گنجور

 
۸۴۱

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۲ - اعتماد کردن هاروت و ماروت بر عصمت خویش و امیری اهل دنیا خواستن و در فتنه افتادن

 

... تو قیاس از چرخ دولابی بگیر

گردشش از کیست از عقل مشیر

گردش این قالب همچون سپر

هست از روح مستر ای پسر

گردش این باد از معنی اوست

همچو چرخی کان اسیر آب جوست ...

مولانا
 
۸۴۳

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶۰ - تتمهٔ نصیحت رسول علیه السلام بیمار را

 

... زشت را در غایت زشتی کند

جمله زشتیها به گردش بر تند

تا کمال دانشش پیدا شود ...

مولانا
 
۸۴۴

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵۶ - وحی آمدن از حق تعالی به موسی کی بیاموزش چیزی کی استدعا کند یا بعضی از آن

 

... ورنه می گردد بناخواه این فلک

گردش او را نه اجر و نه عقاب

که اختیار آمد هنر وقت حساب ...

مولانا
 
۸۴۵

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۹۲ - جواب گفتن عاشق عاذلان را

 

... نه چنان مرغ قفس در اندهان

گرد بر گردش به حلقه گربگان

کی بود او را درین خوف و حزن ...

مولانا
 
۸۴۶

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۲۲ - قصهٔ هدیه فرستادن بلقیس از شهر سبا سوی سلیمان علیه‌السلام

 

... نادر اکسیری که از وی نیم تاب

بر ظلامی زد به گردش آفتاب

بوالعجب میناگری کز یک عمل ...

مولانا
 
۸۴۸

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲۵ - تفسیر وَ إِنْ یَکادُ الَّذینَ کَفَروا لَیُزْلِقونَکَ بِأَبْصارِهِمْ الایه

 

... کز حسد وز چشم بد بی هیچ شک

سیر و گردش را بگرداند فلک

آب پنهانست و دولاب آشکار

لیک در گردش بود آب اصل کار

چشم نیکو شد دوای چشم بد ...

مولانا
 
۸۵۰

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۲۷ - حکایت آن راهب که روز با چراغ می‌گشت در میان بازار از سَرِ حالتی کی او را بود

 

... خام خامی خام خامی خام خام

چون بدیدی گردش سنگ آسیا

آب جو را هم ببین آخر بیا ...

... صبر دیدی صبر دادن را نگر

چند بینی گردش دولاب را

سر برون کن هم ببین تیز آب را ...

... دید آن را بس علامتهاست نیک

گردش کف را چو دیدی مختصر

حیرتت باید به دریا در نگر ...

... و آنک دریا دید شد بی اختیار

آنک او کف دید در گردش بود

وانک دریا دید او بی غش بود

مولانا
 
۸۵۳

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۷ - قصهٔ احد احد گفتن بلال در حر حجاز از محبت مصطفی علیه‌السلام در آن چاشتگاهها کی خواجه‌اش از تعصب جهودی به شاخ خارش می‌زد پیش آفتاب حجاز و از زخم خون از تن بلال برمی‌جوشید ازو احد احد می‌جست بی‌قصد او چنانک از دردمندان دیگر ناله جهد بی‌قصد زیرا از درد عشق ممتلی بود اهتمام دفع درد خار را مدخل نبود هم‌چون سحرهٔ فرعون و جرجیس و غیر هم لایعد و لا یحصی

 

... روز و شب گردان و نالان بی قرار

گردشش بر جوی جویان شاهدست

تا نگوید کس که آن جو راکدست

گر نمی بینی تو جو را در کمین

گردش دولاب گردونی ببین

چون قراری نیست گردون را ازو ...

... گر نمی بینی تو تدویر قدر

در عناصر جوشش و گردش نگر

زانک گردشهای آن خاشاک و کف

باشد از غلیان بحر با شرف ...

مولانا
 
۸۵۴

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۲ - جواب گفتن مرید و زجر کردن مرید آن طعانه را از کفر و بیهوده گفتن

 

... گر نبودی او نیابیدی فلک

گردش و نور و مکانی ملک

گر نبودی او نیابیدی بحار ...

مولانا
 
۸۵۶

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۹

 

... تو راست نگر نظر مکن از چپ و راست

گردش اینجا و مرد در دار بقاست

مولانا
 
۸۵۷

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱۷

 

... جانیست ترا بگرد حضرت گردان

این جان گردان ز گردش آن جانست

مولانا
 
۸۵۸

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۶۶

 

این سر که در این سینه ما میگردد

از گردش او چرخ دو تا میگردد

نی سر داند ز پای و نی پای از سر ...

مولانا
 
۸۵۹

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۴۵

 

امروز یکی گردش مستانه کنم

وز کاسه سر ساغر و پیمانه کنم ...

مولانا
 
۸۶۰

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶۵

 

این گردش را ز جان خود دزدیدم

پیش از قالب به جان چنین گردیدم ...

مولانا
 
 
۱
۴۱
۴۲
۴۳
۴۴
۴۵
۱۳۰