرالمتألهین خواجه شمس الدین محمد الحافظ بن شیخ کمال الدین شیخ غیاث الدین آبا و اجدادش از علما و فضلا بوده اند و خود تحصیل مراتب حکمیه پیش مولانا شمس الدین عبدالله شیرازی که از معاریف فضلاست نموده و ظهورش در زمان دولت آل مظفر بوده حکیمی است صاحب مایه و عارفی است بلندپایه از فحول محققین و از اماجد کاملین صاحب علم الیقین با شیخ عماد فقیه و شاه نعمة الله ماهانی و شیخ علی کلاء شیرازی و زین الدین خوافی و شاه داعی الله و سید ابوالوفای شیرازی و جمعی کثیر از عرفا و فضلا معاصر بوده ولی ثابت نیست که نسبت ارادت به کدام کامل درست نموده اشعار حکمت آثارش چنان در دل هر طایفه نشسته که اکثر فرق مختلفه او را هم مسلک خویش دانسته اند وقتی در محفل یکی از عرفا مذکور شد که جامی در نفحات نوشته که حافظ پیری نداشته فرمود که اگر بی پیر چون حافظ توان شد کاش مولوی جامی هم پیر نداشتی بعضی گویند که این بیت خواجه حافظ در جواب بیت سید نورالدین نعمت الله ماهانی قدس سره دلالت کند بر اخلاص او به خدمت سید زیرا که سید نعمت الله ولی گفته است

ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم ...

... آیا بود که گوشه چشمی به ماکنند

به هر صورت در جلالت قدر خواجه مجال سخن نیست از سخنانش ظاهر است که مشرب عالی داشته و دیوان معرفت بنیانش در همه آفاق رایت شهرت افراشته او را جهت جذبه بر سلوک غالب و روش رندی را طالب بوده چنان که سلطان احمد جلایر مکرر التماس مجالست وی کرده مقبول نیفتاد و وقتی که امیر تیمور او را ملاقات نمود لباس وی در کمال اندراس بود مجملا فرزانه ای است یگانه و مدقق و فاضلی است بینا و محقق وفاتش در سنه ۷۹۱ واقع گردید مضجعش در خارج حصار شیراز زیارتگاه ارباب نیاز است دیوانش ابیات ملحقه بسیار دارد گویند شاه قاسم انوار اغلب دیوان ایشان را مطالعه می فرموده اگرچه فی الحقیقه همگی اشعار دیوان آن جناب عارفانه واقع شده لیکن بنا بر تنگی حوصله این کتاب به بعضی از آن قناعت شد

فی الغزلیات ...

... رو به سوی خانه خمار آرد پیر ما

عقل اگرداند که دل دربند زلفش چون خوش است

عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما ...

... ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست

بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است

ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست ...

... از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت

این راه را نهایت صورت نمی توان بست

کش صدهزار منزل بیش است در بدایت ...

... شیدا ز آن شدم که نگارم چو ماه نو

ابرو نمود و جلوه گری کرد و روببست

حافظ هر آنکه عشق نورزید ووصل خواست

احرام طوف کعبه دل بی وضو ببست

٭٭٭ ...

... معشوقه عیان می گذرد بر تو ولیکن

اغیار همی بیند از آن بسته نقاب است

٭٭٭ ...

... جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی

غبار ره بنشان تانظر توانی کرد

ثواب روزه و حج قبول آن کس راست ...

... ٭٭٭

در میخانه ببستند خدایا مپسند

که در خانه تزویر و ریا بگشایند ...

... در حیرتم که باده فروش از کجا شنید

پند حکیم عین صوابست و محض لطف

فرخنده بخت آنکه به سمع رضا شنید ...

... یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد

هر شبنمی در این راه صد بحر بی کران است

دردا که این معما شرح و بیان ندارد ...

... ٭٭٭

بگشای تربتم را بعد ازوفات و بنگر

کز آتش درونم دود از کفن درآید ...

... چون ره آدم خاکی به یکی دانه زدند

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند ...

... تو ببین در سر شوریده چه ها می گردد

هرکه دل در خم چوگان سر زلف تو بست

لاجرم گوی صفت بی سر و پا می گردد ...

... شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد

بنده طلعت آن باش که آنی دارد

در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز ...

... نه هر که سر بتراشد قلندری داند

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن

که خواجه خود روش بنده پروری داند

٭٭٭ ...

... ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا

گو بیا سیل غم و خانه زبنیاد ببر

سعی نابرده در این راه به جایی نرسی ...

... تا برم گوهر خود را به خریدار دگر

راز سربسته ما بین که به دستان گفتند

هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر ...

... به قول مفتی عشقش درست نیست نماز

ز خوف بادیه دل بد مکن ببند احرام

که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز ...

... دست ما کوتاه و خرما بر نخیل

یا بنه بر خود که مقصد گم کنی

یا منه پا اندرین ره بی دلیل ...

... چنین که در دل من داغ زلف سرکش تست

بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم

به هر نظر بت من جلوه می کند لیکن ...

... به گدایی به در خانه شاه آمده ایم

سبزه خط تو دیدیم ز بستان بهشت

به طلب کاری این مهر گیاه آمده ایم ...

... در خرقه ازین بیش منافق نتوان بود

بنیادش ازین شیوه رندانه نهادیم

٭٭٭ ...

... طایر قدسم و از دام جهان برخیزم

به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی

از سر خواجگی کون ومکان برخیزم ...

... من که بی نام جهانم چه صلاح اندیشم

اعتقادی بنما و بگذر بهر خدا

تا درین خرقه ببینی که چه نادرویشم ...

... او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود

کام بستانم از او یا داد بستاند ز من

چندانکه گفتیم غم با طبیبان ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۴۰۹

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۳۰ - خاقانی شیروانی

 

وهو افضل الدین ابراهیم بن علی النجار الحقایقی کنیتش ابی بدیل است و بی بدل و عدیل است حکیمی است فاضل و فاضلی است کامل شاعری است عاقل و سالکی است واصل خود گوید

بدل من آمدم اندر جهان سنایی را ...

... ٭٭٭

طفلی هنوز و بسته گهواره فنا

مرد آن زمان شوی که شوی از همه جدا ...

... دیر ازکجاو خلعت بیت الله از کجا

فتراک عشق بند به دنبال عقل از آنک

عیسی ات دوست به که حواریت آشنا ...

... مرا دل پیر تعلیم است و من طفل زبان دانش

دم تسلیم سر عشره سر زانو دبستانش

همه تلقینش آیاتی که خاموشی است تأویلش

همه تعلیمش اشکالی که نادانی است برهانش

نخست از من زبان بستد که طفل اندر نوآموزی

نه چون نایش زبان بایدنه چون بربط زبان دانش ...

... برفتم پیش شاهنشاه همت تا زمین بوسم

اشارت کرد دولت را که بالاخوان و بنشانش

به خوان سلوتم بنشاند و خوان حاجت نبود آنجا

که اشکم چون نمک بودو رخ زرین نمکدانش ...

... فلک هم تنگ چشمی دان که برخوان دفع مهمان را

زروزوشب سگی بسته است خوانسالار ایوانش

نترسی زین سگ ابلق که درانده است پیش ازتو ...

... سلیمانی مکن دعوی نخست این دیو انسی را

بکش یا بنده کن یا کار فرما یا برون رانش

چو جان کارفرمایت به باغ انس خواهد شد ...

... که خوش نبودچوشاهنشه ز غربت وا به ملک آید

بمانده خواجگان دربند و او فارغ ز دیوانش

نه درویش است هر کو تاج سلطانی هوس دارد ...

... چون به یکی پاره پوست شهر توانی گرفت

غبن بود در دکان کوره و دم داشتن

همت و آنگه ز غیر برگ ونوا خواستن ...

... دندانه هر قصری پندی دهدت نو نو

پند سر دندانه بشنو ز بن دندان

گوید که تو از خاکی ما خاک توایم اینک ...

... از نوحه جغد الحق ماییم به درد سر

از دیده گلابی کن درد سر ما بنشان

آری چه عجب داری کاندر چمن دنیا ...

... گفتی به کجا رفتند آن تاجوران اینک

ز ایشان شکم خاک است آبستن جاویدان

خون دل شیرین است این می که دهد رزبن

ز آب و گل پرویز است این خم که نهد دهقان ...

... بی نمکی تعبیه است در نمک خوانی او

گوهر خود را بدزد از بن صندوق او

یوسف خود را برآر از چه زندان او ...

... دل از تعلیم غم پیچد معاذالله که بگذارم

که غم پیر دبستان است و دل طفل دبستانی

چو آزادند درویشان ز آسیب گران باری ...

... من قطعاته فی النصیحة

خاقانی از حدیث زمانه زبان ببست

کز هرچه هست به ز زبان کوتهیش نیست ...

... آن کس که به زرقوی است رایش

زر بنده شمر نه زر خدایش

زر چیست جز آتشی فسرده ...

... پر سست مکن به پور سینا

دل در سخن محمدی بند

ای پور علی ز بوعلی چند ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۴۱۰

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۴۵ - سنائی غزنوی قُدِّسَ سِرُّه

 

و هو شیخ الحکیم العارف الکامل ابوالمجد مجدود بن آدم الغزنوی از اعاظم محققین و افاخم مدققین است عم زاده رضی الدین لالای غزنوی است و مرید شیخ ابویوسف یعقوب همدانی ظهورش در زمان سلاطین غزنویه و مدت ها مداح سلطان ابراهیم غزنوی بوده سبب انتباهش در کتب مسطور و در افواه مذکور وی را بین الحکما و العرفا پایه اعلی و کمالش از کلامش پیداست بهرام شاه غزنوی خواست که همشیره خود را به وی دهدابا فرمود و قبول ننمود مولوی معنوی در شأن او گفته

ترک جوشی کرده ام من نیم خام ...

... ز طاعت جامه ای برساز بهر آن جهان ورنه

چومرگ این جامه بستاندتوعریان مانی و رسوا

ترایزدان همی گوید که دردنیا مخور باده

تراترسا همی گوید که در صفرا مخورحلوا

ز بهر دین بنگذاری حرام از حرمت یزدان

ولیک از بهر تن مانی حلال از گفته ترسا ...

... به حرص ارشربتی خوردم مگیرازمن که بدکردم

بیابان بود و تابستان و آب سردو استسقا

به هرچ ازاولیا گفتند ارزقنی ووفقنی ...

... بام سوراخ و ابر طوفان بار

چون ترا از تو پاک بستانند

دولت آن دولت است و کار آن کار

با چنین چارپای بند بود

سوی هفت آسمان شدن دشوار ...

... علم داند به علم نکند کار

علم کز تو تور ا بنستاند

جهل زان علم به بود بسیار ...

... بی نمازی مسبحی را زار

در بن چاه بین سر سرهنگ

بر سر دار بین تن سردار ...

... از پی این کیمیا خالی شد از زر عیار

ای بسا غبنا که اندر حشر خواهد بود از آنک

هست ناقد بس بصیر و نقدها بس کم عیار ...

... چون پلنگی بریمین داری و موشی دریسار

مال داری لیک روی است و ریا اندر بنه

کشت کردی لیک خوک است و ملخ در کشتزار ...

... تا قرین حق شود صاحبقرانی در قرن

روی بنمایند شاهان شریعت مر ترا

چون عروسان طبیعت رخت بندند از بدن

این جهان و آن جهانت را به دم اندر کشد ...

... بسا پیر مناجاتی که بر مرکب فروماند

بسا رند خراباتی که زین بر شیر نر بندد

از پند تو ای خواجه چه سود است که مارا ...

... از ما و خدمت ما کاری نیاید ای دوست

هم خود بنا نمودی هم خود تمام گردان

ای بنده به درگاه من آنگاه برآیی

کز جان قدمی سازی و در راه برآیی ...

... این هر دو یکی کن و بخور همچون نوش

پس لب به کلوخ مال و بنشین خاموش

این گونه به نیستی که من خرسندم ...

... چه حدیث است این حدیث تویی

کشف اگر بند گرددت بر تن

کشف را کفش ساز و بر سر زن ...

... در ره دین گزیدگی چه بود

بند بر خود نهی گزیده شوی

پای بر سر نهی رسیده شوی ...

... همه در راه آن جهانی کور

بنده خوردو خفت همچو ستور

همه در علم سامری وارند ...

... علم با کار سودمند بود

علم بی کار پای بند بود

هر چه در زیر چرخ نیک و بدند

خوشه چینان خرمن خردند

همه را عقل با تو بنماید

آنچه بود آنچه هست آنچ آید ...

... دهر پر ماه و آفتاب کند

ور کند هیچ بند گیسو باز

پس شب قدر برگشاید راز ...

... زانکه حق داده هیچ نستاند

بنده بطن و لذت شهوات

بتر از بنده عزی ومنات

خشم و شهوت خصال حیوانست ...

... بی غرض پند همچو قند بود

با غرض پند پای بند بود

از در تن که صاحب کله است ...

... حجره دیو را چه دل خوانی

اینت غبنی که یک رمه جاهل

خوانده شکل صنوبری را دل ...

... آن سگی دان و آن دگر مردار

عامه دل در هوای جان بستند

زانکه از دست جهل سرمستند ...

... سگ درد پوستین درویشان

ورنه چرخ است بنده ایشان

آدمی را ز جاه بهتر چاه ...

... مرد آنست کو ز خود بجهد

پای بر آبروی خود بنهد

آن نباشد ولی که چون سرخاب ...

... عشق بی عین و شین و قاف نکوست

بنه ار هیچ عشق آن داری

از میان آنچه در میان داری ...

... عشق تو هست سوی نان و پیاز

در بهشت ارنه اکل و شربستی

کی ترا زین نماز قربستی

من بلی گفته بر درش قایم ...

... بر سر او کله گناه بود

عقل چون نقش بست نفس سترد

عشق چون روی داد طبع بمرد ...

... ای بسا درد کان ترا داروست

بندگان را که از قدر حذر است

آن نه زیشان که آن هم از قدر است ...

... پس دریغ از وی این چرا داری

چند پرسی که بندگی چه بود

بندگی جز فکندگی چه بود

هست در دین هزار و یک درگاه ...

... ور بگویی به دوست برجه هین

گویدت تا کجا بگو بنشین

مرد را رهزن یقین باشد ...

... آن که از حس چشم و بینی وگوش

زان ببین زین ببوی و زان بنیوش

نامد از گوش ها جهان بینی ...

... چون کتابی است صورت عالم

کاندرویست بند و پند به هم

صورتش بر تن لییمان بند

صفتش بر دل حکیمان پند ...

... این مثل را مگر نداری سست

که اقارب عقاربند درست

از جفا زشتگوی یکدگرند ...

... ور بود خود فقیه خویشاوند

آنگه از مکر و حیله بینی بند

بد بد است ارچه نیکدان باشد ...

... خرد پیر خود به کودک طفل

بنده زن شدن به شهوت و مال

پس برو حکم کردن اینت محال ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۴۱۱

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۵۴ - شفایی اصفهانی

 

... از رد و قبول دگرانش چه تفاوت

آن بنده که در چشم خریدار درآمد

آن شیخ که از خانه به بازار نمی رفت ...

... برگ این راه را ز اهل کمال

دیده بستان نه پای استدلال

به خیالش رسید نتوانی ...

... کار این هر دو عکس این باشد

چون شود بنده ای به لطف ازل

مظهر لطف المعز به مثل ...

... دو تجلی به یک طریقت نیست

آب در بحر بی کران آبست

چون کنی در سبو همان آبست

هست توحید مردم بی درد ...

... منگر بر لباس گوناگون

گر به چشم شهود بنشینی

هر چه بینی نخست او بینی ...

... آن زمان بر رخ طلب خندی

کش ببینی و چشم بربندی

نه که نادیده چشم بگشایی

که به نامحرمانش بنمایی

در نعت حضرت ختمی پناهؐ ...

... نقش هستیم چون برآمد راست

احمد احمد زبند بندم خاست

هیچ کس را چو او ندارم دوست ...

... چون فرشته مدام صایم بود

بنده او بود و دیگران خلقند

واله حلق و بسته دلقند

بی مدیحش نمی زنم نفسی ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۴۱۲

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۷۰ - فردوسی طوسی علیه الرّحمه

 

و هو حکیم ابوالقاسم حسن بن اسحق بن شرف شاه از مشاهیر حکما و شعراست و کتاب شاهنامه وی بر حکمتش گواست همگی فصحا به استادی وی اقرار دارند و قول او را حجت می شمارند از غایت اشتهار کالشمس فی وسط النهار محتاج به توضیح حال نیست اگرچه سخن سرایی معروف ولیکن به صفت زهد و تقوی موصوف است در محبت و خلوص حضرت شاه ولایت و اهل بیت هدایت جد بلیغ فرموده چنانکه سلطان محمود بیشتر به همین سبب از حکیم رنجید و ازوفای عهد دامن درکشید و تا دامان قیامت زهر ملامت چشید و به حکیم نسبت رفض داد ودر تحدید و سیاست گشاد شرح این معنی در تواریخ مسطور و در السنه و افواه مذکور است گویند که چون جناب حکیم وفات یافت شیخ ابوالقاسم کرکانی فرمود که حکیم تمامت عمر خود را صرف مدحت مجوسیه نمود من بر وی نماز نگزارم و در همان شب حکیم را به خواب دید در مقام موقنان مقیم و در روح و ریحان جنت نعیم ازوی پرسید که این منزلت به چه یافتی حکیم گفت به این بیت که در توحید حق سبحانه و تعالی گفته ام

جهان را بلندی و پستی تویی ...

... نکوکاری و راستی کار جست

چو بستر ز خاک است و بالین زخشت

درختی چرا باید از کبر کشت ...

... دل از نور ایمان گر آکنده ای

ترا خمشی به اگر بنده ای

چنین است رسم سرای سپنج ...

... یکی بد کند نیک پیش آیدش

جهان بنده بخت خویش آیدش

یکی جز به نیکی زمین نسپرد ...

... پی مور بر هستی حق گواست

که ما بندگانیم و او پادشاست

منش پست گردد کسی را که گفت ...

... یکی نغز بازی کند روزگار

که بنشاندت پیش آموزگار

رضاقلی خان هدایت
 
۹۴۱۳

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۹۹ - نظیری نیشابوری

 

... سرمایه قبول در انکار عالمی است

هیچ کس نامه سر بسته ما فهم نکرد

نه همین خاتمه اش نیست که عنوانش نیست

سرو سامان سخن گفتن این جمعم نیست

پهلوی من بنشانید پریشانی چند

هر کسی از تو نشانی به گمان می گوید ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۴۱۴

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۳ - اسرار سبزواری سَلَّمَهُ اللّهُ تَعالَی

 

و هو فخرالمحققین و قدوة المتکلمین الحاج میرزا هادی حفظه الله تعالی ابن الحاج ملامهدی السبزواری والد ماجد آن جناب از علمای عهد و صاحب مکنت بوده به مکه معظمه رفتهره در مراجعت از راه دریا به شیراز رحلت یافته جناب مولانا تا عشره کامله از عمر خود در سبزوار می زیسته به اصرار جناب عالم عابد ملاحسین سبزواری که با والدش رفیق بوده به مشهد مقدس رضوی رفته به تحصیل کوشید بعد از ریاضات شرعیه و تکمیل فقه و اصول و کلام و حکمت به شوق اقتباس حکمت اشراق به خدمت حکمای اصفهان رفته هشت سال در نزد مولانا اسماعیل اصفهانی و ملاعلی النوری حکمت دیدند بعد از مراجعت به خراسان به زیارت مکه رفته به سبزوار برگشتند تا این ایام که هزار و دویست و هفتاد و هشت است بیست و هشت سال است که در آنجا به تألیف و تصنیف و تدریس و تحقیق علوم الهیه مشغول و از عمر شریفش شصت و سه سال رفته شرح منظومه در حکمت و نبراس محفل التفقیه از طهارت تا انتهای حج با متن منظوم و شرح معلوم همچنین شرح جوشن کبیر و دعای صباح و منظومه در منطق به قدر سیصد بیت موقوم فرمودند حواشی بسیار خاصه بر کتب صدرالدین شیرازی و غیره نگاشته رساله هدایت الطالبین وغزلیات نیز مرقوم فرمودند صاحب کرامات و مقامات عالیه می باشد تیمنا به بعضی از غزلیات آن جناب می پردازم

منغزلیات ...

... تا پر فشانیی نکند وقت قتل هم

بربست بال مرغ گرفتار خویش را

ای امیر کاروان کاندیشه ما نبودت ...

... اسرار به هر آینه در جلوه گری بود

پارسایان ریایی ز هوا بنشینند

گر به خاک در میخانه چو ما بنشینند

بت پیمان شکن عهد گسل یادت باد

که به دل بست سر زلف توپیمانی چند

آنکه جوید حرمش گو به سر کوی دل آی ...

... ژنده پوشی پدید شد آن دم

گفت بنگار بگذرد این هم

شاه را این سخن فتاد پسند ...

... زانکه شادی و عیش و محنت و غم

بگذرد هر دو بر بنی آدم

جز نور علی نیست اگر درک بود ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۴۱۵

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۱۲ - حسینی قزوینی

 

... نقد غمت مایه هر شادیی

بندگیت به ز هر آزادیی

نیست کسی جز تو هوادار ما ...

... باز دلم بی خودی آغاز کرد

تا که دگر بند قبا باز کرد

چشم سیاه که دگر مست شد ...

... درد طلب نیست به جان و دلم

بسته قید تن افسرده ام

غمزده و خسته و دل مرده ام ...

... ره نمای عاشق گم کرده راه

ره نمی دانیم بنما راه مان

نیستیم آگاه کن آگاه مان

ناتوانی بنگر و حیرانیم

بینوایی بین و سرگردانیم

عاشقی بنگر که با جانم چه کرد

دیده بنگر تا به دامانم چه کرد

نیم جانی را به زخمی یاد کن

ناتوانی را ز بند آزاد کن

خوش دل آن بیدل که مفتونش کنی ...

... نغمه ای در هر خم تاریت هست

نوگلی در هر بن خاریت هست

در دو گیتی هرچه هست آیات تست ...

... گهی مطرب شد و گه نغمه نی

هم او ایوان هم او بنا هم او خشت

هم او دهقان هم او صحراهم او کشت ...

... که هستی در خداوندی یگانه

ترا شاید شهی بر شاه و بنده

که شد هر سر بلندت سرفکنده ...

... چو مرکب راندی از عالی به سافل

به سافل بست کلکت نقش آفل

نشان بر بی نشان برقع بینداخت ...

... اگر در گل وگر در خار بینی

به هر جا بنگری دلدار بینی

ز جولانگاه عشق آن کس نشان یافت ...

... دریدن تا کی از کاخی به کاخی

گهی کافر شدن زنار بستن

گهی مؤمن شدن ساغر شکستن ...

... ز جامی بایدت سرمست گشتن

به دامی شایدت پا بست گشتن

که باشد مستی آن جاودانی

که گردد بندی او لامکانی

به پیری در جوانی جان و دل ده ...

... آخر انبیا به نور صفات

بنده او چه ماه و چه برجیس

واله او چه نوح و چه ادریس ...

... نیستی نیست بلکه هستی هست

اولیا ز انبیا مدد یابند

که رهایی ز نیک و بد یابند

ز اولیا آنکه راه دان باشد ...

... خاصه خورشید آسمان صفا

ماه تابنده سپهر وفا

قطب اقطاب دهر ابوالقاسم ...

... دوش او امشب است و امشب دوش

نه به خود بنگرد نه جانب کس

که به چشمش یکی است پیل و مگس ...

... هرچه جز دوست گر همه ذوق است

جان پابست را به سر طوق است

می عشق ار خوری و مست شوی ...

... آن دلی را که شوق آزادی است

بندگی خسروی الم شادیست

طلب ای دل که یار طالب تست ...

... چشم ای از جفا جگر خسته

عشق ای بر وفا کمر بسته

جز به رخسار دلگشا مگشا ...

... به ز فرسودنی ز آلایش

بندگی کن گرت خدا باید

به خدایت دل آشنا باید ...

... به کام دل خود خدایی کند

به صورت خداوند و ما بندگان

ولیکن به معنی همین و همان ...

... مگو هست جز وی که بی کل بود

که هر خاری آبستن گل بود

به هر مور ماری و پیلی نگر ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۴۱۶

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۳۱ - صبای کاشانی

 

و هو ملک الشعرا و سلطان البلغا افصح المتأخرین و المعاصرین فتحعلی خان آن جناب از اعیان و اشراف شهر مذکور بود و مدتی در شیراز راحت نمود در بدو جلوس میمنت مأنوس پادشاه فریدون جاه المستظهر به الطاف الاله حضرت شاهنشاه صاحبقران و خدیو ممالک ایران فتحعلی شاه متخلص به خاقان به وسیله قصاید غرا و مدایح زیبا ازندمای محفل سلطانی و از امرای حضرت خاقانی گردید و روزگاری نیز به حکومت قم و کاشان گذرانید بعد از آن استعفا جسته و به ملتزمین رکاب نصرت مآب پیوسته در سفر و حضرت به مراحم بی پایان سلطانی مفتخر آمد کتاب مستطاب شهنشاه نامه را به نام نامی و اسم سامی حضرت شهریاری به اتمام رسانیده و مورد عواطف بی کران خسروی گردید دیگرباره ادهم خامه اش به وادی سخن پویان و طوطی ناطقه اش مثنوی گویان شده خداوند نامه را از آغاز به انجام رسانید گوش و گردن عروس روزگار را پر در شاهوار ساخت و آخر در سنه لوای عزیمت به سفر آخرت برافراخت قرب هفتصد سال است که چنین سخن گستری در گیتی نیامده و سالهاست کسی دم از همسری وی نزده جمعی از ارباب انصاف مثنوی وی را بر مثنوی حکیم فردوسی ترجیح نهند غرض ملک الشعرای بالاستحقاق این عده بوده فقیر را به قوت طبع و پختگی اشعار آن جناب کمال اعتقاد است مثنویات و دیوان ایشان زیارت شده است چون مثنویات آن جناب دور از سیاق این کتاب و گنجایش دریا در قطره ای ناصواب است از ایراد آنها معذور چند بیتی بر سبیل تیمن و تبرک از قصیده ای که در افتتاح دیوان فصاحت بنیان مرقوم ودر توحید گفته است بابرخی از اشعار مثنوی موسوم به گلشن صبا که در نصیحت سفته است قلمی گردید

منقصایده فی التوحید ...

... معلق کرد بر خاک مطبق گنبد مینا

پریشان کرد در بستان مطرا طره سنبل

فروزان کرد در گلشن منور چهره رعنا ...

... فرازنده کاخ گردان سپهر

فروزنده چهر تابنده مهر

نگارنده پیکر از خاک و آب ...

... که کس را نماند به گیتی درنگ

به بازیچه بس اختر تابناک

برآر و به گردون در آرد به خاک

تو چون طفلی و آسمانت چو مهد

قضا جنبش مهد را بسته عهد

جلاجل مه و آفتابت کند ...

... میارام جز در دواج پرند

به هر خطه ای خانه بنیاد کن

وزان خاطر دوستان شاد کن ...

... اگر هوشمندی و فرزانه ای

بناکن به ملک بقا خانه ای

در دردمندی ز خود شاد کن ...

... نیفشاند تخمی کشاورز دهر

که ندرود بنیادش از داس قهر

زداینده هسی است آسمان ...

... تن از تابش آفتابت بسوز

نبستی چرا در سرای سپنج

سپنجی سرایی پی دفع رنج

بنالید و گفتا درین روز کم

گر آسایش از سایه نبود چه غم ...

... بزرگان چنین از جهان رسته اند

نه چون ما دل اندر جهان بسته اند

چو صاحبدلان بر جهان دل منه ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۴۱۷

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۳۲ - صفایی نراقی

 

و هو کهف الفضلا و المعاصرین ملا احمدبن ملا مهدی نراقیره نراق از قراء کاشان و ملا مهدی مجتهدی است والاشأن باری والد مولانا احمد از مجتهدین امامیه بود و در فقه و اصول تصنیفات نمود خود هم از اهل اجتهاد و سالک مسلک صلاح و سداد است صاحب کمالات صوری و معنوی و در زهد و ورع او را پایه قوی است با این حال به وجد و ذوق معروف و به خوش فطرتی و شیرین مشربی موصوف وقتی در کاشان مدرسه ای بنا می کردند مولانا عبور نموده این بیت اول را بدیهة فرموده بسیارخوب گفته چند بیت دیگر هم از اوست مثنوی نیز دارد موسوم به چهار سفر

منغزلیاته سلمه الله تعالی

در حیرتم آیا ز چه رو مدرسه کردند

جایی که در آن میکده بنیاد توان کرد

تاراج کنی تا کی ای مغبچه ایمان ها ...

... تیری به من افکندی این طرفه که از یک تیر

در هر بن موی من پنهان شده پیکان ها

ای خضر مبارک پی بنمای به من راهی

سرگشته چنین تا کی مانم به بیابان ها ...

... پروانه صفت کردم گرد سر هر شمعی

از روی تو چون روشن شد شمع شبستان ها

مقصود من محزون از باغ تماشا نه ...

... در خرابات مغان جای هوسناکان نیست

دل پر خون طلبند و تن صد چاک آنجا

ترک سر گفتم نخست آنگه نهادم پایه راه ...

... دیدم به کنج قفسی مشت پری بود

از بیم ملامت رهم از میکده بسته است

از خانه ما کاش به میخانه دری بود

یک دیده به روی تو گشادیم و ببستیم

چشم از دو جهان و چه مبارک نظری بود ...

... گفتا برو اظهار ورع جای دگر کن

شد تهی دل ها ز عشق و بسته شد میخانه ها

رونقی یارب به آیین مسلمانی بده

رضاقلی خان هدایت
 
۹۴۱۸

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۴۰ - غالب طهرانی

 

... غالب اگر چند جوانیم و خرد

پیر خرد طفل دبستان ماست

خواست گریزد دلم از راه عشق ...

... به نظر شوی مجسم همه لحظه ام ولیکن

به تو هر سخن که گویم بنمی دهی جوابم

نه ز پاک پاک گردم نه خبیث از خباثت ...

... از سلطنت فزون است نیروی حسن زیرا

محمود غزنوی را بنده ایار کرده

روز قیامت این قد زلفت شبان یلداست ...

... چون بتابد آفتاب از آسمان

چشم مردم بست نتوان بی گمان

بشنود گر فتنه بر دلدار خویش ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۴۱۹

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۴۶ - کوثر همدانی

 

و هو قدوة المحققین و زبدة العارفین الحاج محمدرضا بن حاج محمد امین از فحول علمای زمان و به فضایل صوری و معنوی نادره دوران سالها است که به نشر کمالات می پردازد و خلق را از صحبت خود مستفیض می سازد از بدو طفولیت با حضرت زین العارفین و فخر الواصلین حاج محمد جعفر همدانی هم درس و هم روش بوده و به مرافقت آن جناب تحصیل نموده هم به اتفاق به زیارت مکه معظمه فایز شدند و در طریقت اهل درآمدند غرض مولانا سفر عراقین و خراسان کرده با جمعی از اکابر دین و اهل یقین معاشرت و مصاحبت به جا آورده تکمیل باطن در خدمت جناب حاج محمد حسین اصفهانی نموده و مدتها در دارالسلطنه تبریز سکونت فرموده در فن مناظره به غایت قادر و به انواع سخن ماهر عالمی گرانمایه و عارفی بلندپایه است در فن فقه و اصول مجتهد زمان ودر مراتب حکمت سرآمد اهل دوران است عظما و کبرای دولت در تعظیم و توقیرش کوشند و عرفا و علمای ملت در تکریم و تحریمش سعی نمایند و طالبان و راغبان علوم عقلی و نقلی در دریافت حضورش قصب السبق از یکدیگر ربایند آن جناب را تصانیف مفیده و منظومات پسندیده است تفسیر موسوم به درالنظیم او آویزه گوش جان اهل هوش است رساله ای هم در رد مسترمارفین مسیحی نوشته قریب به ده هزار بیت است و مثنوی به قرب هشت هزار بیت در سلک نظم کشیده است و غیر اینها نیز تألیف و تصنیف فرموده بالجمله از اعاظم عارفین و اماجد محققین معاصرین است چون مثنوی آن جناب حاضر نیست بعضی از غزلیاتش نوشته می شود و آن این است درخارج شهر کرمان مرقدش مزار خلایق است

من غزلیاته ...

... یک مرتبه دلدار درآید ز در دل

کوثر به بصیرت بنگر نور خدا را

دانی چه بود چشم بصیرت بصر دل ...

... الا به ارادت حقیقی با دوست

دل بستن و از بند علایق جستن

رضاقلی خان هدایت
 
۹۴۲۰

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۴۷ - کوثر هندوستانی

 

از اعاظم مشایخ سلسله علیه شطاریه است که به واسطه جناب سلطان العارفین ابایزید بسطامی از حضرت امام الصامت و الناطق جعفر بن محمدالصادقؑناشی شده غرض جناب شاه کوثر از موطن خود مسافرت کرده و روی به سیاحت ملک ایران آورده به زیارت عتبات عالیات عرش درجات مشرف شده در آن ولا و سایر ولایات به تربیت طالبان راه طریقت اشتغال داشت گویند جناب آقا محمد شیرازی قبل از دریافت خدمت جناب سید قطب الدین محمد شیرازی مرشد خود به خدمت آن جناب رسیده و از او ملتمس ذکری گردیده و بعد از ارادت جناب سید نیز گاهی مشغول بدان می شده غرض از اکابر اهل حال متأخرین بوده و از آن جناب است

یک نشان خوشدلی عشاق را ...

... کوثر چه خوش است عیش تنها کردن

در بسته به روی غیر و دل وا کردن

آموخته ام ز مردم دیده خویش ...

رضاقلی خان هدایت
 
 
۱
۴۶۹
۴۷۰
۴۷۱
۴۷۲
۴۷۳
۵۵۱