گنجور

 
۸۴۱

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۷۵

 

... بس دیده بر این خیال بگماشته ام

در مرحله ای که بار برداشته ام

یک حوض ز خون دیده بگذاشته ام

ازرقی هروی
 
۸۴۲

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۷۷

 

... هر لحظه بشکل دگرت می بینم

هر بار که در دیدۀ دل می گذری

از بار دگر خوبترت می بینم

ازرقی هروی
 
۸۴۳

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۵ - در صفت آسمان گوید

 

... زمین چون جزیره میان اندرون

شب و روز بر وی چو دو موج بار

یکی موج از او زرد و دیگر چو قار ...

اسدی توسی
 
۸۴۴

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۶ - در صفت طبایع چهارگانه گوید

 

... تن زنده و مرده را جایگاه

همو بردبارست کز هر کسی

کشد بار اگر چند بارش بسی

زمین آمد از اختران بهره مند ...

اسدی توسی
 
۸۴۵

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹ - در سبب گفتن قصه گوید

 

... سخن زر کن پاک بر هم گداز

پس این زر و این گوهران بار کن

در این گنج یکباره انبار کن

ز کس یاد این گنج بر دل میار ...

اسدی توسی
 
۸۴۶

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰ - در ستایش شاه بودلف گوید

 

کنون ز ابر دریای معنی گهر

ببارم گل دانش آرم به بر

فزایم ز جان آفرین شاه را ...

... برد سهم او دل ز غران هژبر

کند گرد او خشک باران در ابر

به دریا بسوزد ز تف خیزران ...

... بخسبد همی کبک درپر باز

شود در یکی روزه ده بار بیش

به پرسیدن گرگ بیمار میش ...

... چو خرسند بد خوب کاری کند

چو خشم آیدش بردباری کند

به نیزه مه آرد ز گردون فرود ...

... ز دریا کند در تف تیغ میغ

ز باران خونین کند میغ تیغ

روا باشد این شاه را ماه تخت ...

... به فرمان او دارد از چرخ چشم

بهی در خور تخت او روز بار

زهی از در بخت او روزگار ...

... نبینی ز خواهنده و میهمان

تهی بارگاه ورا یک زمان

همی هرکه جایی فتد در نیاز ...

اسدی توسی
 
۸۴۷

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱ - در مردانگی گرشاسب گوید

 

... نهالی بد این رسته هم زان درخت

شده خشک و بی بار و پژمرده سخت

من اکنون ز طبعم بهار آورم

مراین شاخ نو را به بار آورم

به باد هنر گل کفانم بر اوی ...

اسدی توسی
 
۸۴۸

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۴ - ملامت کردن پدر دختر خویش را

 

... دو مشکین کمان از شکن کرد پر

ببارید صد نوک پیکان ز در

مشو گفت در خون شاهی چنین ...

... فرستاد ازین هرچه بد در خورش

یکی بار هر هفته رفتی برش

همی بود با دلبر و جام جم ...

اسدی توسی
 
۸۴۹

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۲۲ - خبر فرستادن کرشاسب پیش پدر

 

... فکندند و زرینش کردند نعل

چو باران درم ریختند از برش

گرفتند در مشک سارا سرش ...

... ز گردون بهم بیست و از پیل پنج

بد از بار آن اژدها زیر رنج

همه ره ز بس بار آن کوه نیل

ز گردون همه بیش نالید پیل ...

اسدی توسی
 
۸۵۰

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۲۳ - حدیث بهو که با مهراج عاصی شد و خبر یافتن ضحاک

 

... دهی هدیه و باژ ضحاک را

نه خرسندی و بردباری ز مرد

همه نیک باشد به درمان درد

بسی بردباریست کز بددلیست

بسی نیز خرسندی از کاهلیست ...

... به مهراج برشد جهان تنگ و تار

شکستند لشکرش را چند بار

ازین آگهی نزد ضحاک شد ...

اسدی توسی
 
۸۵۱

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۲۶ - رفتن گرشاسب به نزد ضحاک

 

... بفرموده ام تا به دریا کنار

بیارند کشتی دوباره هزار

مهان پوشش لشکر و خورد و ساز ...

... که دارد بهو گرد ریزنده خون

دوباره هزاران هزاران فزون

به لشکر بود نام و نیروی شاه

سپهبد چه باشد چه نبود سپاه

ز گنج آنچه باید همه بار کن

گران لشکری را به خود یار کن ...

... هیون دو کوهه دگر شش هزار

همه بارشان آلت کارزار

زره گرد برخاست وز شهر جوش ...

... درازا و پهناش فرسنگ شش

همی کرد کار دژ و باره راست

سپه رابه شهر اندرون برد خواست ...

... بدو گفت مردان جنگیش پیش

دوباره هزاران هزارند بیش

ده و شش هزارند پیل نبرد ...

اسدی توسی
 
۸۵۲

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۲۸ - نامه فرستادن گرشاسب به نزد بهو

 

... که از مشک بوی آید از کاه دود

دوصد بار اگر مس به آتش درون

گذاری ازو زر نیاید برون ...

... که کرکس بود تاجت و دار تخت

ز بر سایت از سنگ باران کنم

نثارت خدنگ سواران کنم ...

... بدو گفت مهراج را شو بگوی

دگر باره بازآمدی جنگجوی

به خورشید و دین بتان نخست ...

اسدی توسی
 
۸۵۳

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۳۰ - جنگ دوم گرشاسب با سالاران بهو

 

... ز خنجر به زخم آتش آرد همی

ز گرز گران کوه بارد همی

همان گرد گردنکش اجرا به نام ...

... هم از خونش بنشانم این گرد او

سبک باره با باد انباز کرد

به ایرانیان آمد آواز کرد ...

... سپهبد به حمله بدرید دشت

برانگیخت آن باره آتشی

به کف آهنین نیزه سی رشی ...

... پسش برگشادند ناگه کمین

به یکبار بر قلب لشکر زدند

ربودندشان بر بهو برزدند ...

... بر آتش همی کشته را سوختند

کشیدند در پیش باره ز پیل

طلایه پراکنده شد بر دو میل ...

... یکی باغ زرین بدش پیش تخت

ز گوهرش بار از زبرجد درخت

در آن نغز باغ آبگیری گلاب ...

اسدی توسی
 
۸۵۴

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۳۱ - پیغام بهو به نزدیک گرشاسب

 

چو زی خوابگه شد یل نامدار

بیامد همان گه نگهبان بار

که آمد فرستاده ای گاه شام ...

اسدی توسی
 
۸۵۵

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۳۳ - رزم سوم گرشاسب با خسرو هندوان

 

... همان دیده بان ساخت بر کوهسار

دو دیده سوی بیشه و رودبار

بدان تا گر از پس کس آید به جنگ ...

... همی معصفر تاخت بر تل نیل

سر خنجرش ابر خونبار بود

سنانش نهنگ یل اوبار بود

چنان چون به رشته کند مهره مرد ...

... همان شب مهان را بهو خواند پیش

چنین گفت کاین بار رزمی گران

بسازید هم پشت یکدیگران ...

اسدی توسی
 
۸۵۶

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۳۵ - قصه زنگی با پهلوان گرشاسب

 

... چنین گفت کای گشته از جان نمید

تهی از هنر همچو از بار بید

چه کردم به جای تو از بد بگوی ...

اسدی توسی
 
۸۵۷

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۳۶ - پاسخ دادن بهو مهراج را

 

... سپهبد بخندید و بنواختش

سزا خلعت و بارگی ساختش

میان بزرگانش سالار کرد ...

... به دژها فرستاد با دیگران

وز آنجا سپه برد زی زنگبار

بشد تا جزیری به دریا کنار ...

... ز در آنچه نیکوتر آمد به دست

گزیدند بیش از دو صد بار شست

به مهراج دادند و مهراج شاه ...

اسدی توسی
 
۸۵۸

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۳۸ - خبر یافتن پسر بهو از کار پدر

 

... به هر سو دژی خاست تا زان به جنگ

ازو خشت بارنده و تیر و سنگ

ز تف سر تیغ وز عکس آب

همی در هوا گشت کرکس کباب

چنان تیر بارید هر گرد گیر

که هر ماهیی ترکشی شد ز تیر ...

... چنان بود موج از سر بیشمار

که گرد چمن میوه بارد ز بار

همی رفت هر کشتیی سرنگون ...

... به پیش اندر آورده کشتی چو کوه

چپ و راست تیغ ارغوان بار کرد

به هر کشتی از کشته انبار کرد

به یک ساعت از گرز یکماهه بیش ...

اسدی توسی
 
۸۵۹

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۴۱ - دیدن گرشاسب برهمن را

 

... به آب مژه هر پی اش بیش و کم

بشوید نبارد دگر جای نم

ز مینو چو آدم برین که فتاد ...

... ز دیده بدان خرمی نیز نم

ببارید چندانکه هنگام غم

از آن آب غم کز مژه رخ بشست ...

... دو صد میل ره بیشه باشد فزون

درختان بارآور گونه گون

در آن بیشها مردم بیشمار ...

... که کشتی بدو دیر یابد خله

همه پر درختان با بار و برگ

که و دشت او بیشه پیل و کرگ ...

اسدی توسی
 
۸۶۰

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۴۳ - دیگر پرسش گرشاسب از سرشت جهان

 

... بلندی گرفت از بر هر چهار

چو شد هفت بار آن بخار از زبر

شد این هفت چرخ از بر یکدگر ...

... ز گرمیش آتش پدیدار گشت

دگر باره نو گرمیی برفزود

هوا گشت از آن آتش تیره دود ...

اسدی توسی
 
 
۱
۴۱
۴۲
۴۳
۴۴
۴۵
۶۵۵