اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۴ - مدح سید عمادالدین مردانشاه بن عربشاه
... طلعتش نور دیده ی اجرام
آنکه ز اسراف سفره کرمش
قرص خورشید را برآمد وام ...
... در نیابند گرد رایت تو
گر دو اسبه سفر کنند افهام
عرصه روزگار تنگ آید ...
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۳ - مدح قزل ارسلان
... سخن بزجر همی گفت رعد ناموزون
مرا سفر به چنین روز هیچ میدانی
که چون نمود دو منزل گذشته زانسوی چون ...
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۲ - مدح امیر فخرالدین زنگی از امرای سلطان محمد سلجوقی
... تو را بمنزل ملک است روی باش هنوز
کزین خجسته سفر در نخست فرسنگی
چنین که رنگ تو آمیخته است صورتگر ...
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴
... باز ز من شهر پر آوازه شد
دل ز برم رخت سفر بار کرد
جان ز پی اش تا در دروازه شد ...
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸
... تا روی در کشیدی از آشتی و رفتی
رخ در سفر نهادی ناگاه عالمی را
چون زلف خود پریشان بگذاشتی و رفتی ...
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷
... بر شهپر جبرییل چمد چون شتر حاج
هر کاو سوی درگاه توراه سفر آرد
منزلگه عیسی سزد و مرحله خضر ...
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - مدح سلطان ارسلان طغرل
... کم نگردد رونق حسن تو هیچ
کز سفر آید سگی در کوی تو
نیستم نومید کآخر عدل شاه ...
... ز اژدهای رایتت بر کاشته
هرچه در این سفره ی آب است و خاک
تیغ ناهار تو را یک چاشته ...
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲
آن سرو خرامان به چمن بازرسید
و آن جان سفر کرده به تن بازرسید
ضایع نشد این آه شب و گریه روز ...
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۳۳
باطل بینم به سوی کعبه سفرت
بی حاصل بینم سفر پرخطرت
اینجا که نشسته ای در دل بگشا ...
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۴۵
یارم به سفر چو راه رفتن بگزید
نرگس دیدم ازو روان مروارید ...
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۱
هر کس که سفر کرد پسندیده شود
پیش همه کس چو مردم دیده شود ...
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۲
جز درد سفر دلم نمی آشامد
دل را دگر آبی به جهان باز آمد ...
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب العاشر: البهاریات » شمارهٔ ۵۰
... نی چون جهلا در حرکت آویزد
بی قطع مسافت چو سفر باید کرد
آواز نیش ز جا چرا انگیزد
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه » شمارهٔ ۲۳
... بی واسطه چشم و دهان خندیدن
بنشین و سفر کن که به غایت خوب است
بی زحمت پا گرد جهان گردیدن
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰
... روی نگشاده رخت می بندد
درچده از پی سفر دامن
وانک وانک چنار پنجه کشید ...
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۵۸
شد عمر و نشد هیچ مرادی حاصل
وز بهر سفر نگشت زادی حاصل
از علم نشد وجه نجاتی حاصل ...
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۵۹
کردم ز سفر رمج و عنایی حاصل
ناگشته مرا هیچ ز جایی حاصل ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - وله ایضآ یمدحه
... در ضمن آن هر آینه مدرج سعادتیست
رنجی که بر تو این سفر ناگهان نهاد
در سختیست راحت و زین روی کردگار ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵۰ - و قال ایضاً بمدحه
... بچین زلف تو چشمم زطراه دریابار
ببوی سود سفر کرد و بس زیان آورد
غم تو کرد جهان را چو چشمۀ سوزن ...