گنجور

 
۷۶۱

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۶۱ - حکایت مرغی با جفت خود

 

... گفت شاید کاروانی در طلب

کرده باشد راه مقصد گم به شب

راهشان افتاده باشد از قضا ...

ملا احمد نراقی
 
۷۶۲

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۸۹ - داستان آن بازرگان که خرما از بغداد به بصره برد بفروشد

 

... در برون افتاده صد مسکین عور

من بسی دارم در این مقصد مقال

لیک بگذارم که تنگ آمد مجال ...

... در کجا این بار تو واگرد نیست

گفت از بغداد مقصد بصره است

بارهایم جمله تمر و تمره است ...

ملا احمد نراقی
 
۷۶۳

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۱۰ - رفتن شیطان به نزد حضرت اسماعیل ع

 

... شغل من فرمان بری و بندگی ست

گر ندانم مقصد شه باک نیست

بندگان را حد این ادراک نیست ...

ملا احمد نراقی
 
۷۶۴

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۱۳ - در بیان فریب دادن نفس اماره آدمی را

 

... هم خلاصی جویی و هم اشتهار

خود پرستی باشدت مقصد از آن

می زنی یک تیر را بر دو نشان ...

ملا احمد نراقی
 
۷۶۵

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۲۰ - بی نوایی که عاشق دختر پادشاه شد

 

... روی هم افتند مأموم و امام

نی نشان دارد ز مقصد نی ز راه

گه خورد بر کوه و گه افتد بچاه ...

ملا احمد نراقی
 
۷۶۶

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۳۰ - حدیث:المجاز قنطرة الحقیقه

 

... عشق کردش رهنمایی از نخست

تا رسانیدش به مقصد جلد و چست

برد او را بر سر ره باز داشت ...

ملا احمد نراقی
 
۷۶۷

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۳۶ - ورود شاه دین به زمین کربلا

 

... ناقه مان از بار برون آرمید

منتهای مقصد ما از جهان

این مکان بود این مکان بود این مکان ...

ملا احمد نراقی
 
۷۶۸

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » تفکر در خلقت فضا و کرات آسمانی

 

... همه دور شبان روزی گرفته

به مقصد راه فیروزی گرفته

چنان گرم اند در منزل بریدن ...

ملا احمد نراقی
 
۷۶۹

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » دون همتی و مذمت آن

 

... تا در این وادی مرا از تن برآید جان ز لب

و چون این صفت به مرتبه کمال رسید صاحب آن طالب مقصد اعلی می گردد و ایمان حقیقی از برای او هم می رسد و مشتاق مرگ می شود بلکه همچنان که در اخبار وارد شده تحفه ای بهتر از مردن در نزد او نیست و شادی ای بالاتر از مفارقت از دنیا از برای او حاصل نمی شود گاهی به زبان حال می گوید

آن مرد نیم کز عدمم بیم آید ...

ملا احمد نراقی
 
۷۷۰

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - چیزهایی که دنیا را به آنها تشبیه کرده اند

 

... مثال هشتم آنکه مثال زده اند دنیا را در طراوت اول و کثافت آخر به طعمه لذیذ که خورده می شود که ابتدای آن در نهایت لطافت و پاکیزگی و چون خوردی و ساعتی از آن گذشت همه آن کثافت و نجاستی می شود که آدمی نظر کردن به آن کراهت دارد چه جای خوردن و همچنان که هر طعامی که چرب تر و لذیذتر است ثقل آن کثیف تر و متعفن تر است همچنین هر چه شهوات دنیویه که مرغوب تر و مطبوع تر است در وقت مرگ اذیت و کراهت آن بیشتر و فتنه آن عظیم تر خواهد بود و این در دنیا نیز معاین و محسوس است زیرا که هر چه محبت به آن بیشتر و لذت به وجود آن بالاتر است درد و الم و مصیبت و ماتم در فراق آن نیز افزون تر است و مرگ نیست مگر مفارقت از دنیا

مثال نهم مثال زده اند دنیا را به خانه ای که کسی آماده کرده باشد و طبقی بر آن نهاده باشد و بر آن طبق گلها و ریاحین گذارده و به تربیب مردم را خوانده باشد که بیایند به آن خانه داخل شوند و آن گل و ریاحین را ببینند و ببویند و از برای دیگران که بعد می آیند بگذارند و بروند نه آنکه آن گلها را بردارند و با خود ببرند پس یکی از آن اشخاص چنان گمان کند که اینها را به ایشان داده اند پس دل به آن بندد و به آن خرمی و شادی کند چون خواهد بیرون رود و ببرد از او بگیرند در آن وقت متألم می شود و اندوهناک می گردد و شادی او به ملال مبدل می شود و کسی که حقیقت کار را مطلع است به آنها منتفع می شود و شکرگزاری صاحبخانه را می کند و شادان و خرم از آن خانه بیرون می رود و همچنین هر که حقیقت دنیا را شناخت و مقصود از آمدن خود را به آنجا دانست می داند که آن مهمانخانه ای است که از برای مسافرین عالم آخرت مهیا شده که چون به این منزل رسند منتفع شده بگذرند و روانه مقصد گردند و هر که نادان و جاهل و از حقیقت کار غافل است تصور چنین می کند که اینها ملک اوست و دل به آن می بندد و چون او را بیرون می کنند و همه آنچه را تصرف کرده از او پس می گیرند مصیبت او شدید و محنتش عظیم می گردد

مثال دهم دنیا را تشبیه کرده اند به بیابان بی پایان خالی از آب و گیاه که جمعی بی زاد و راحله به آنجا وارد شوند و راه گم کرده حیران و سرگردان بمانند و به سرحد هلاکت رسند که در این بین مردی به ایشان رسد و گوید هرگاه شما را به آب و سبزه رسانم چه می کنید گویند دیگر از اطاعت تو سر نمی پیچیم و بر آن پیمان از ایشان گیرد و ایشان را بر سر چاهی که اندک آبی داشته باشد و قلیل گیاهی در اطراف آن باشد بیاورد و ایشان از آن آب نوشند و لحظه ای استراحت کنند پس آن شخص گوید بسم الله کوچ کنید تا شما را به آبادانی و معموره و بستانها و گلستانها برسانم بیشتر ایشان امتناع کنند و گویند همین آب و گیاه ما را کافی است و از این بهتر نمی خواهیم

و طایفه ای حرف او را شنیده گویند آخر شما عهد بستید که از گفته این مرد تجاوز نکنید و این بیابان جای ماندن نیست و چون شب درآید راهزنها و سباع شما را نابود می کنند و این طایفه به اتفاق آن مرد رفته تا به مقصد عالی برسند و تتمه در آنجا بمانند تا شب درآید دزدان بر سر ایشان ریخته بعضی را کشته و طایفه ای را اسیر نمایند

مثال یازدهم مثالی است که صدوق علیه الرحمه در کتاب اکمال الدین از بعضی حکما نقل کرده در خصوص حال انسان و مغرور شدن آن به دنیا و غفلت از مرگ و ما بعد آن و فرو رفتن به لذات فانیه و آن این است که حال کسی که به لذات دنیویه مشغول گردد مثل کسی است که در چاهی عمیق به ریسمانی آویخته که داخل چاه شود چون به وسط چاه رسد نظر کند به پایین چاه و اژدهایی بیند که دهن گشوده منتظر است که این مرد به زیر آمده آن را فرو برد و دو موش سیاه و سفید در بالای چاه باشند و به تعجیل آن ریسمان را قطع نمایند و آنی از بریدن آن نیاسایند و وسط چاه زنبوری چند خانه کرده باشند و به دیوار چاه قدری عسل با خاک آمیخته از ایشان مانده باشد و آن زنبورها بر آن مجتمع شده باشند و آن شخص با اینکه آن اژدها را دیده و دو موش را ملاحظه نموده و می داند که در اندک وقتی آن ریسمان منقطع و طعمه اژدها خواهد شد رو به آن عسل خاک آلوده مشغول لیسیدن آن شود و با آن زنبورها زد و خورد نماید و همه حواس خود را متوجه آن ساخته از بالا و پایین خود فراموش کند

و این مثلی است که هر که در آن تأمل نماید می داند که حال دنیا پرستان مطابق این است پس اگر حکم به حماقت آن شخص نماید باید خود را هم اگر از اهل دنیا باشد بداند که احمق است و چاه همان خانه دنیاست و ریسمان رشته عصر است و اژدهای دهن گشوده مرگ است و دو موش روز و شب اند که بی درنگ مشغول بریدن رشته عمرند و عسل خاک آلوده لذات دنیاست که به هزار گونه زحمت و کدورت و الم و مصیبت آلوده است و زنبورها اهل روزگار و طالبان دنیا هستند

مثال دوازدهم مثالی است که بعضی از اهل معرفت از برای دنیا و اشتغال به مزخرفات آن و حسرت و ندامت اهل آن بعد از مرگ ذکر کرده اند پس تشبیه کرده اند اهل دنیا را به طایفه ای که در کشتی نشسته باشند و به جزیره رسند و به جهت قضای حاجت بدانجا روند با وجود اینکه دانند که کشتی چندان مکث در کنار جزیره نتواند کرد و به زودی خواهد گذشت پس در آن جزیره متفرق شوند و بعضی به شتاب قضای حاجت نموده به کشتی آیند و مکان وسیع گرفته ساکن گردند و طایفه ای مشغول سیر درخت و کوه و جزیره شده بعد از ساعتی به فکر افتد و خود را برساند و مکان تنگی به دست او آید و قومی دیگر دلبستگی به پاره سنگها و حیوانات آن جزیره به هم رسانیده نتواند از آنها بگذرد و آنها را بر دوش کشیده وقتی برسد که مکان بسیار تنگی بیابد و به صد زحمت خود را در آنجا جای دهد و جای آنچه برداشته نباشد آن را بر دوش خود نهد و با تنگی مکان به ثقل آنها نیز گرفتار گردد و پشیمان شود و نتواند آنها را به جایی افکند و جمعی دیگر چنان مشغول سیر گردند که کشتی و دریا و مقصد را فراموش کنند و در آنجا بمانند تا شب درآید و سباع از میان درختان درآیند و تاریک گردد و بعضی از اینها طعمه سباع شوند و بعضی در گل و لای فرو رفته هلاک گردند و بعضی بمانند از غصه و گرسنگی تلف شوند و آنهایی که ثقل آنچه از جزیره برداشته بر دوش ایشان ماند و در کشتی انواع خواری از اهل آن بشوند و آن حیواناتی که برداشته اند بمیرند و مردار آنها بر دوششان بماند و متعفن گردد و از تعفن آن بیمار شوند و در کشتی بمیرند یا بیمار و مبتلا به وطن رسند و در آنجا همیشه بیمار باشند یا بعد از مدتی بمیرند

اما ایشان که دیرتر آمدند و چیزی برنداشتند تا در کشتی هستند به جهت تنگی مکان زحمت می کشند اما بعد از بیرون آمدن به راحت و روح می افتند و کسانی که ابتدا آمدند و مکان وسیع گرفتند همیشه در استراحت هستند تا صحیحا و سالما به منزل خود وارد شوند

ملا احمد نراقی
 
۷۷۱

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - درجات و اقسام زهد

 

... و به این مرتبه حضرت صادق علیه السلام اشاره فرمودند که زهد کلید در آخرت و نجات از نار است و آن این است که ترک کنی هر چیزی را که تو را از خدا مشغول می کند و مخفی نماند که التفات به بعض آنچه ما سوی الله است که از جمله ضروریات است مانند قدر ضروری از اکل و شرب و لباس و آمد و شد با مردم و گفتگوی با ایشان و اصلاح مسکن و امثال اینها با این مرتبه از زهد منافات ندارد زیرا که مقصود از قطع علاقه از دنیا رو آوردن دل است به خدا و این بدون حیات و زندگی متصور نیست و حیات موقوف است به ضروریاتی چند پس هرگاه کسی اقتصار به این ضروریات نماید به قصد محافظت بدن و استعانت از بدن بر امر عبادت و بندگی چنین شخصی مشغول به غیر خدا نخواهد بود همچنان که کسی که در سفر حج راحله خود را علف دهد به جهت اینکه او را به مکه رساند معرض از حج نیست

بلی باید بدن را در راه خدا به منزله مرکب داند در راه حج همچنان که مقصود از تهیه ضروریات مرکب محافظت آن است از برای اینکه آدمی را به مقصد برساند نه پرورش و لذت بردن آن همچنین باید مقصود از اکل و شرب و لباس و سکنی محافظت بدن باشد به جهت عبادت خدا و بندگی او پس به قدری که محافظت بر آن موقوف است اکتفا نماید نه آنکه مقصود تن پروری و تنعم باشد و اگر لذتی بر آن مترتب شود ضرر ندارد بعد از آنکه مقصود بالذات نباشد و بدان که شکی نیست که تحصیل زیادتر از قدر آنچه آدمی به آن محتاج است و نگاه داشتن فاضل بر آنچه رفع احتیاج را می کند منافی مرتبه زهد است و اما آنچه به آن احتیاج است و در اکل و شرب و لباس و سکنی و اثاث الدار و زن و فی الجمله جاهی که دفع ظلم و ستم از خود کند منافات با زهد ندارد و لیکن از برای آنها نیز مراتبی چند است و بعضی از علمای اخلاق گفته اند که غایت زهد در خوراک آن است که زیاده از قوت شبانه روزی را نگاه ندارد چنانچه زیادتی داشته باشد به مستحقین بذل کند و آن را هم نان جو قرار بدهد نهایت زهد خواهد بود و لیکن بعضی اوقات نان گندم خوردن بلکه یک نان خورش نیز ضمیمه آن نمودن به شرط آنکه از چیزهای بسیار لذیذ نباشد بلکه بعضی وقتها گوشت نیز تناول کردن با زهد منافات ندارد

و در لباس اقتصار کند به آنچه از پنبه یا پشم باشد و این قدر از آنها تحصیل کند که بدن او را بپوشاند و از گرما و سرما او را محافظت کند و اگر دو جامه یا سه جامه هم داشته باشد که چون یکی را بشوید آن دیگر را بپوشد با زهد منافاتی ندارد ...

ملا احمد نراقی
 
۷۷۲

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - ملکه قناعت

 

ضد صفت حرص ملکه قناعت است و آن حالتی است از برای نفس که باعث اکتفا کردن آدمی است به قدر حاجت و ضرورت و زحمت نکشیدن در تحصیل فضول از مال و این از جمله صفات فاضله و اخلاق حسنه است و همه فضایل به آن منوط بلکه راحت در دنیا و آخرت به آن مربوط است و صفت قناعت مرکبی است که آدمی را به مقصد می رساند و وسیله ای است که سعادت ابدی را به جانب آدمی می کشاند زیرا که هر که به قدر ضرورت قناعت نمود و دل را مشغول قدر زاید نکرد همیشه فارغ البال و مطمین خاطر است و حواس او جمع و تحصیل آخرت بر او سهل و آسان می گردد و هر که از این صفت محروم و آلوده حرص و طمع و طول امل گشت به دنیا فرو می رود و خاطر او پریشان و کار او متفرق می گردد و با وجود این چگونه می تواند تحصیل آخرت نماید و به درجات اخیار و ابرار رسد

قناعت سر افرازد ای مرد هوش ...

ملا احمد نراقی
 
۷۷۳

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - اهتمام در امر به معروف و نهی از منکر

 

بدان که ضد کوتاهی در امر به معروف و نهی از منکر سعی و اجتهاد در آنها است و این از اعظم شعایر دین و اقوای علامت شریعت و آیین است و آن مقصد کلی است از بعثت أنبیا و أوصیا و نایب گردانیدن متدینین از علمایی که مدار گردش آسیای جمیع ادیان است و اختلال آن موجب بازماندن آن از دور آن است و از این جهت مدح و ترغیب به آن در آیات و اخبار بی پایان رسیده و امر به آن شده

خداوند عالم می فرماید و لتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و أولیک هم المفلحون یعنی باید از شما طایفه ای باشند که مردم را به خیر بخوانند و امر به معروف کنند و نهی از منکر نمایند و این طایفه رستگارانند و نیز می فرماید کنتم خیر امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر یعنی شما بهترین امتی هستید که بیرون آمده اید زیرا که امر می کنید به معروف و نهی می کنید از منکر و از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که به خدایی که جان من در قبضه قدرت اوست که البته شما را یکی از دو چیز خواهد بود یا آنکه امر به معروف کنید و اهل معاصی را از منکرات باز دارید یا آنکه حق عذابی از نزد خود بر شما گمارد و هر چند دعا کنید اجابت نکند و نیز از آن حضرت منقول است که جمیع اعمال حسنه و جهاد در راه خدا در پیش امر به معروف و نهی از منکر نیست مگر مثل جرعه ای در پیش دریای بی پایان و از آن حضرت مروی است که خدای تعالی هیچ پیغمبری را مبعوث نکرد مگر اینکه از برای او خواص اصحاب چند هستند و آن پیغمبر در میان ایشان به قدری که خدا می خواهد مکث می کند و به کتاب خدا و اوامر او عمل می کند تا اینکه خدا قبض روح آن پیغمبر را کند آن خواص می مانند و به کتاب خدا و امر او و طریقه پیغمبر او عمل می نمایند و چون ایشان منقرض شدند بعد از ایشان هم طایفه ای می رسند که بر سر منبرها می نشینند که قول ایشان معروف و عمل ایشان منکر است پس هر وقت شما این زمان را دریابید واجب است بر هر مومنی که با ایشان جهاد و دفاع کند و اگر قدرت نداشته باشد در دل با ایشان نزاع داشته باشد و به غیر از این اسلامی نیست و از حضرت امیرالمومنین علیه السلام مروی است که امر به معروف و نهی از منکر اجل کسی را نزدیک نمی کند و روزی کسی را کم نمی کند و بهتر از این کلام حقی است که کسی در پیش حاکم جابری بگوید و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که امر به معروف و نهی از منکر طریقه پیغمبران و شیوه نیکان است فریضه عظیمه ای است که سایر فرایض به واسطه آن به پای داشته می شود و به آن راهها امن می گردد و مکاسب حلال می شود و مظلمه ها به صاحبانش رد می شود و زمین آباد می گردد و از دشمنان دین انتقام کشیده می شود و امر شریعت استقامت به هم می رساند پس به دلهای خود بر معصیت و اهل آن انکار کنید و انکار ایشان را به زبان آورید و روهای ایشان را بخراشید و در راه خدا از ملامت ملامت کنندگان خوف و اندیشه منمایید پس اگر قول شما را قبول کردند و از معصیت باز ایستادند و به حق رجوع کردند دیگر راهی و تسلطی بر ایشان نیست به درستی که تسلط بر کسانی است که مردمان را ظلم می کنند و در زمین به ناحق سرکشی می نمایند و ایشانند که عذابی دردناک از برای ایشان آماده است و با این کسان جهاد کنید با بدنهای خود و دشمن دارید ایشان را به دلهای خود و در بعضی اخبار وارد است که موسی علیه السلام بر پروردگار عرض کرد که کدام یک از بندگان تو رد نزد تو محبوب تر است خطاب رسید آنکه در تحصیل رضای ما چنان کوشد که دیگران در تحصیل آرزوهای خود و کسی که به پناه بندگان صالح ما درآید و کسی که چون معصیت مرا ببیند چنان غضبناک گردد که پلنگ از برای خود یعنی از اندک و بسیار خلق نیندیشد و از کشتن باک ندارد بلی مومن باید که در حال معاینه معاصی به جهت تحصیل رضای پروردگار جبار غیرت دین و عصبیت و حمیت چنان بر او مستولی گردد که از کثرت و قوت مخالفان حق نیندیشد و به مهابت و سطوت ملوک و سلاطین التفات نکند و در نصرت حق از مال و جان و آبرو مضایقه ننماید ...

ملا احمد نراقی
 
۷۷۴

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - در فساد قول کسی که محبت خدا را فقط مواظبت بر طاعات می داند

 

... همچو آتش خشک و تر را سوخته

و حضرت سید الساجدین در مناجات انجیلیه می فرماید که به عزت تو قسم که چنان ترا دوست می دارم که شیرینی محبت تو در دل من جای گرفته و نفس من به مژده های آن أنس یافته و در مناجات هشتم از مناجات خمسه عشر عرض می کند و الحقنا بعبادک الذین هم بالبدار إلیک یسارعون و بابک علی الدوام یطرقون و ایاک فی اللیل و النهار یعبدون و هم من هیبتک مشفقون یعنی ای خدا ما را برسان به آن بندگانی که در پیشی گرفتن بسوی تو شتابانند و علی الدوام در رحمت تو را می کوبند و شب و روز پرستش ترا می نمایند و از هیبت و سطوت تو ترسانند الذین صفیت لهم المشارب و بلغتهم الرغایب و ملأت لهم ضمایر هم من حبک و رویتهم من صافی شریک آنچنان بندگانی که مشربهای ایشان را صافی فرموده است ایشان را به عطاهای بسیار سرافراز کرده و دلهای ایشان را از نور محبت خود مملو ساخته و از شراب صاف محبت خود ایشان را سیراب گردانیده فبک إلی لذیذ مناجاتک وصلوا و منک اقصی مقاصدهم حصلوا پس به لطف و مرحمت تو لذت راز گفتن با تو را دریافتند و از عنایت تو به بالاترین مقصدهای خود رسیدند فقد انقطعت إلیک همتی و انصرفت نحوک رغبتی ای خدا نهایت مقصود من تویی و غایت رغبت من به سوی توست فانت لا غیرک مرادی و لک لا لسواک سهری و سهادی تویی مراد و مقصد من و بس و از برای توست بیداری و خواب من و لقاوک قره عینی و وصلک منی نفسی و الیک شوقی و فی محبتک و لهی و إلی هواک صبابتی و رضاک بغیتی و رویتک حاجتی و جوارک طلبی و قربک غایه سولی و فی مناجاتک روحی و راحتی و عندک دواء علتی و شفاء غلتی و برد لوعتی و کشف کربتی ای خدا دیدار تو روشنی دیده من و وصال تو آرزوی دل غمدیده من و بسوی تو اشتیاق جان من و دوستی تو مایه سرگشتگی و حیرانی من از آتش محبت تو سرزنش جگر من و خوشنودی و رضای تو مطلب و مقصد من

خاک درت بهشت من مهر رخت سرشت من ...

... ز آب لطفت تر زبان عاشقان

ای غایت مقصد دل مشتاقان و این نهایت آرزو و آمال دوستان از تو دوستی را می طلبم و دوستی دوستان تو را و دوستی هر عملی را که مرا به تو نزدیکتر سازد

و در مناجات یازدهم عرض می کند که ای خدا سوزش دل مرا خنک نمی سازد مگر زلال وصال تو و شعله کانون سینه مرا فرو نمی نشاند مگر لقای تو آتش اشتیاق مرا خاموش نمی کند مگر دیدار تو اضطراب من سکون نمی یابد مگر در کوی تو و اندوده مرا زایل نمی کند مگر نسیم گلشن تو و بیماری مرا شفا نمی بخشد مگر دوای مرحمت تو و غم مرا تسلی نمی دهد بجز قرب آستانه تو و جراحت سینه مرا بهبود نیست مگر به مرهم لطف تو و زنگ آیینه دل مرا نمی زداید مگر صیقل عفو تو ...

ملا احمد نراقی
 
۷۷۵

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - حکمتهای نهفته در دانه گندم

 

... پس آبادانی شهرها و ولایتها به صلاح رعایا و زراع و اهل حرفت و صناعت و تجارت موقوف و اصلاح ایشان به سلاطین است و اصلاح سلاطین به علما و اصلاح علما به انبیا و اصلاح انبیا به ملایکه و اصلاح ملایکه بالاتر و همچنین تا منتهی گردد به حضرت ربوبیت که سرچشه هر انتظام و مشرق هر حسن و جمال است

و از آنچه گفتیم معلوم شد که هر که تفتیش نماید می داند که امر یک گرده نان اصلاح نمی پذیرد مگر به واسطه عمل چندین هزار هزار ملایکه و اهل صنعت از آدمیان و چون جمیع اطعمه در هر مکانی به وجود نمی آمد و جمیع آلات ضروریه از برای اصلاح طعامی در یک شهر یافت نمی شد زیرا از برای وجود هر یک شرایطی بود که ممکن نبود در همه اماکن میسر گردد و بندگان در روی بسیط زمین متفرق و منتشر بودند و از هر طایفه بسیاری از آنچه به آن محتاجند دور بود بلکه بیابانها و دریاها و کوههای عظیمه فاصله بود لهذا خداوند حکیم حرص مال و شوق سود را بر ارباب تجارت مسلط ساخت و ایشان را مسخر گردانید تا متحمل زحمتها و محنتها گردند و سفرهای دور و دراز کنند و سرما و گرما را بر خود قرار دهند و بیابانها و دریاها را قطع نمایند و ما یحتاج مردمان را از مشرق تا به مغرب و از مغرب تا به مشرق نقل کنند و چون پیاده رفتن در قوه ایشان نبود و بار بر دوش کشیدن ایشان را میسر نه پس حیوانات بارکش را آفرید و ایشان را مسخر انسان گردانید تا متحمل بارهای گران ایشان شده و تن به زیر احمال و اثقال ایشان داده و بر گرسنگی و تشنگی صبر نموده و بارهای ایشان را به مقصد می رسانند و کیفیت ساختن کشتیها را به ایشان تعلیم نمود و باد موافق را امر فرمود تا آنها را سلامت از دریاهای هولناک به ساحل رسانند

ملا احمد نراقی
 
۷۷۶

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صفت سی و سوم - فسق و خروج از اطاعت خدا

 

... و عمده عبادات شرعیه چند چیز است طهارت و نماز و ذکر و دعا و تلاوت قرآن و روزه و حج و زیارت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و جهاد و ادای حق معروف که شامل زکوه و خمس و صدقات مستحبه و غیر اینها بوده باشد

و فی الجمله از آداب قسم آخر که أدای حق معروف باشد مذکور شد و جهادی که در خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام علیه السلام باشد در این ازمنه یافت نمی شود پس در اینجا اشاره می کنیم به بعضی از اسرار و دقایق و آداب بواقی و آنها را در چند مقصد بیان می نماییم

ملا احمد نراقی
 
۷۷۷

خالد نقشبندی » قصاید » هنگام دیدن کوه‌های مدینه منوره

 

... ز زیرین پایه اش شهباز فکرت تا فراز عرش

به مقصد نارسیده خونش از منقار می آید

جنون دوره دارد چرخ از سودای پابوسش ...

خالد نقشبندی
 
۷۷۸

خالد نقشبندی » قطعات » قطعه شماره ۱۹ (هنگام عزیمت از مدینه و وداع با سرور کاینات)

 

... ای معبد گروه اوالوالعزم انبیا

وی مقصد مهاجر و انصار الوداع

ای مطلع کواکب انوار ایزدی ...

خالد نقشبندی
 
۷۷۹

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های عربی » مراسله قائم مقام به محمدعلی پاشا

 

... والاذن تعشق قبل العین احیانا

کانی ایتلفت مع الامیر الاجل فی عالم الازل و القیت حبا یدوم الی الابد و لایفوته طول الامد بل یزید الحب علی الحب فلا املک عنان القلب کانما حثحثوا قوادمه اوام خشف بذی شت و طباق یطیر نحو جناب الامیر شوقا و وجدا و لا یبالی غورا و نجدا یا لیتنی کنت معه او اقدران اتبعه فما انا الاکامری ذهب الزمان ببعضه و ترک بعضه فی ارضه و قلبی فی مصر العزیز و جسمی فی ارض تبریز و من عجب الزمان حباه شخص ترحل بعضه و البعض باق و لقدها حبی فی عامی هذا عزم الحج و قصد البیت و کنت اعلل النفس بلعل و لینت راجیا ان یساعدنی الجد بطوف البیت العتیق و وصل الخل الشفیق فلم تسعد فی الفرصه و ما رزقت الرخصه و صدنی الدهر عن مقصد الاصل و منعت من نعمه الوصل فسار الرکاب و رحل الصحاب و بقیت فردا فی العباد ناییا عن نیل المراد باکیا منحرفه الفوآد فاتخذ المراسلات بدلاعن المواصلات و اخذت الیراع لکشف القناع عن وجه الحال و شرح نبذمما یحتویه البال فابی ان یکتب سوره الغرام و یدنو شعله الضرام لانی الآن من فوادح الامر و سوانح الدهر فی حاله لاتکشفها المقاله و لاتدرج فی الرساله و این الاقلام من شرح آلام تحرق نار الغضاء و یضیق عنها الفضاء و تجذر منهاالارض و السماء لاتسعها الطروس و ان تجدها الدروس و لن ینفذها الایام و لایبلغها الاعوام فان شیتم الوقوف علی بعض من حالی الکلیل فاسیلوا عن خلیلی الجلیل و سمیری الخبیر و امینی المکین حیدر علیخان انه علیم بذات الصدور و امین بحفظ سری و کنت اخترته قدیما من صحبی و قربت مکانه عندی حتی اتخذه ولدا و حسبته قلبا و کبدا فبعد ما وصل الی جنابکم و اناخ المطی ببابکم ینوب فی کل الامور عنی و ینظر الیکم بعینی و یجاوبکم بلسانی و یخبرکم عن جنانی و لما کان الاهداء و الاتحاف عاده بین الخلان الالاف اهدیت بنادی الامیر الکبیر کساء من صوف قسمیر و ان کانت فی غایه الحقاره ولم تجزبعز الاماره لکنها ارسلت من بیت و لاینسب الی آل العباء و لا ضیران ینظر الامیر بعین القبول و یلبسه اقتداء بالرسول صلوات الله علیهم اجمعین الی یوم الدین نسیل الله ان یویدکم بجنوده و یدیم وجود کم بمنه وجوده

آمین آمین والسلام خیر ختام ثبت الله قدمی یوم القیام

قائم مقام فراهانی
 
۷۸۰

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

... پای جهدم در بیابان طلب فرسوده شد

وز بر ما تا به مقصد همچنان فرسنگ هاست

نی سرم شد زیب فتراکی نه تن خاک رهی ...

یغمای جندقی
 
 
۱
۳۷
۳۸
۳۹
۴۰
۴۱
۵۰