بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۸
... رحم بر بی مغزی ما کن که این نقش حباب
خویش را آیینه دریا توهم می کند
بیدل از بس بی نم افتاده است بحر اعتبار ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۳
... افسون جاهشان نکند غافل از ادب
دریا اگر شوند کمین گهر کنند
تا غیر از وفا نبرد بوی آگهی ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۶
... ای بسا تیغی که آبش را تف آتش ربود
موج دریا صورت دست و دلی واکرده است
جز کشاکش هیچ نتوان بست بر سیمای جود ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸۴
... صندل دردسر هر شعله خاکستر بود
ازشکست خویش دریا می کشد سعی حباب
نشیه کم ظرف ما هم کاش از این ساغر بود ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۱
... حیف دانایی که گردد غافل از آزادگی
در تلاش گوهر آب روی دریا می رود
دوستان گر مدعا عرض پیام آرزوست ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴۸
... انفعال فطرت از کم ظرفی ما روشن است
قطره کز دریا جدا شد ننگ دریا می شود
کامرانی های دنیا کارگاه خودسری ست ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵۳
... عاقبت این باده سنگ کاسه سر می شود
تا گهر دارد صدف از شور دریا غافل است
آب در گوش کسی چون جا کند کر می شود ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵۴
... در دبستان جنون از بس پریشان دفتریم
صفحه ما را چو دریا موج مسطر می شود
شبنم اشکم عرق گل کرده ام یا آبله ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶۴
... از فساد خون خلل د ر کشور تن می شود
شرم این دریا زبان موج ما کوتاه کرد
بال پرواز از تری وقف تپیدن می شود ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷۴
... بی بهره را ز مایه امداد کس چه سود
دریا حریف کاسه وارون نمی شود
بی پاسبان به خاک فرو رفته گنج زر ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸۰
... باد هم گر می برد تخت روانی می شود
موج این دریا به سعی ناخدا محتاج نیست
کشتی ما را شکستن بادبانی می شود ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹۱
... نفس در پرده اندیشه ام گل باز می آید
ز دریا بازگشت قطره گوهر در گره دارد
نیاز من ز طوف جلوه او ناز می آید ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۲
... کای بیخبربه ما نرسید آنکه وارسید
دریاست قطره ای که به دریا رسیده است
جز ما کسی دگر نتواند به ما رسید ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲۶
... سیلی امواج وقف خانه بر دوش حباب
لنگری چون موج گوهر در دل دریا زنید
شمع می گوید که ای در بند خواب افسردگان ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲۷
... خاک صحرای فنا خمخانه جوش بقاست
یک قلم ساحل شوید و ساغر دریا زنید
کشته تیغ نگاه لاله رویانیم ما ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴۸
... بیاض دیده به مژگان مگر دهد کاغذ
سفینه در دل دریا فکنده ام بیدل
مگر ز وصل کناری خبر دهد کاغذ
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶۳
... سعی بیتابم کمند جذبه آسودگی ست
از تپیدن می رسد هر جزو دریا درکنار
آتش رنگی که دارد این چمن بی دود نیست ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶۴
... ورنه ازکس بیدماغی برنمی داردبهار
طاقت خودداری از امواج دریا برده اند
داد ما را عشق در بی اختیاری اختیار ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹۰
... برآ از خلوت و کیفیت صنع خدا بنگر
حباب بی سر و پایت پیامی دارد از دریا
که ای غافل زمانی خویش را از ما جدا بنگر ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰۳
... آیینه اسرار دو عالم دل جمعست
سر وقت گریبان کن و دریا به گهر گیر
حیرت خبر از زشتی آفاق ندارد ...