گنجور

 
۶۴۱

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۳ - نعت خواجه ای که ربقه بندگیش طوق گردن سر بلندان است و داغ غلامیش نشان دولت ارجمندان

 

... خلقی از کم طاعتی در خشکسال

از کفش دارند امید نوال

هر که چیند ریزه زین خوان کرم ...

جامی
 
۶۴۲

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۳ - در ارداف تسمیه به تحمید که فاتحه کتاب مجید و فاتح ابواب مزید است

 

... صد گره افتاده در او مهره سان

عقل گرفته به کفش سبحه وار

عاجزی خویش کند زان شمار ...

... فکر کن و کارگزار آمده

بر کفش از عقل نهاده چراغ

داده ز هر شمع و چراغش فراغ ...

جامی
 
۶۴۵

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۵۲ - مقاله شانزدهم در شرح حال نو رسیدگان غره به عهد جوانی که غره ماه عیش و کامرانی است

 

... آن مدد از بهر خودش می کنی

آب چو ریزی به کفش در وضو

چهره اقبال دهی شست و شو ...

... پله طاعات کنی زان گران

کفش تهی چون نهیش پیش پای

بر سر افلاک شوی کفش سای

رکوه که در همرهی او بری ...

جامی
 
۶۴۷

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۸ - در دعای دوام دولت سایه شهریاری که سایه دولت شهریاران به خاک مذلت افتاده اوست و استدعای مزید رفعت تاجداری که تخت رفعت تاجداران به پای خدمت ایستاده اوست

 

... چتر او سایه به خورشید انداخت

کفش ابریست که گوهر بارد

بلکه خورشید صفت زر بارد

گر چمن ز ابر کفش پر گردد

هر گل از وی طبقی در گردد ...

جامی
 
۶۴۹

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۴۳ - عقد دوازدهم در سر فقر که برقع سواد الوجه فی الدارین بیاض چهره هستی خود نهفتن است فی مرتبتی العلم و العین

 

... بر سر خوان شه از شکر و سیر

پات بی کفش ز فقر است و فنا

کفش گویی زده بر فرق غنا

بهر کفش از چه کشی منت کس

کفش تو جلد قدم های تو بس

از شکاف ار قدمت مضطرب است ...

جامی
 
۶۵۱

جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱ - آغاز

 

... نبینم پخته ای زین بزم و خامی

که باشد بر کفش زان باده جامی

بیا جامی رها کن شرمساری ...

جامی
 
۶۵۲

جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۶ - در صفت و نسب زلیخا که مغرب از طلوع آفتاب جمالش مشرق گشته بود بلکه به هزار درجه از آن گذشته

 

... دو ساعد آستینش کرده پر سیم

کفش راحت ده هر محنت اندیش

نهاده مرهمی بر هر دل ریش ...

جامی
 
۶۵۳

جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۳ - بردن برادران یوسف را از پیش پدر و در راه هدایت خود چاه ضلالت کندن و وی را بی هیچ جنایت در چاه افکندن

 

... به گل از خار و خس مسمار می زد

فکنده کفش ره بر خاره می کرد

کف سیمین ز خاره پاره می کرد ...

جامی
 
۶۵۷

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۸ - شنیدن مجنون شوهر کردن لیلی را و اضطراب نمودن وی از آن

 

... کز عهد شکن بدین توان رست

بگسل کفش از کف نگارین

چون پاک شد از نگار پارین ...

جامی
 
۶۵۹

جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۹ - در نصیحت نفس مفلس از بضاعت طاعت و دلالت وی به طریق تجرید و قناعت

 

... نه زین خاکدان گرد بر دامنش

کفش صفر و زان قدر او چون عدد

یکی گشته ده ده رسیده به صد ...

جامی
 
 
۱
۳۱
۳۲
۳۳
۳۴
۳۵
۵۶