گنجور

 
۶۱

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۵

 

... کان هر چه بد صواب به آخر خطا نشد

بر ساحل سعادت کلی که اوفتاد

آنکس که از مشیمه عالم جدا نشد ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۶۲

محمد بن منور » اسرار التوحید » مدخل کتاب » بخش ۱

 

... تدل علی انه واحد

و گزیده ترین فرزندان آدم صفی انبیا و رسل را تقدیر کرد و چون آن طایفه میان معبود و عباد و میان خالق و مخلوقات وسایط آمدند نفوس ایشان را در کمال تجرد و در ترفع به درجه ای تقدیر فرمود کی به صورت با خلق باشند و به صفت با حق -جل جلاله- تا آنچ از حقیقت حق است اقتباس کنند و به خاصیت نور نبوت ببینند خلایق را بدان ارشاد و هدایت واجب دارند و از غوایت و ضلالت تحرز فرمودن از لوازم شمرند تا از غمرات جهل و تیه تحیر به ساحل نجات و شط رشد بنشانند و از درجه حیوانی به حد نطق و صفت انسانی مخصوص گردند و پس از طبقه انبیا اولیا را که اصحاب کرامات و ارباب مناجات و مقامات اند و اندر راه معنی به رسل و انبیا نزدیک و فرق میان آن طایفه و طبقه انبیا بیش از آن نیست که نبی در یک حال به صفت با حق تواند بود و به صورت با خلق و ولی را مشغولی به حق از مشغولی به خلق مانع آید و دیگر آنک نبی مأمور بود به دعوت و ارشاد و ولی از آن جمله معاف به کمال کرم و نهایت حکمت ایجاد فرمود چه به هر وقت و در هر قرن بعثت رسل و قاعده رسالت تعذری دارد اما به هر وقت وجود اصحاب کرامات و ارباب مقامات متصور تواند بود تا چون خلایق بر احوال و اقوال و حرکات و سکنات ایشان وقوف یابند و از عالم صورت روی به عالم معنی آرند و معلوم ایشان گردد کی بیرون این جهان صورت نمای بی معنی عالمی دیگرست کی آدمی را از جهت آن آفریده اند تا درین عالم زاد راه آن عالم بسازد و استعداد اتصال بدان خود را حاصل کند و اگر بدرجه ملایکه روحانی نتواند رسید از درجه بهایم و طبقه حیوانی ترفع گیرد ٭

و بعد از حمد و سپاس و شکر بی قیاس معبود را -عزت کبریاؤه- فراوان صلوات و تحیات و درود و آفرین از میان جان به واسطه سر زفان به روان مقدس و تربت مطهر و روح پاک و روضه معطر سید انبیا و قدوه اصفیا محمد مصطفی -صلوات الله و سلامه علیه- متصل باد اتصالی که انقطاع آن بی سکون اجرام سماوی و حرکت اوتاد زمین صورت نبندد و بعد از درود بر سید عالم -علیه السلام- هزاران تحیت و آفرین به روان پاک صحابه طیبین و اهل بیت او کی هریک نجوم آسمان هدایت و شموع انجمن رشد و عنایت بودند علی مرور الأیام و تعاقب الشهور و الأعوام واصل و متصل باد آمین یا رب العالمین٭

محمد بن منور
 
۶۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۴۶ - ۴۵ - النوبة الثانیة

 

... گفت یا رسول الله خداوند عز و جل از ما قرض میخواهد و او بی نیاز از قرض رسول گفت آری بآن میخواهد تا شما را در بهشت آرد ابو الدحداح گفت من خدای را قرض میدهم تو بایندانی بهشت میکنی گفت میکنم بایندانی بهشت هر کس را که صدقه دهد ابو الدحداح گفت و هم جفت من ام الدحداح با من در بهشت بود گفت آری گفت و دخترکانم همچنین گفت آری پس دست رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم گرفت گفت دو باغ دارم و بجز آن دو باغ چیزی دیگر ندارم و هر دو بخدای میدهم رسول گفت نه یکی خدای را و یکی معیشت تو و عیال ترا گفت یا رسول الله ترا بر گواه میگیرم که آن یکی که نیکوترست از ملک خویش بیرون کردم و بخدای دادم رسول گفت لا جرم الله تعالی بهشت ترا پاداش دهد ابو الدحداح رفت و با هم جفت خویش ام الدحداح این قصه بگفت ام الدحداح گفت ربحت بیعک بارک الله لک فیما اشتریت و ام الدحداح آن ساعة با دخترکان خویش در آن بستان بودند که تسلیم کرده بودند دست در آستین آن کودکان و دهن ایشان میکرد و خرما بیرون میکرد و میگفت این نه آن شماست که این آن خداست گویند در آن بستان ششصد بن خرما بود بار آور نیکو همه بآسانی و دل خوشی و خشنودی خدای را عز و جل در کار درویشان کرد تا در حق وی گفتند کم من عذق رداح و واد فیاح فی الجنة لابی الدحداح

أ لم تر إلی الملإ من بنی إسراییل کانه قال الم ینته علمک الی خبر هؤلاء و الملأ هم الاشراف و الرؤساء کانهم الذین یملیون العین رواء قصة آیت آنست که بعد از موسی بروزگار کفار بنی اسراییل بر مؤمنان ایشان مستولی شدند و قهرها راندند برایشان بعضی را بکشتند و بعضی را به بردگی بردند و قومی را از دیار و اوطان خویش بیفکندند روزگاری درین بلاء عظیم بودند و ایشان را پادشاهی نه که با دشمن جنگ کردی و مقام دشمن میان مصر و فلسطین بود در ساحل بحر روم و قوم جالوت بودند از بقایاء عاد جبابره روزگار خویش با بالاهای عظیم و قوتهای سخت و در میان بنی اسراییل نه پیغامبری بود و نه پادشاهی که آن دشمنان را ازیشان بازداشتی دعا کردند تا الله تعالی بایشان اشمویل پیغامبر فرستاد در عربیت نام وی اسماعیل بود و نام مادر وی حنه از نژاد هارون بن عمران بود برادر موسی علیه السلام بنی اسراییل آمدند و اشمویل را گفتند ابعث لنا ملکا نقاتل فی سبیل الله بر انگیز ما را پادشاهی تا با وی جنگ کنیم با این قوم جالوت که بر ما مستولی شده اند و تباه کاری میکنند اشمویل گفت هل عسیتم بکسر سین قراءت نافع است و لغت قومی از عرب دیگران بفتح سین خوانند هل عسیتم خوانند و هی اللغة الفصحی اشمویل گفتا هیچ بر آن اید که اگر اینچ می خواهید بر شما نویسند و فرض کنند شما بجای نیارید و از آن باز نشینید ایشان گفتند و چرا باز نشینیم و جنگ نکنیم با دشمن که ما را از سرایهای خویش بیرون کردند و از خان و مان و پسران جدا کردند

رب العالمین گفت فلما کتب علیهم القتال تولوا إلا قلیلا منهم چون بر ایشان نوشتند قتال که خود می خواستند بجای نیاوردند و بر گشتند مگر اندکی و آن اندک آنست که گفت فشربوا منه إلا قلیلا منهم مقاتل گفت کتب در قرآن بر چهار وجه است یکی بمعنی فرض چنانک اینجا گفت فلما کتب علیهم القتال ای فرض و هم درین سورة گفت کتب علیکم الصیام کتب علیکم القتال ای فرض وجه دوم بمعنی قضیت است چنانک در سورة آل عمران گفت لبرز الذین کتب علیهم القتل ای قضی علیهم و در سورة التوبة گفت لن یصیبنا إلا ما کتب الله لنا ای ما قضی الله لنا و در سورة الحج گفت کتب علیه أنه من تولاه ای قضی علیه و در سورة المجادلة گفت کتب الله لأغلبن ای قضی الله وجه سوم بمعنی امر است چنانک ادخلوا الأرض المقدسة التی کتب الله لکم ای الله امرکم وجه چهارم بمعنی جعل است کقوله کتب فی قلوبهم الإیمان ای جعل و کقوله فسأکتبها للذین یتقون ای فسأجعلها پس اشمویل پیغامبر ایشان را گفت الله شما را طالوت بن قیس بپادشاهی برانگیخت ...

میبدی
 
۶۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۶۱ - ۵۰ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی و إذ قال إبراهیم رب أرنی الآیة مفسران گفتند سبب آنک ابراهیم این سؤال کرد از الله آن بود که بمرداری بر گذشت بر ساحل بحر طبریة ددان بیابان را دید که می آمدند و میخوردند و همچنین مرغان هوا جوک جوک ابراهیم که آن چنان دید شگفت بماند گفت یا رب میدانم که این را همه با هم آری از شکمهای ددان و حواصل مرغان با من نمای که چون زنده کنی آن را تا معاینه بینم آنچه بخبر میدانم فلیس الخبر کالمعاینه الله گفت أ و لم تؤمن نه ایمان آورده ای

این کلمت گواهی است از الله بر ایمان ابراهیم و در خبر است از مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم که گفت نحن بالشک اولی من ابراهیم ...

میبدی
 
۶۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۲ - النوبة الثالثة

 

... سودای تو سرمایه هشیاری ماست

یا رسول الله اندوه صعب آنست که در آخرت تو در اعلی علیین باشی و ما از دیدار تو بازمانیم تا درین بودند جبرییل ع آمد پیک حضرت برید رحمت و آیت آورده و من یطع الله و الرسول الآیة رسول خدای بر وی خواند و دل وی خوش کرد و خستگی وی را مرهم بر نهاد آری چنین دردی بباید تا چنین مرهمی پدید آید تا سوزی نبری سازی نیاری تا در بحر ذکر غرقه فاذکرونی نشوی از ساحل امن دستگیر أذکرکم نیابی

مرد بیحاصل نیابد یار با تحصیل را ...

میبدی
 
۶۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱۳ - النوبة الثانیة

 

... قومی از علما این تقسیم بر قاعده دیگر نهاده اند گفتند هر چه آبی است بر سه وجه است ماهیان اند و اجناس آن همه حلال اند و ضفادع اند و اجناس آن همه حرامند و هر چه باقیست در آن دو قول است یک قول همه حرامند و به قال ابو حنیفه و بدیگر قول همه حلال اند و به قال اکثر العلماء من اصحابه و الدلیل علیه

قوله ص هو الطهور ماؤه الحل میتته و قال ابو بکر الصدیق کل دابة ماتت فی البحر فقد ذکاها الله لکم و قال بعضهم ما کان مثاله فی البر حلالا فهو حلال فی البحر و ما کان مثاله فی البر حراما فهو حرام فی البحر قالوا و أراد بالبحر جمیع المیاه و الانهار لان العرب سمی النهر بحرا و منه قوله تعالی ظهر الفساد فی البر و البحر قوله و طعامه متاعا لکم قال سعید بن جبیر صیده کان طریا و طعامه الملیح منه ابن عباس گفت صیده ما اصطدناه بأیدینا و طعامه ما مات فیه گفت صید بحر آنست که بدست خویش صید کنیم و طعام آنست که هم در آب بمیرد و موج آن را بر کنار افکند و آنچه مصطفی ص گفت ما جزر الماء عنه فکل و ما طفأ فیه فلا تأکل آن نهی تنزیه است نه نهی تحریم قال ابن عباس اشهد الی ابی بکر انه قال السمک الطافی حلال لمن اراد اکله و سبب نزول این آیت آن بود که قومی از بنی مدلج گفتند یا رسول الله ما صید بحر کنیم و گاه گاه دریا موج زند و ماهیان از قعر دریا با آب بساحل افتند پس آب بجای خویش باز شود و ماهیان بی آب بمانند و بر خشک زمین بمیرند چون ما آن را مرده یابیم خوریم یا نخوریم حلال است یا حرام

قال فأنزل الله تعالی أحل لکم صید البحر و طعامه متاعا لکم و للسیارة

جابر بن عبد الله گفت رسول خدا ما را بغزایی فرستاد و ابو عبیده جراح را بر ما امیر کرد و با ما هیچ زاد نبود مگر صاعی خرما در انبانی کرده گه گه ابو عبیده هر یکی را از ما از آن خرما یکی بدادی و کنا نمصها کما یمص الصبی و نشرب علیها الماء فتکفینا یوما الی اللیل گفتا باین دشخواری و رنج روزگار بسر می بردیم تا بساحل دریا رسیدیم دابه ای را دیدیم مرده بر ساحل دریا بر مثال کوه پاره ای و آن را عنبر میگفتند بو عبیده گفت بخورید ازین دابه که شما را حلالست یک ماه بر آن موضع نشستیم و از آن خوردیم و از عظیمی که بود از چشم خانه وی خروارها روغن بیرون کردیم و بو عبیده سیزده کس را در چشم خانه وی نشاند تا باز گویند که چه عظیم دابه ای بود پس از آن زاد برگرفتیم و آمدیم به مدینه و رسول خدا را از آن خبر کردیم فقال ص هو رزق اخرجه الله لکم فهل معکم من لحمها شی ء

فأرسلنا الی رسول الله شییا منه فأکله ...

میبدی
 
۶۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۸- سورة الانفال- مدنیة » ۵ - النوبة الثانیة

 

... إذ أنتم بالعدوة الدنیا ای نزول بشفیر الوادی الادنی من المدینة و عدوکم من المشرکین نزول بشفیر الوادی الاقصی من المدینة و یلی مکة

و الرکب یعنی ابا سفیان و العیر أسفل منکم ای مکانا اسفل من مکانکم لانکم علی نشر من الارض و قیل اقرب الی ساحل البحر مکی و بصری عدوة هر دو بکسر عین خوانند و باقی بضم عین خوانند و هما لغتان مشهورتان کالرشوة و الرشوة مصطفی ص بالای وادیی فرو آمده بودند در سوی مدینه و کافران بزیر وادیی فرو آمده بودند در سوی مکه در ساحل بحر و بو سفیان کاروان بر ساحل بحر براند و بمکه برد مسلمانان از مدینه بیرون آمدند و بطلب کاروان و کافران از مکه بیرون آمدند بدفع ایشان و حمایت داشت بر کاروان هر دو فریق بر هم رسیدند بی آنکه وعده نهاده بودند قتال را

رب العالمین گفت و لو تواعدتم انتم و المشرکون للقتال لاختلفتم فی المیعاد لقلتکم و کثرة عدوکم و قیل لاختلفتم فی المیعاد ای کانوا لا یصدقون فی مواعدتکم طلبا لغرتکم و الحیلة علیکم و لکن جمع الله بینکم من غیر ارادة و لا قصد منکم لیقضی الله أمرا کان مفعولا فی علمه و حکمه من نصر النبی و المؤمنین ...

میبدی
 
۶۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۷- سورة بنى اسرائیل- مکیة » ۶ - النوبة الثانیة

 

... و إذا مسکم الضر ای عصوف الریاح و خوف الغرق فی البحر ضل ای بطل و زال و غاب من تدعون من الآلهة إلا إیاه ای لم تدعوا فی تلک الحالة الا الله و لم تجدوا مغیثا سواه فلما نجاکم من الغرق إلی البر أعرضتم عن الایمان و التوحید و قیل أعرضتم اتسعتم فی کفران النعمة و کان الإنسان کفورا جحودا نعم ربه و الانسان ها هنا یعنی به الکفار خاصة ثم بین انه قادر ان یهلکهم فی البر

فقال أ فأمنتم حیث اعرضتم حین سلمتم من هول البحر ان نخسف او نرسل ان نعیدکم فنرسل فنغرقکم این هر پنج بنون قراءت مکی و ابو عمرو است باقی همه بیا خوانند أن یخسف بکم یعنی یغور بکم و یغیبکم فی الارض کما فعل بقارون و جانب البر ناحیته من الارض و قیل جانب البر ساحل البحر أو یرسل علیکم حاصبا حجارة من السماء کما فعل بقوم لوط و قیل الحاصب الریح التی تأتی بالحصباء ثم لا تجدوا لکم وکیلا یعنی من یحفظکم و یخلصکم

أم أمنتم أن یعیدکم فیه ای فی البحر تارة أخری ای مرة اخری فیرسل علیکم قاصفا من الریح تقصف الفلک و تکسرها حاصبا قاصفا ذکرا علی لفظ التذکیر لانهما نعتان لزما الریح مثل حایض و نحوه و قیل لانهما نعتان للعذاب و قیل لانهما بمعنی ذات حصب و قصف فیغرقکم بما کفرتم ای فیغرقکم الله بسبب کفرکم و قرأ رویس و ابو عمرو فتغرقکم بالتاء یعنی فتغرقکم الریح لانها سبب الاغراق ارسال درین آیت بمعنی گشادنست چنانک گویی ارسلت الطایر و منه قوله تعالی یرسل علیکما شواظ من نار یرسل السماء علیکم مدرارا لنرسل علیهم حجارة من طین و نظایر این در قرآن فراوان است اما ارسال که برسول ص پیوندد معنی آن فرستادن بود و آنک بآفریده بی جان پیوندد آن گشادن بود و این آنست که الله گفت فیرسل علیکم قاصفا من الریح همانست که جای دیگر گفت الله الذی یرسل الریاح فرو میگشاید الله بادها بتدبیر بهنگام دریایست و باندازه بایست انداخته بتقدیر بادهای مختلف مخارج مختلف بطبعهای مختلف در وقتهای مختلف یکی راندن میغ را و ساختن آن را یکی آبستن کردن میغ را و باریدن باران را یکی آبستن کردن درختان و شکفتن آن را یکی باز بر نوشتن ابر را و زدودن هوا را و خشک کردن زمین را یکی بستن یخها را و تبه کردن آفتها را و دباغت هوا را یکی می کشتی راند یکی زمین می زداید یکی باغ می آراید یکی هوا می پالاید یکی باد نرم و خوش رخاء حیث اصاب نه خفته را جنباند و نه موری بیازارد یکی کوه میکند و کشتی می شکند و در دیده نیاید آفریده ای بدان صعبی و سپاهی بدان بزرگی و از عقل و عین بدان دوری میان آسمان و زمین در کمین بر و بحر از و پر نه در دست آید و نه در دیده حمله بران نعره زنان بنا شکنان و از چشم نهان قوله ثم لا تجدوا لکم علینا به ای بالاغراق و الارسال تبیعا یعنی من یتبعنا بانکار ما نزل بکم و لا من یتبعنا لیصرفه عنکم و لا من یطلبنا بدمایکم قال ابن عباس تبیعا ای ثایرا و لا ناصرا

میبدی
 
۶۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۸- سورة الکهف- مکیة » ۶ - النوبة الثانیة

 

... تورات و زمین مصر جای ایشان ساختن و نعمتها بر ایشان روان داشتن موسی ایشان را خطبه ای بلیغ خواند و لختی از آن نعمتها و کرامتها که الله تعالی با وی کرده و با بنی اسراییل بر شمرد از مکالمت و اصطفاییت و القاء محبت و اصطناع و غیر آن مردی بر پای خاست گفت یا کلیم الله این همه دانسته ایم و شناخته هل من احد اعلم منک در زمین هیچکس از تو داناتر و عالم تر هست موسی ع گفت لا یعنی که هیچکس از من عالم تر نیست در زمین از رب العزه او را عتاب آمد باین سخن و جبرییل از حق پیغام آورد که ایت عبدا لی بمجمع البحرین فتعلم منه فانه اعلم منک ای موسی ما را بنده ایست در مجمع البحرین از تو داناتر رو و از وی علم آموز موسی گفت چه نشانست او را و چگونه بوی رسم گفت ماهیی مملوح بردار با غلام خویش فرا راه باش تا بشط بحر آنجا که ماهی باز نیابی او را آنجا یابی

بروایتی دیگر از ابن عباس نقل کرده اند که موسی گفت بار خدایا ای عبادک احب الیک از بندگان خود کرا دوست تر داری فقال الذی یذکرنی و لا ینسانی گفت بنده ای که پیوسته مرا یاد کند و یاد من فرو نگذارد موسی گفت بار خدایا از بندگان تو که حاکم تر و حکم کردن را میان خلق پسندیده تر گفت آن کس که حکم براستی کند بعدل و انصاف و بر پی هوای خود نرود موسی گفت بار خدایا از بندگان تو که داناتر و علم وی تمامتر گفت آن کس که پیوسته علم آموزد و علم دیگران فرا علم خویش آرد تا مگر بکلمه ای در رسد که وی را در دین سود دارد و او را هدی افزاید گفت بار خدایا اگر از بندگان تو کسی از من داناترست مرا بر وی رهنمون باش تا از او علم گیرم گفت ای موسی مرا بنده ایست از تو داناتر در مجمع البحرین او را خضر گویند برو از وی علم بیاموز و نشان آنست که ماهی مملح در ساحل بحر آنجا که صخره است زنده شود آنجا که ماهی زنده شود او را طلب کن که او را بیابی پس موسی و یوشع هر دو فرا راه بودند و ماهیی مملح زاد را برداشتند

فذلک قوله عز و جل و إذ قال موسی لفتاه سمی فتیه لانه کان یلازمه و یخدمه لا أبرح ای لا ازال و الخبر محذوف یعنی لا ابرح ما شییا ای لا ازال اسیر ای ادوم علیه و لا افتر و قیل لا ابرح ای لا ازول یعنی لا ازول عن حالی فی السیر حتی اصل حتی أبلغ مجمع البحرین حیث یلتقی بحر فارس و بحر الروم قال محمد بن کعب اسمه طنجه و قال ابی بن کعب افریقیة و قیل هما بحر المشرق و المغرب اللذان یحیطان بجمیع الارض و قیل العذب و الملح و قیل البحران من العلم و هما موسی و الخضر أو أمضی حقبا تقدیره حتی یکون اما لقاء الخضر بمجمع البحرین و اما السیر حتی اصل الیه و ان کان حقبا و الحقب سبعون سنة و قیل ثمانون سنة و قیل سنة بلغة قیس و قیل برهة من الدهر غیر محدودة جمعه احقاب و کذلک الحقبة جمعها حقب ...

... قال إنک لن تستطیع معی صبرا لن تصبر علی صنیعی لانی علمت غیب علم ربی ثم اعلمه العلة فی ترک الصبر و تدارک قلبه به فقال و کیف تصبر علی ما لم تحط به خبرا ای علی ما لم تعلمه من امر ظاهره منکر و باطنه بخلاف ظاهره و انتصاب خبرا علی المصدر لان معنی لم تحط به خبرا لم تخبره خبرا یقال خبرت الشی ء اخبره و اخبرته اذا استقصیت علمه و خبره

قال ستجدنی إن شاء الله صابرا عن الانکار و قیل عن السؤال و لا أعصی لک أمرا ای اتابعک علی کل ما ترید و لا اخالفک فی شی ء و قیل تم الکلام علی قوله صابرا فصبر لما استثنی بقوله إن شاء الله و عصی حیث لم یستثن فقال له الخضر فإن اتبعتنی ای صحبتنی فلا تسیلنی عن شی ء مما افعله حتی أحدث لک منه ذکرا ای حتی اکون انا الذی افسره لک قرأ نافع و ابن عامر فلا تسیلنی بفتح اللام و تشدید النون و الوجه ان الفعل قد الحق النون الثقیلة و بنی معها علی الفتح و قرأ الباقون فلا تسیلنی باسکان اللام و تخفیف النون و الوجه ان الفعل مجزوم بلا التی للنهی فسکنت اللام للجزم فانطلقا حتی إذا رکبا فی السفینة خرقها موسی و خضر هر دو در ساحل دریا می رفتند کشتیی بایشان بر گذشت اصحاب کشتی که ایشان را دیدند بسیمای نیکان و نیک مردان ایشان را بی مزد در کشتی نشاندند و گفته اند که اصحاب کشتی خضر را بشناختند از آن در کشتی نشاندند بی مزد چون کشتی بمیان دریا رسید خضر تبر برداشت و کشتی را سوراخ کرد چنانک آب بکشتی برآمد موسی ع بجامه خویش آن سوراخ بگرفت و گفته اند بوم کشتی بشکست اما آب برنیامد موسی ع گفت أ خرقتها لتغرق أهلها قرأ حمزة و الکسایی لیغرق اهلها بالیای مفتوحة و بفتح الراء و رفع الاهل و الوجه انه علی اسناد الفعل الی الاهل و ارتفاعه به و قرأ الباقون لتغرق بالتاء مضمومة و بکسر الراء و نصب الاهل و الوجه انه علی اسناد الفعل الی المخاطب و انتصاب الاهل بالفعل و المعنی لتغرق ایها المخاطب اهلها و هذا موافق لما قبله لانه الخطاب و هو قوله أ خرقتها و لما بعده و هو قوله لقد جیت بر قراءت حمزه و کسایی گفت کشتی را بشکستی تا مردمان آن بآب غرق شوند و بر قراءت دیگران گفت کشتی را بشکستی تا مردمان آن را بآب غرق کنی و قیل معناه هذا الفعل یشبه فعل من یرید الاغراق لقد جیت شییا إمرا عظیما منکرا مأخوذ من امر القوم اذا کثروا و اشتد امرهم

چون موسی ع بر فعل وی انکار نمود خضر گفت أ لم أقل إنک لن تستطیع معی صبرا ایشان در آن سخن بودند که گنجشکی از هوا فرود آمد و منقار خویش بر آب دریا زد و باز بپرید خضر گفت یا موسی ان علمی و علمک و علم الخلایق کلهم فی علم الله کهذه النقرة التی اخذها من عرض البحر موسی چون دید که کشتی شکسته را آب بر نیامد و اهل کشتی را از آن هیچ زیان نداشت گفت لا تؤاخذنی بما نسیت ای بما غفلت فان النسیان مرفوع عن الانسان و قیل هو من النسیان الذی هو الترک یعنی بما ترکت من وصیتک و عن ابن عباس ان موسی لم ینس و لکنه من معاریض الکلام و اراد شییا آخر نسیه و لا ترهقنی من أمری عسرا ای لا تضایقنی بهذا القدر فتعسر بصاحبک و قیل لا ترهقنی ای لا تغشنی من امری عسرا یقال غلام مراهق قارب ان یغشاه البلوغ ...

میبدی
 
۷۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۱- سورة الانبیاء- مکیة » ۵ - النوبة الثانیة

 

... و لسلیمان الریح یعنی و سخرنا لسلیمان الریح الریح هواء متحرک و هو جسم لطیف یمتنع بلطفه من القبض علیه و یظهر المحس بحرکته یذکر و یؤنث عاصفة نصب علی الحال و العصف شدة حرکة الریح یقال عصفت الریح فهی عاصفة و عاصف اذا اشتدت تجری بأمره ای بامر سلیمان إلی الأرض التی بارکنا فیها یعنی الشام و ذلک انها قد کانت تجری لسلیمان و اصحابه حیث شاء سلیمان ثم تعود الی منزله بالشام وهب منبه گفت سلیمان بن داود پیغامبری غازی بود پیوسته در غزات بودی تا شهرها بگشاد و ملوک عالم را همه در تحت قهر خویش آورد و ملک وی بهمه جهان برسید مقاتل گفت شیاطین از بهر وی بساطی ساخته بودند یک فرسنگ طول آن و یک فرسنگ عرض آن زر و ابریشم درهم بافته و تختی زرین ساخته در میان بساط و گرد بر گرد آن تخت سه هزار کرسی زرین و سیمین نهاده سلیمان بر آن تخت نشستی و انبیاء بر آن کرسیهای زرین و علما بر کرسیهای سیمین و از پس ایشان عامه مردم و از پس عامه مردم جن و شیاطین صفها بر کشیده و مرغان در هوا جمع آمده و پر در پر کشیده چنان که آفتاب بر سلیمان و اصحاب وی نتافتی ابن زید گفت سلیمان را مرکبی بود از چوب ساخته و آن مرکب را هزار رکن بود و در هر رکنی هزار خانه جن و انس در آن خانه ها نشسته و عدت و آلت حرب در آن نهاده وزیر هر رکنی هزار شیطان بداشته تا آن مرکب بر می داشتند سلیمان چون خواستی که بر نشیند باد عاصف را فرمودی تا آن مرکب و آن بساط و مملکت وی بر دارد و بر هوا برد چون بر هوا راست بیستادی باد رخا را فرمودی تا در روش آرد بامداد یک ماهه راه برفتی و شبانگاه یک ماهه چنان که در قرآنست غدوها شهر و رواحها شهر

وهب منبه گفت ما را خبر کردند که در نواحی دجله در منزلی از منزلها نبشته ای یافتند که کسی از اصحاب سلیمان نبشته بود اما من الجن و اما من الانس یا جنی نوشته بود یا انسی نحن نزلناه و ما بنیناه و مبنیا وجدناه غدونا من اصطخر فقلناه و نحن رایحون منه فبایتون بالشام ان شاء الله معنی آنست که ما درین منزل فرو آمدیم و بنا نکردیم و خود بنا ساخته دیدیم بامداد از اصطخر برفته و درین منزل قیلوله کرده و بر عزم آنیم که شبانگاه از اینجا برویم و شب را بشام باشیم و روی ان سلیمان سار من ارض العراق غادیا فقال بمدینة مرو و صلی العصر بمدینة بلخ تحمله و جنوده الریح و تظلهم الطیر ثم سار من مدینة بلخ متخللا بلاد الترک ثم جازهم الی ارض الصین یغدو علی مسیرة شهر و یروح علی مثل ذلک ثم عطف یمنة عن مطلع الشمس علی ساحل البحر حتی اتی ارض القندهار و خرج منها الی مکران و کرمان ثم جاوزها حتی ارض فارس فنزلها ایاما و غدا منها بعسکر ثم راح الی الشام و کان مستقره بمدینة تدمر و کان امر الشیاطین قبل شخوصه من الشام الی العراق فبنوها له بالصفاح و العمد و الرخام الأبیض و الاصفر

و کنا بکل شی ء عالمین ای کنا فی الاول بکل شی ء عالمین فقدرناها و دبرناها علی ما توجبه الحکمة و اعطینا کل نبی ما تقوم به الحجة و تنقطع به المعذرة و ما هو داع الی الایمان و ابلغ فی الانقیاد و الاذعان و قیل معناه علمنا ان ما نعطی سلیمان من تسخیر الریح و غیره یدعوه الی الخضوع لربه و من الشیاطین ای و سخرنا من الشیاطین من یغوصون له یقال من للواحد و الجمع و الذکر و الانثی یغوصون ای یدخلون تحت الماء فتخرجون له من قعر البحر الجواهر و یعملون عملا دون ذلک ای دون الغوص و هو ما ذکر الله تعالی یعملون له ما یشاء من محاریب و تماثیل الایة و کنا لهم حافظین حتی لا یخرجوا من امره و قیل حفظناهم من ان یفسدوا ما عملوا و فی القصة ان سلیمان کان اذا بعث شیطانا مع الانسان لیعمل له عملا قال له اذا فرغ من عمله اشغله بعمل آخر لیلا یفسد ما عمل و کان من عادة الشیاطین انهم اذا فرغوا من عمل و لم یشغلوا بعمل آخر حربوا ما عملوا و افسدوه ...

میبدی
 
۷۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۴- سورة سبا- مکیة » ۲ - النوبة الثانیة

 

... غدوها شهر غدوها الی انتصاف النهار مسیرة شهر ای سیرها من لدن طلوع الشمس الی زوالها مسیر دواب الناس فی شهر و رواحها من انتصاف النهار الی اللیل مسیرة شهر فی یوم واحد مسیرة شهرین قال وهب ذکر لی ان منزلا بناحیة دجلة مکتوب فیه کتبه بعض اصحاب سلیمان نحن نزلناه و ما بنیناه و مبنیا وجدناه غدونا من اصطخر فقلناه و نحن رایحون منه ان شاء الله فبایتون بالشام و قال الحسن کان یغدوا من دمشق فیقیل باصطخر و بینهما مسیرة شهر ثم یروح من اصطخر فیبیت بکابل و بینهما مسیرة شهر للراکب المسرع

گفته اند سیر سلیمان بر مرکب باد اندر بسیط زمین چنان بود که هر روز بامداد تا بنماز پیشین وقت قیلوله مسافت یک ماهه راه بریده بود و گفته اند سفر وی از زمین عراق بود تا به مرو و از انجا تا به بلخ و از انجا در بلاد ترک شدی و بلاد ترک باز بریدی تا بزمین صین آن گه سوی راست از جانب مطلع آفتاب برگشتی بر ساحل دریا تا بزمین قندهار و ز انجا تا به مکران و کرمان و زانجا تا به اصطخر پارس و اصطخر پارس نزول گاه وی بود یک چند آنجا مقام کردی و زانجا بامداد برفتی و شبانگاه به شام بودی بمدینه تدمر و مستقر و مسکن وی تدمر بود کان سلیمان امر الشیاطین قبل شخوصه من الشام الی العراق فبنوها له بالصفاح و العمد و الرخام الأبیض و الاصفر و قد وجد هذه الأبیات منقورة فی صخرة بارض الشام انشأها بعض اصحاب سلیمان علیه السلام

و نحن و لا حول سوی حول ربنا ...

میبدی
 
۷۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۸- سورة ص- مکیة » ۲ - النوبة الثالثة

 

... پیر طریقت گفت الهی در سرگریستنی دارم دراز ندانم که از حسرت کریم یا از ناز گریستن از حسرت بهره یتیم است و گریستن شمع بهره ناز از ناز گریستن چون بود این قصه ایست دراز

و هل أتاک نبأ الخصم إذ تسوروا المحراب چون آن فریشتگان بر صورت خصمان با داود سخن گفتند و آن گه بر آسمان شدند داود بدانست که ایشان فرستاده حق بودند تا گناه داود فرا پیش وی برند داود در کار خود بدید و بتضرع و زاری در آمد چهل روز سر بر زمین نهاد بسان ساجدان بر نعت تضرع و کان لا یرفع رأسه الا لحاجة و لوقت صلاة مکتوبة و لا یأکل و لا یشرب و هو یبکی حتی نبت العشب حول رأسه و هو ینادی ربه عز و جل و یسیله التوبة و کان من دعایه فی سجوده سبحان الملک الاعظم الذی یبتلی الخلق بما یشاء سبحان خالق النور الهی انت خلقتنی و کان فی سابق علمک ما انا الیه صایر سبحان خالق النور الهی الویل لداود اذا کشف عنه الغطاء فیقال هذا داود الخاطی ء سبحان خالق النور الهی بای عین انظر الیک یوم القیمة و بای قدم اقوم امامک یوم تزل اقدام الخاطیین سبحان خالق النور الهی من این یطلب العبد المغفرة الا من عند سیده سبحان خالق النور الهی انا الذی لا اطیق حر شمسک فکیف اطیق حر نارک سبحان خالق النور الهی انا الذی لا اطیق صوت رعدک فکیف اطیق صوت جهنم سبحان خالق النور الهی الویل لداود من الذنب العظیم الذی اصاب سبحان خالق النور الهی قد تعلم سری و علانیتی فاقبل معذرتی سبحان خالق النور الهی برحمتک اغفر لی ذنبا و لا تباعدنی من رحمتک لهوایی سبحان خالق النور الهی فررت الیک بذنوبی و اعترفت بخطییتی لا تجعلنی من القانطین و لا تخزنی یوم الدین سبحان خالق النور بعد از چهل روز وحی آمد از حق جل جلاله که یا داود ترا آمرزیدم اما بسر خاک اوریا شو واو را بر خوان تا من آواز تو او را بشنوانم و از وی حلالی بخواه داود پلاسی در پوشید با چشمی پر آب و دلی پردرد و جانی پر حسرت آمد بسر خاک اوریا شد و او را بخواند بلبیک جواب داد و گفت من هذا الذی قطع علی لذتی و ایقظنی کیست اینکه لذت خواب خوش از من وابرید گفت منم داود گفت بچه آمدی یا نبی الله گفت آمده ام تا مرا در حل کنی بهر چه از من بتو رسید گفت ترا بحل کردم و در گذاشتم داود چون آن سخن شنید ارامی و سکونی در وی آمد و بازگشت دیگر با روحی آمد که یا داود نمیدانی که من داوری بعدل و انصاف کنم نه بتعنت بازگرد و با وی بگوی من زن تو بخواستم و بوی رسیدم از من راضی شو و مرا بحل کن داود بازگشت و این سخن بگفت اوریا چون این سخن شنید خاموش گشت و نیز جواب داود نداد داود هم بر سر قبر وی خاک بر سر نهاد و بزاری و خواری نوحه در گرفت که الویل لداود ثم الویل الطویل لداود اذا نصبت الموازین بالقسط یوم القیمة فیؤخذ داود و یدفع الی المظلوم سبحان خالق النور الویل لداود ثم الویل الطویل لداود حین یسحب علی وجهه مع الخاطیین الی النار سبحان خالق النور چون تضرع و زاری داود بغایت رسید از آسمان عزت ندای وحی آمد از بارگاه قدم آواز کرم آمد که ای داود دعای تو نیوشیدیم گناهت بعفو خود بپوشیدیم توبه تو پذیرفتیم و بر تو رحمت کردیم داود گفت الهی کیف و صاحبی لم یعف عنی چون آرام گیرم و خصم از من ناخشنود و دلم از بیم خصمی وی پر آتش و پر دود ندا آمد که یا داود انی استوهبک منه فیهبک لی و اعطیه من الثواب ما لم تر عیناه و لم تسمع اذناه فیقول یا رب من این لی هذا و لم یبلغ عملی فاقول هذا عوض من عبدی داود فقال داود یا رب الآن عرفت انک قد غفرت لی فذلک قوله فغفر له إنه وهب منبه گفت داود پس از آنکه توبه او قبول کردند سی سال میگریست که از گریستن نیاسود نه بشب نه بروز گهی در میان بیابان نوحه کردی بزاری و بنالیدی از خواری مرغان هوا و وحوش صحرا در گریستن او را مساعدت کردندی گهی در میان کوهان سنگ و کلوخ و درختان او را مساعدت کردندی گهی در ساحل دریاها ماهیان و جانوران دریا در گریه او را مساعدت کردندی چون بخانه باز آمدی سوگوار پلاس در پوشیدی و بر خاک نشستی و راهبان بسیار قریب چهار هزار گرد وی

در آمدندی و در مساعدت وی همه بزاری بگریستندی تا از اشک چشم ایشان سیل روان گشتی مصطفی علیه الصلاة و السلام فرمود ان مثل عینی داود کالقربتین تنطفان ماء و لقد خدت الدموع فی وجهه کخدید الماء فی الارض ...

میبدی
 
۷۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۳- سورة المنافقین- مدنیة » النوبة الثالثة

 

... در آثار مأثور است که رب العالمین با موسی کلیم الله گفت انا الله الرحمن الرحیم الکبریاء نعتی و الجبروت صفتی و الدیان اسمی فمن مثلی

قوله تعالی إذا جاءک المنافقون الآیة روز اول در عهد ازل غواص قدرت را ببحر صلب آدم فرستاد تا گوهرهای شب افروز و شبه های سیه رنگ برآورد و بر ساحل وجود نهاد هم مؤمنان بودند و هم منافقان چنان که مؤمنان را بیاورد منافقان را بیاورد اما مؤمنان را بفضل خود در صدر عز بساط لطف بداشت و لا میل منافقان را بعدل خود در صف نعال زیر سیاط قهر و ذل بداشت و لا جور

مؤمنان را تاج سعادت و کرامت بر فرق نهاد نصیب ایشان از کتاب این بود که فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به منافقان را بند مذلت و قید اهانت بر پای نهاد ...

میبدی
 
۷۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰۵- سورة الفیل- مکیة » النوبة الثانیة

 

... عمدوا حماک بکیدهم جهلا و قد حقروا جلالک

آن پیل سپید که در پیش صف بود چون بحرم رسید هیچ پای بحرم اندر ننهاد هر چند پیش زدند او را باز پس تر همی شد و گفته اند که در میان ایشان مردی بود نام وی نفیل بن حبیب رفت و گوش آن پیل گرفت و گفت ابرک محمود و ارجع راشدا من حیث جیت فانک فی بلد الله الحرام چون این سخن بگوش پیل فرو گفت باز گشت و پای در حرم ننهاد آن ساعت رب العالمین مرغانی بر انگیخت از جانب بحر مانند خطاف گردنهاشان سبز و منقار سرخ و با هر مرغی سه سنگ بود از عدس مه و از نخود کم یکی در منقار بود و دو در چنگ و بر سر هر مردی از آن سپاه یکی از آن مرغ بر هوا بیستاد و بر آن سنگ نام آن مرد نوشته که او را خواهد کشت پس بفرمان الله آن سنگها فرو هشتند بر سر ایشان گذاره کرد و در شکم ایشان گذاره کرد و بزیر ایشان بیرون آمد و ایشان را کشته و هلاک کرده بیفکند و آن پیلان نیز همه هلاک گشتند مگر آن پیل سپید محمود نام که در حرم نشد و باز گشت آن پیل زنده بماند و دیگر همه لشگریان هلاک گشتند مگر ابرهه که مرغ بر سر وی بیستاد و از مکه بیرون شد و روی به حبشه نهاد و آن مرغ بر هوا بر سر وی همی بود و او نمی دانست تا در پیش نجاشی شد و آن احوال باز گفت چون سخن تمام گفته بود مرغ سنگ بر سر وی فرو هشت و او را هلاک کرد فاری الله النجاشی کیف کان هلاک اصحابه و قیل بعث الله علی ابرهة داء فی جسده فجعل یتساقط انامله فانتهی الی صنعاء و هو مثل فرخ الطیر و ما مات حتی انصدع صدره ثم هلک و قیل ابرهة هذا کان جد النجاشی الذی کان فی زمن النبی ص و قیل خرجت فتیة من قریش تجارا حتی دنوا من ساحل البحر و هناک بیعة للنصاری فنزلوا بجنبها فاوقدوا نارا و اصلحوا طعاما لهم فلما ارتحلوا ترکوا النار فهاجت ریح فاضطرمت البیعة نارا و بلغ الخبر النجاشی فغضب و بعث ابرهة لهدم الکعبة و نقل حجرها و ترابها الی ارضه لیبیتها بها فذلک قوله تعالی أ لم تر کیف فعل ربک بأصحاب الفیل أ لم تر ای ا لم تعلم کیف فعل ربک هذه اللفظة تستعمل فی السؤال عن الحال کما یسأل عن المکان باین و عن الوقت بمتی تقول کیف زید معناه فی ای حال هو و التقدیر أ لم تعلم فی ای حال فعل ربک ما فعل بأصحاب الفیل حیث صرفهم عن الحرم و احل بهم ما علمت من العذاب و النقم و فایدة اضافته تعالی نفسه الی نبیه محمد ص بقوله فعل ربک ان جهال المشرکین و سفهایهم توهموا ان ذلک العذاب وقع من قبل الاصنام التی فی الکعبة فاراد الله سبحانه بذلک ابطال توهمهم فقال أ لم تر کیف فعل ربک

قوله أ لم یجعل کیدهم فی تضلیل ای فی بطلان و خسار یقال فلان سعیه فی ضلال و فی تضلیل ای فی بطلان و ضیاع و کیدهم ما ارادوا من تخریب الکعبة ...

میبدی
 
۷۵

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب القرد و السلحفاة » بخش ۲

 

... در جمله ذکر پیری و ضعف کارداناه فاش شد و حشمت ملک و هیبت او نقصان فاحش پذیرفت از اقربای وی جوانی تازه در رسید که آثار سعادت در ناصیت وی ظاهر بود و مخایل اقبال و دولت در حرکات و سکنات وی پیدا و استحقاق وی به رتبت پادشاهی و منزلت جهان داری معلوم و استقلال وی تقدیم ابواب سیاست و تمهید اسباب ایالت را مقرر

و به دقایق حیلت گرد استمالت لشکر برآمد و نواخت و تالف و مراعات رعیت پیشه کرد تا دوستی او در ضمایر قرار گرفت و دلهای همه بر طاعت و متابعت او بیارامید پیر فرتوت را از میان کار بیرون آوردند و زمام ملک بدو سپرد بیچاره را به اضطرار جلا اختیار کرد و به طرفی از ساحل دریا کشید که آنچا بیشه ای انبوه بود و میوه بسیار و درختی انجیر بر آب مشرف بگزید و به قوتی که از ثمرات آن حاصل می آمد قانع گشت و توشه راه عقبی به توبت و انابت می ساخت و بضاعت آخرت به طاعت و عبادت مهیا می کرد

بار مایه گزین که برگذرد ...

نصرالله منشی
 
۷۶

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰

 

... وهم من در موج دریای مدیحش غرقه شد

نیست عیب از وهم من دریای او بی ساحل است

تا همی وحشت قرین او بود کو غمگن است ...

ادیب صابر
 
۷۷

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۲

 

... همیشه تا که بود رود و بحر و جیحون را

یکی کران و دوم ساحل و سیوم معبر

همیشه باد تو را دولت و سعادت و عز ...

ادیب صابر
 
۷۸

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱

 

... با این همه آن صاحب نظمم که نیابند

دریای مرا اهل سخن معبر و ساحل

گر مدح تو را بر عرب عاربه خوانم ...

ادیب صابر
 
۷۹

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵

 

... کز عشق سود جست به جان در زیان فتاد

کشتی صبر من سوی ساحل کجا رسد

با صد هزار رخنه که در بادبان فتاد ...

خاقانی
 
۸۰

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۹ - در ستایش خراسان و آرزوی وصول به آن مدح صدر جهان محیی الدین

 

... از ره ری به خراسان نکنم رای دگر

که ره از ساحل خزران به خراسان یابم

به پر پشه اگر بر لب دریا گذرم ...

خاقانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۶۰