شمارهٔ ۱۳۹ - در ستایش خراسان و آرزوی وصول به آن مدح صدر جهان محیی الدین
رهروم مقصد امکان به خراسان یابم
تشنهام مشرب احسان به خراسان یابم
گرچه رهرو نکند وقفه، کنم وقفه از آنک
کشش همت اخوان به خراسان یابم
دل کنم مجمر سوزان و جگر عود سیاه
دم آن، مجمر سوزان به خراسان یابم
برکنم شمع و وفا را به خراسان طلبم
کاین کلید در رضوان به خراسان یابم
طلب از یافت نکوتر من و مرکوب طلب
کن براق از در میدان به خراسان یابم
عزم جفت طلب است و طلب آبستن یافت
یافت را در طلب امکان به خراسان یابم
لوح چل صبح که سیسال ز بر کردم رفت
بهر چل صبح دبستان به خراسان یابم
در جهان بوی وفا نیست و گر هست آنجاست
کاین گل از خار مغیلان به خراسان یابم
هفت مردان که منم هشتم ایشان به وفا
کهفشان خانهٔ احزان به خراسان یابم
سالکان را که چو دریا همه سرمستانند
چون صدف عرفهٔ عطشان به خراسان یابم
از سر زانو کشتی و ز دامان لنگر
بادبانشان ز گریبان به خراسان یابم
بیسران را که چو گویند کمر کش همه را
طوق سر چون سر چوگان به خراسان یابم
ز آتش سینهٔ مردان که ز دل آب خورند
جگر آتش بریان به خراسان یابم
همه دل گوهر و رخ کرده حلیدار چو تیغ
تن خشن پوش چو سوهان به خراسان یابم
آهشان فندق سربسته و چون پسته همه
ز استخوان ساخته خفتان به خراسان یابم
دل مرغان خراسان را من دانه دهم
که ز مرغان دل الحان به خراسان یابم
مرغ دل را که در این بیضهٔ خاکی قفسی است
دانه و آب فراوان به خراسان یابم
بس که پیران شبیخون به خراسان بینم
بس که میران شبستان به خراسان یابم
ملک کیخسرو روز است خراسان چه عجب
که شبیخونگه پیران به خراسان یابم
من مرید دم پیران خراسانم از آنک
شهسواران را جولان به خراسان یابم
آسمان نیز مرید است چو من ز آن گه صبح
چاک این ازرق خلقان به خراسان یابم
چند جویم به کهستان که نماند اهل دلی
آنچه جویم به کهستان به خراسان یابم
حجرهٔ دل را کز کعبهٔ وحدت اثر است
در به فردوس و کلیدان به خراسان یابم
بختیان نفس من که جرسدار شوند
از دهان جرس افغان به خراسان یابم
نزد من کعبهٔ کعبه است خراسان که ز شوق
کعبه را مجمره گردان به خراسان یابم
به ردای طلب احرام همی گیرم از آنک
عرفات کرم آسان به خراسان یابم
گرچه احرامگه جان ز عراق است مرا
لیک میقاتگه جان به خراسان یابم
بهر قربان چنین کعبه عجب نیست که من
عید را صورت قربان به خراسان یابم
بامدادان کنم از دیده گلاب افشانی
کاتشین آینه عریان به خراسان یابم
آسمان شیشهٔ نارنج نماید ز گلاب
کز دمش بوی گلستان به خراسان یابم
چون دم اهل جنان کان به جنان شاید یافت
لذت اهل خراسان به خراسان یابم
آنچه گوئی به یمن بوی دل و رنگ وفاست
به خراسان طلبم کان به خراسان یابم
صبح خیزان به یمن کز پی من خوان فکنند
شمهٔ لذت آن خوان به خراسان یابم
از خراسان مدد خون به یمن بینم لیک
از یمن تحفهٔ ایمان به خراسان یابم
غم ترکان عجم کان همه ترک ختناند
نخورم چون دل شادان به به خراسان یابم
عشق خشکان عرب کان خنکان یمنند
نو کنم چون دم ایشان به خراسان یابم
گر خراسان پسر عالم سام است، منم
که ز عالم سر و سامان به خراسان یابم
گاو عنبر فکن از طوس به دست آرم لیک
بحر اخضر نه به عمان به خراسان یابم
به خراسان شوم انصاف ستانم ز فلک
کان ستم پیشه پشیمان به خراسان یابم
بر سر خوان جهان خرمگسانند طفیل
پر طاووس مگس ران به خراسان یابم
بازئی میکند این زال که طفلان نکنند
زال را توبه ز دستان به خراسان یابم
شکل در شکل نماید به من اوراق فلک
شکلها را همه برهان به خراسان یابم
دل چو سیپاره پریشان شد از این هفت ورق
جمع اجزای پریشان به خراسان یابم
اختران بینم زنبور صفت کافر سرخ
شاه زنبور مسلمان به خراسان یابم
در بیابان سماوات همه غولانند
دفع غولان بیابان به خراسان یابم
این سویدای دل من که حمیرا صفت است
صافی از تهمت صفوان به خراسان یابم
گر ز شروان بدر انداخت مرا دست و بال
خیروان بلکه شرف وان به خراسان یابم
ترک اوطان ز پی قصد خراسان گفتم
عوض سلوت اوطان به خراسان یابم
منم آن، موم که دل سوختم از فرقت شهد
وصلت مهر سلیمان به خراسان یابم
گم شد آن گنج جوانی که بسی کم کم داشت
از پی گم شده تاوان به خراسان یابم
گر بهین عمر من آمیزش شروان گم کرد
عمر گم بودهٔ شروان به خراسان یابم
یافت زربفت خزانم علم کافوری
من همان سندش نیشان به خراسان یابم
درد دل دارم از ایام و بتر آنکه مرا
نگذارند که درمان به خراسان یابم
هست پستان کرم خشک و من از انجم دل
فتح باب از پی پستان به خراسان یابم
مصحف عهد سراپای همه البقره است
حرف والناس ز پایان به خراسان یابم
آه صبح است مگر نحل که بر شه ره غار
عورش افکنده و عریان به خراسان یابم
مادر نحل که افکانه کند هر سحرش
چون شفق خون شده زهدان به خراسان یابم
رخت عزلت به خراسان برم انشاء الله
که خلاص از پی دوران به خراسان یابم
از ره ری به خراسان نکنم رای دگر
که ره از ساحل خزران به خراسان یابم
به پر پشه اگر بر لب دریا گذرم
میل آن پشهٔ پران به خراسان یابم
سوی دریا روم و بر طبرستان گذرم
کافخار طبرستان به خراسان یابم
چو ز آمل رخ آمال به گرگان آرم
یوسف دل نه به گرگان به خراسان یابم
گرچه کم ارز چو انگشتری پایم لیک
قدر تاج سر شاهان به خراسان یابم
گر جهان در فزع سال قران بینم من
نشرهٔ امن ز قرآن به خراسان یابم
تا کی از خادمی و خازنی احکام خطا
کان خطا را خط بطلان به خراسان یابم
چند گوئی که دو سال دگر است آیت خسف
دفع را رافت رحمان به خراسان یابم
جنس این علم ز دیباچهٔ ادیان بدر است
من طراز همه ادیان به خراسان یابم
این سخن خال سپید تن خذلان دانم
من خط امن ز خذلان به خراسان یابم
فلسفی فلسی و یونان همه یونی ارزند
نفی این مذهب یونان به خراسان یابم
ای فتی فتوی دین نیست در فتنه زدن
نتوان گفت که فتان به خراسان یابم
نکنم باور کاحکام خراسان این است
گرچه صد هرمس و لقمان به خراسان یابم
حکم بومشعر مصروع نگیرم گرچه
نامش ادریس رصد دان به خراسان یابم
مصطفی ساکن خاک و من و تو در غم خسف
این چه نقل است کز اعیان به خراسان یابم
کان یاقوت و پس آنگاه و با ممکن نیست
شرح خاصیت آن کان به خراسان یابم
انت فیهم ز نبی خوانده و ما کان الله
کی عذاب از پی ماکان به خراسان یابم
گیر خسف است بر غم همه در روم و خزر
نه امان همه پیران به خراسان یابم
گر ز باد است و گر از آب دو طوفان به مثل
هر دو نوح از پی طوفان به خراسان یابم
هفت رخشان مه آبان بهم آیند چه باک
که سعود از مه آبان به خراسان یابم
بیست و یک نوع قران است به میزان همه را
من همه لهو ز میزان به خراسان یابم
زانیاتند که در دار قمامه جمعند
من از آن جمع چه نقصان به خراسان یابم
هر امان کان هرمان یافت به صد قرن کنون
زین قران حاصل اقران به خراسان یابم
بر سر خاک محمد پسر یحیی پاک
روم و رتبت حسان به خراسان یابم
از سر روضهٔ فاروق فرق صدر شهید
بوی جان داروی فرقان به خراسان یابم
چون به تازی و دری یاد افاضل گذرد
نام خویش افسر دیوان به خراسان یابم
من که خاقانیم ار آب نشابور چشم
بنگرم صورت سحبان به خراسان یابم
ور مرا آینه در شانهٔ دست آید من
نفس عنقای سخنران به خراسان یابم
چون ز من اهل خراسان همه عنقا بینند
من سلیمان جهانبان به خراسان یابم
محیی الدین که سلیمان صفت است و خدمش
دیو و انس و ملک و جان به خراسان یابم
شافعی بینم در دست و هر انگشت از او
مالک و احمد و نعمان به خراسان یابم
هادی امت و مهدی زمان کز قلمش
قمع دجال صفاهان به خراسان یابم
گوهر افسر اسلاف که از خاک درش
افسر گوهر سامان به خراسان یابم
سخن و لهجت یحیی و محمد نگرم
عیسی و ابنة عمران به خراسان یابم
دل او ثانی خورشید فلک دانم و باز
خلق او ثالث سعدان به خراسان یابم
اتصالات فلک دانم و دل را به قیاس
خالیالسیر ز شیطان به خراسان یابم
خضر موسی کف و نیل از سر ثعبانش روان
نیل نزد من و ثعبان به خراسان یابم
دستم از نامهٔ او نافهگشای سخن است
کاهوی تبت توران به خراسان یابم
چون بدو نامه کنم بر سرش از خط ملک
قدوهٔ اعظم عنوان به خراسان یابم
بهر آن نامه کبوتر صفت آید ز فلک
نسر طائر که پر افشان به خراسان یابم
از ضمیرش که به یک دم دو جهان بنماید
جام کیخسرو ایران به خراسان یابم
درد و آتش که نیستان هزاران شیر است
شور صد رستم دستان به خراسان یابم
در خراسان دلش سنجر همت چو نشست
بدل سنجر سلطان به خراسان یابم
ثانی مصری او یوسف مصری است به جود
صاع خواهندهٔ کنعان به خراسان یابم
بر درش همچو درش حلقه به گوش است فلک
کز مهش حلقهٔ فرمان به خراسان یابم
دور باش قلمش چون به سه سرهنگ رسد
از دوم اخترش افسان به خراسان یابم
گر گشاد از دل سنگی ده و دو چشمه کلیم
من بسی معجز ازین سان به خراسان یابم
از ده انگشت و دو نوک قلم صدر انام
ده و دو چشمهٔ حیوان به خراسان یابم
پایهٔ منبر او بوسم و بر سر گیرم
که در این ناحیه ثقلان به خراسان یابم
گر زمان یابم از احداث زمان شک نکنم
کز معالیش گذربان به خراسان یابم
من که خاقانیم از نعل سمندش بوسم
به خدا کافسر خاقان به خراسان یابم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره جستجوی معنوی و تشنهگی شاعر برای رسیدن به خراسان و احسان و معرفت از آنجاست. شاعر در طول متن به تمثیلها و استعارههای مختلفی از سفر و مسیر جستجو اشاره میکند و بیان میدارد که از راهها و مقامات مختلف عاشقانه و معنوی به امید دستیابی به حقیقت و کمال، خراسان را آرزو دارد. او از درد و رنجهای ایام گذشته و تلاش برای یافتن بوی وفا و عشق در خراسان سخن میگوید. در نهایت، این سفر معنوی به عنوان مسیری برای رسیدن به قرب و شناخت عمیقتر از وجود خود و خداوند مطرح میشود.
هوش مصنوعی: من به سفر میروم تا به مقصدی در خراسان برسم؛ به شدت تشنهام و امیدوارم که از نعمتها و خوبیهای این دیار بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه مسافر راه را متوقف نمیکند، من خودم توقف میکنم چون میخواهم به جاذبهی همت برادرانم در خراسان برسم.
هوش مصنوعی: دل خود را مانند مجمری پر از آتش میسازم و جگرم را مانند عودی سیاه دگمه میزنم. در دل میخواهم که این مجمر سوزان را در خراسان پیدا کنم.
هوش مصنوعی: شمع و وفا را کنار میزنم و به خراسان میروم، زیرا میخواهم این کلید را که به بهشت مربوط میشود در خراسان پیدا کنم.
هوش مصنوعی: خواستن از آنچه که بهتر از یافت است، و در میدان به دنبال مرکبی تندرو بگرد تا به خراسان برسم.
هوش مصنوعی: نیت و اراده جفت با خواسته است و خواسته، برای یافتن چیزهای جدید، در انتظار است. من در جستجوی امکانها به خراسان میروم تا آنچه را که میجویم بیابم.
هوش مصنوعی: مدت سی سال را در حال تحصیل و یادگیری گذراندهام و حال میخواهم به خراسان بروم تا در صبحگاهی دیگر علم و دانش بیشتری بیاموزم.
هوش مصنوعی: در این دنیا خبری از وفاداری نیست و اگر هم باشد، در جایی دور و نامشخص است. به همین خاطر، من این گل را که در کنار خارها رشد کرده، شبیه به دنیایی بیوفایی میبینم و آرزو میکنم که آن را به جایی پاک و دلنشین مانند خراسان ببرم.
هوش مصنوعی: هفت مرد هستند که من هشتمین آنها هستم و به خاطر وفاداریام، میتوانم در خانهای پر از غم و اندوه در خراسان زندگی کنم.
هوش مصنوعی: سالکان، مانند دریا سرشار از شوق و هیجاناند. من هم میخواهم در خراسان، مانند مرواریدی در صدف، عطش و عشق عرفان را بیابم.
هوش مصنوعی: از شروع زانو میکشم و از دامن لنگر، بادبانشان را از گریبان به خراسان میبرم.
هوش مصنوعی: افرادی که در زندگی هدف و سرانجام مشخصی ندارند، مانند توپ در بازی چوگان، فقط از دست دیگران استفاده میشوند و هیچ گونه ارادهای ندارند. اگر هر یک از آنها را بررسی کنم، تنها به یک روش به خدمت من در میآیند و در نهایت از مسئولیتپذیری و استقلال بیبهره خواهند بود.
هوش مصنوعی: از آتش درون مردان که از دل درد و رنج مینوشند، من جگر داغدار را در خراسان خواهم یافت.
هوش مصنوعی: تمام دلها گوهری هستند و چهرهی هر انسان زیبا جلوهگر است. همچون تیغی که بر تن خشن پوشیده شده، من هم به خراسان میروم تا این زیبایی و ارزش را بیابم.
هوش مصنوعی: عاشقانی که دلهایشان مانند فندق، بسته و محکم است، و مانند پسته همه چیزشان از استخوان شکل گرفته است، در خراسان خوابیدهاند.
هوش مصنوعی: من به پرندگان خراسان دانه میدهم تا از لحن دلنواز آنها در خراسان بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: در دل من آرزوهایی وجود دارد که هنوز در این دنیای مادی به دام افتادهاند. اگر بتوانم به خراسان بروم، میتوانم آن آرزوها را به دست بیاورم.
هوش مصنوعی: هرچه بیشتر به خراسان نگاه میکنم، بیشتر شاهد حملات و ناامنیها هستم و هر بار که به شبستانها و محلهای اقامتشان سر میزنم، چهرههای پیر و فرماندهان را میبینم که اینجا هستند.
هوش مصنوعی: روز ایستادگی کیخسرو در خراسان است، جای شگفتی نیست که شب هنگام، شبیخون پیران را در خراسان ببینم.
هوش مصنوعی: من پیرو و شاگرد سخنان و رفتار مردان بزرگ خراسان هستم، زیرا در خراسان میتوانم حرکات و شجاعت جنگجویان را مشاهده کنم.
هوش مصنوعی: آسمان هم مانند من عاشق و پیرو است و از آن بعد که صبح فرا میرسد، نقش و اثر این آبیرنگ را در خلقها مشاهده میکنم و به خراسان میرسم.
هوش مصنوعی: در پی یافتن دلهای آگاه و حساس هستم، اما در کوهستان برادری نمییابم. آنچه را که میجویم، در خراسان پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: در دل من اثری از کعبهٔ یکتایی وجود دارد، و میخواهم از در بهشت وارد شوم و کلید آن را در خراسان پیدا کنم.
هوش مصنوعی: بختیان نفس من که به صدا درآیند از دهان جرس، صدای افغانی به خراسان خواهد رسید.
هوش مصنوعی: برای من خراسان همانند خانهٔ کعبه است، زیرا از محبت آن مکان مقدس، خراسان را همچون محلی برای قربانی کردن و قربانی گرفتن میبینم.
هوش مصنوعی: من لباس طلب را به تن میکنم، زیرا میدانم که با کرم و بخشش، به راحتی میتوانم در خراسان به هدفم برسم.
هوش مصنوعی: اگرچه محل احرام جان من از عراق است، اما جایگاه ملاقات جان من در خراسان خواهد بود.
هوش مصنوعی: به خاطر قربانی کردن در چنین کعبهای، عجیب نیست که من بتوانم عید را به شکل قربانی در خراسان ببینم.
هوش مصنوعی: صبحها از چشمانم مانند گلاب جاری میشود، تا آتش جان را در آینهای عریان در خراسان ببینم.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به زیبایی و لطافت آسمان اشاره میکند که مانند شیشهای نارنجی رنگ است و بوی گلستان را از گلابی که در هوا پخش شده احساس میکند. این رویداد به قدری دلانگیز است که او میتواند احساس شادی و طراوت را به سرزمین خراسان منتقل کند.
هوش مصنوعی: وقتی دم و هوای بهشتیان به مشامم برسد، ممکن است لذت زندگی مردم خراسان را در خراسان حس کنم.
هوش مصنوعی: هر چه بگویی دربارهی بوی دل و رنگ وفا، من آن را از خراسان میخواهم؛ زیرا در خراسان میتوانم آن را پیدا کنم.
هوش مصنوعی: صبح زود برخاستن باعث میشود که دیگران به خاطر من از میزشان پذیرایی کنند و من طعم لذت آن مهمانی را در خراسان تجربه کنم.
هوش مصنوعی: من از خراسان به یمن امید دارم و کمک میطلبم، ولی در عوض از یمن هدیهٔ ایمان و معرفت را به خراسان میبرم.
هوش مصنوعی: من از غم و اندوه ترکها و عجمها ناراحت نیستم، چون همه آنها ترکهای ختن هستند. نمیخواهم دل شادان را در خراسان ملاقات کنم.
هوش مصنوعی: عشق مانند آبی است که در بیابان خشک عرب، شادابی و طراوت یمن را به همراه دارد. وقتی که من به خراسان برسم، میخواهم دوباره جان تازهای به زندگی این عشق ببخشم.
هوش مصنوعی: اگر خراسان فرزند دانش و علم است، من هم کسی هستم که از دنیای علم و معرفت به خراسان میآیم و به آنجا میرسم.
هوش مصنوعی: من میتوانم گاوی را که عطرش به عنبر میماند از طوس به دست آورم، اما دریای سبز را نه در عمان پیدا میکنم و نه در خراسان.
هوش مصنوعی: من به خراسان میروم تا از آسمان حق و انصاف را بگیرم، زیرا ستمی که بر من رفته باعث پشیمانی آن خواهد شد. در خراسان میتوانم عدالت را بیابم.
هوش مصنوعی: در گوشهای از دنیا، خوشگذرانها در کنار زندگی رنگین و پرزرق و برق خود سرگرم هستند. من نیز به دنبال یافتن خوشبختی و خوشیهای تازه در خراسان هستم.
هوش مصنوعی: زال دوباره کاری میکند که کودکها نتوانند از دستانش بترسند و از این رو به خراسان میروم.
هوش مصنوعی: در دنیای رنگارنگ و تغییرپذیر، هر چیزی به گونهای متفاوت و زیبا نمایان میشود. اگر در زندگی تلاش کنم و در جستجوی روشنی و حقیقت باشم، میتوانم به سرزمین خراسان دست یابم، جایی که همه شکلها و زیباییها در آن به وضوح نمایان است.
هوش مصنوعی: دل من همچون تکههای کوچک و بینظم به هم ریخته شده است و از این هفت ورق پر از اندیشه و دلشکستگی، تصمیم دارم تا اجزای خود را جمعآوری کنم و در خراسان آرامش یابم.
هوش مصنوعی: در آسمان، ستارههایی میبینم که شبیه زنبورها هستند؛ یکی از آنها زنبوری کافر و سرخ رنگ است و دیگری زنبور مسلمان است که میتوانم آن را در خراسان پیدا کنم.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که در آسمانهای وسیع و بینهایت، همگی موجودات عظیم و غولمانند بهنظر میرسند. برای دور کردن و مقابله با این غولها، به دنبال راه حلی در خراسان هستم.
هوش مصنوعی: دل من که مانند حمیرا (پرندهای افسانهای) است، میخواهد از تهمتهایی که به صفوان زده شده، پاک و بیالایش باشد و به دور از مشکلات به خراسان برود.
هوش مصنوعی: اگرچه از سرزمین شروان دور شوم و نتوانم کارهای خوب انجام دهم، اما امیدوارم با دستاوردهایی با ارزش به خراسان برسم.
هوش مصنوعی: ترک کردن وطن به خاطر رفتن به خراسان باعث شده بود که بگویم به جای آرامش وطن، در خراسان آن را به دست خواهم آورد.
هوش مصنوعی: من آن موم نرم هستم که دل من از جدایی عاشقانه دچار سوختگی شده است و منتظرم تا به وصال تو برسم، همانطور که مهر سلیمان در خراسان پیدا میشود.
هوش مصنوعی: جوانی من به فراموشی سپرده شده و اکنون باید برای یافتن آن جوانی گمشده، به دور و بر سفر کنم و بهایی بپردازم.
هوش مصنوعی: اگر بهترین سالهای عمر من در پیوند با شروان بگذرد، عمر هدر رفتهام را در خراسان پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: در خزان زندگیام، با دانش و آگاهی مانند بویی خوش، میتوانم نشانهای از خود را در خراسان پیدا کنم.
هوش مصنوعی: من از روزگار و مشکلات زندگی شکایت دارم و بدتر از آن این است که اجازه نمیدهند به خراسان بروم و درمانم را پیدا کنم.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به نوعی به دنبال دلیلی برای ادامه تلاشها و سفرهایش است. او از تنهایی و سختیهایی که در مسیر دارد سخن میگوید و در عین حال امید دارد که به مقصد و هدفش برسد، حتی اگر مسیر پر از چالش و مشکلات باشد. این احساس همزمانی از ناامیدی و امیدواری، نشاندهنده عزم و اراده اوست.
هوش مصنوعی: کتاب مقدس قرآن شامل تمام سورهها و آیات است و از جملهٔ آن آیات، سورهٔ بقره و همچنین پایان سورهٔ الناس وجود دارد. این کلمات از بهترین و آموزندهترین بخشهای قرآن به شمار میآیند که به علت معنای عمیق و آموزندگیشان در دلها و ذهنها جا گرفتهاند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که صبح فرارسیده و من همچون زنبوری هستم که بر سر راه پیغمبر غار خود را رها کرده و عریان به سوی خراسان میروم.
هوش مصنوعی: مادر زنبور عسل هر صبح که به گلها میرود، مانند شفقی که در خراسان سرخ شده است، به من زایش میدهد.
هوش مصنوعی: من به خراسان میروم و امیدوارم که از این روزهای سخت و پرمشغله نجات پیدا کنم.
هوش مصنوعی: من دیگر تصمیم ندارم که از راه ری به خراسان بروم، چرا که میتوانم از طریق ساحل خزران به خراسان دسترسی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: اگر بر لب دریا به پر پشهای برخورد کنم، آرزو میکنم که آن پشه از خراسان باشد.
هوش مصنوعی: من به سمت دریا میروم و از طبرستان عبور میکنم تا اینکه به خراسان برسم و کافخار طبرستان را ببینم.
هوش مصنوعی: وقتی از آمل به گرگان میروم، آرزوهایم را با خود میآورم، اما باید بگویم که یوسف دل را نه در گرگان بلکه در خراسان مییابم.
هوش مصنوعی: با اینکه ممکن است ارزشمندی من به اندازهی یک انگشتری باشد، اما میخواهم به اندازهی تاج سر پادشاهان در خراسان اهمیت پیدا کنم.
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا در سالی پر از اضطراب و نگرانی ببینم، به واسطهٔ آیات قرآن، احساس آرامش و امنیت را در خراسان مییابم.
هوش مصنوعی: تا کی باید من از خدمت و نگهبانی اشتباهات دیگران رنج ببرم؟ آیا نمیتوانم اشتباهات را نادرست اعلام کنم و آنها را از بین ببرم؟
هوش مصنوعی: چند بار باید بگویی که دو سال دیگر نشانهای از خسوف (کسوف) در خراسان خواهد بود و رحمت خداوند به آنجا خواهد رسید؟
هوش مصنوعی: این علم از آغاز ادیان برتر و ممتاز است و من در برابر همهٔ ادیان، آن را در خراسان مییابم.
هوش مصنوعی: من میدانم که این سخن مانند لکهای سفید بر روی پوست نشان از ناکامی است و من از این ناکامی، راهی امن به خراسان پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: تمامی فلاسفه و دانشمندان یونانی به نوعی در ارزش و اهمیت خود ممتاز هستند، اما من به دنبال این هستم که معانی و آموزههای این مکتب فکری را در خراسان پیدا کنم و به چالش بکشم.
هوش مصنوعی: ای جوان، در زمان فتنهها نمیتوان به آسانی نظری درباره دین داد، زیرا در چنین شرایطی نمیتوان به درستی تشخیص داد که چه کسی فریبکار است و چه کسی نیست.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم تصدیق کنم که احکام خراسان چنین است، هرچند که اگر صد نفر هم مانند هرمس و لقمان در خراسان پیدا کنم.
هوش مصنوعی: من هرگز سخن کسی را که فقط به خاطر نامش مورد توجه قرار گرفته، نخواهم گرفت. حتی اگر نامش با دانش و اعتبار باشد، چون چنین کسی نمیتواند به تنهایی ارزش و حقیقت علم را تضمین کند.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به وضعیت خود و دیگران اشاره میکند و از سرنوشت تلخی صحبت میکند که بر سر مصطفی (پیامبر اسلام) آمده است. او از ناراحتی و غم یاد میکند و به نوعی از این میگوید که با وجود مصیبتها و مشکلات، در جستجوی خبرهای خوب یا فضایل از بزرگان است. به نوعی به تضاد بین مقام والای مصطفی و حال و روز خود و دیگران اشاره دارد.
هوش مصنوعی: یاقوتی وجود دارد که خاصیت آن را نمیتوان به راحتی توضیح داد، مگر اینکه آن را در خراسان پیدا کنم.
هوش مصنوعی: تو در میان آنها به عنوان نبی شناخته شدهای و خداوند هرگز عذابی بر ما نخواهد فرستاد. اگر هم چنین چیزی باشد، به خاطر آنچه در خراسان است، به ما نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: در دل غمها به سر میبرم و در سرزمینهای مختلف از جمله روم و خزر، آرامشی نیست. اما با این حال، همه پیران را در خراسان میبینم.
هوش مصنوعی: اگر طوفانی ناشی از باد باشد یا از آب، مانند نوح که پس از هر طوفان به خراسان میرفت، من نیز در پی آن طوفانها به خراسان میرسم.
هوش مصنوعی: هفت چهره روشن ماه در آبان به هم میپیوندند. چه اهمیتی دارد اگر من از همزمانی ماه آبان به خراسان برسم؟
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به وجود بیست و یک نوع قرآن شده است و گفته میشود که میتوان همه آنها را به نوعی مشابه در خراسان یافت. به عبارتی، همهی این انواع قرآنی تحت تأثیر و تأملاتی در هنر و ادبیات قرار دارند.
هوش مصنوعی: میدانند که در زبالهدانها چه چیزهایی جمع شده است، اما من از آن دسته چیزها چه نیازی به خراسان دارم؟
هوش مصنوعی: هر کسی که به دست آوردن امانتی را تجربه کرده باشد، مثل صد قرن، اکنون به واسطه این قرآن، همنسلان خود را در خراسان پیدا میکند.
هوش مصنوعی: من میخواهم بر سر خاک محمد پسر یحیی بروم و مقام حسان را در خراسان به دست آورم.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و ویژگیهای ویژهای از یک شخصیت بزرگ اشاره میکند. او از وجود عطر و بوی خاصی صحبت میکند که به یاد شهید بزرگوار و شخصیتهای برجسته میکند. در واقع، شاعر به دنبال یافتن حقیقت و جستجو در سرزمین خراسان است، جایی که میتواند نشانههایی از آن عظمت و جاودانگی را بیابد.
هوش مصنوعی: وقتی نام نیکو و دانشمندان به زبان عربی و فارسی ذکر شود، میخواهم نام خود را در زمرهی آنها و در دیوانهای خراسان ببینم.
هوش مصنوعی: من که پادشاه و سراسر قدرت هستم، اگر به چشمان آب نشابور نگاه کنم، زیبایی سحبا را در خراسان پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: اگر آینهای در دستم بیابم، بهطوری که تصویر خودم را در آن ببینم، میتوانم آواز پرندۀ سخن را از خراسان بشنوم.
هوش مصنوعی: وقتی که مردم خراسان به من مینگرند، مثل این است که نرخی از نیکویی و بلندپروازی را میبینند، به گونهای که من در خراسان برفراز به جایگاه سلیمان، پادشاه و سردار بزرگ قرار میگیرم.
هوش مصنوعی: محیی الدین که همچون سلیمان دارای تواناییهای ویژهای است و خدمتکاران او دیوان، انسانها، ملائکه و روحها هستند، در خراسان به من خواهد رسید.
هوش مصنوعی: در دستان شافعی میبینم و هر انگشت او به یکی از بزرگانی مانند مالک، احمد و نعمان اشاره میکند که در خراسان وجود دارند.
هوش مصنوعی: رهبری که پیشوای مردم است و در زمان خود مهدی محسوب میشود، از طریق نوشتار و تاثیراتش میتواند بر زشتیها و فتنهها غلبه کند، و من امیدوارم که او بتواند دجال را از صفاهان به خراسان براند.
هوش مصنوعی: اگر بتوانم گوهری که افسران گذشته از خاک به دست آوردهاند را پیدا کنم، آن گوهری را در خراسان خواهم یافت.
هوش مصنوعی: اگر صحبت و زبان تو شبیه به یحیی و محمد باشد، امیدوارم که عیسی و مادرش، مریم، را در خراسان ببینم.
هوش مصنوعی: دل او را مانند خورشید آسمان میدانم و زیباییاش را مانند ستارههای خوشبختی که در خراسان میبینم، احساس میکنم.
هوش مصنوعی: میدانم که چگونه آسمان به هم متصل میشود و از دل نیز مانند راهی که شیطان به خراسان میبرد، خبری مییابم.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به شخصیتی به نام خضر است که در داستانهای اسلامی، به عنوان فردی با علم و دانایی ویژه شناخته میشود. او در کنار موسی، یکی از پیامبران، قرار دارد. همچنین، اشاره به نیل و ثعبان (موجودی که در متون تاریخی به آن پرداخته شده) دارد که نمادهایی از سفر و ماجراجویی هستند. در این متن، تصویر سفر به سرزمینی جدید و کشف موارد جدید به وضوح حس میشود. در نهایت، گوینده با اشاره به خراسان، به جستجوی خود در جایی دیگر اشاره میکند، که نشان از جستجوی علم و دانش در مکانهای دوردست دارد.
هوش مصنوعی: دستم به نامهٔ او به اندازهٔ شیرینی سخن میرسد که میتوانم در سرزمینهای دور مثل تبت و توران به خراسان برسم.
هوش مصنوعی: وقتی که به او نامه بنویسم، در بالای نامه از مقام والای شایستهای به عنوان حاکم بزرگ خراسان یاد خواهم کرد.
هوش مصنوعی: به خاطر نامهای که همچون کبوتر از آسمان میآید، طوری که پرندگان در این راستا پرواز میکنند، من به خراسان میرسم.
هوش مصنوعی: من با نگاهی به درون خود، میتوانم به عظمت و زیبایی دو جهان پی ببرم. اگر بتوانم به کاسهای از جام کیخسرو، پادشاه ایرانی در خراسان، دست پیدا کنم.
هوش مصنوعی: درد و مشکلهایی که در زندگی وجود دارد، شبیه به آتش است که هزاران شیر را در خود دارد. اگر بخواهم، میتوانم صدها رستم قهرمان را در خراسان پیدا کنم که نمایانگر قدرت و شجاعت هستند.
هوش مصنوعی: در خراسان، وقتی که دل سنجر بر خواستن و تلاش نشست، به یاد سنجر، سلطان آن دیار، برمیآیم.
هوش مصنوعی: دومین مصری که اشاره شده، همان یوسف مصری است. با بزرگواری او، هر کسی که در کنعان خواستار چیزی باشد، میتواند در خراسان آن را پیدا کند.
هوش مصنوعی: در ورودی او مانند یک در دیگر، زیبا و جذاب است و آسمان از زیبایی او به دستم حلقهای از قدرت میدهد که به خراسان برسم.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که زمانی که اثر قلم کسی به سه سردار (یا فرمانده) از دومین ستاره (یا نشانه) برسد، داستانی شگفتانگیز در خراسان به وجود خواهد آمد. به این معنی که وقتی تاثیر و نقش کسی به اهمیت و جایگاه بالاتری برسد، نتایج عمدهای در جایی خاص به وجود خواهد آورد.
هوش مصنوعی: اگر دل سنگی باز شود و دو چشمه از آن جاری گردد، من معجزاتی بسیار از این دست در خراسان پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: از چهرهٔ انسان و دستانش میتوان به ویژگیهای او پی برد، و همچنین از دو چشمی که در صورتش وجود دارد، میتوان به خصلتهای او در جهان پیبرد.
هوش مصنوعی: من پایهٔ منبر او را میبوسم و بر سرم میگذارم، زیرا در این منطقه، ثقلان را در خراسان مییابم.
هوش مصنوعی: اگر فرصتی پیدا کنم تا از زمان خود ساخت و ساز کنم، تردید نکنم که در نتیجهاش به خراسان خواهم رسید.
هوش مصنوعی: من که پادشاه هستم، از نعل سمندش بوسه میزنم. به خدا قسم، اگر خاقان (پادشاه) در خراسان را پیدا کنم، او را مورد احترام قرار میدهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.